شعر

اشعار “سحر گودرزی” و مرضیه عطایی “ارغوان”شاعران مخاطب رسانه

اشعار "سحر گودرزی" و مرضیه عطایی "ارغوان" شاعران مخاطب زسانه ایرانیان اروپا ...

حکایت همچنان باقیست انگار
کسی با درد هایم آشنا نیست
بدوز، این دردها را  بر لبِ من
نمک پاشی علاج زخم ما نیست

دلِ گنجشکی م در این حوالی
هنوزم می پرد، بی یار مانده
صبوری کن که بهمن ماندنی نیست
اگر چه باغ دل بی بار مانده

بر این پیشانی م نقشِ غم افتاد
نشسته آتشی سوزان به سینه
نهالی کاشته ام در انتظارت
چه می دانستم از طوفان کینه

سکوتم از خیالِ راحتم نیست
چه اجبارِ غم انگیزیست انکار
نمیدانم چه  خوابی دیده این عشق
که زد بر رویِ زخمم، زخم هربار

به جای سرزنش هایت بمان تا
بگیرم انتقام از دوری و غم
گمانم کور گشته این گره ها
وگرنه عاشقت بودم دمادم

بگنجانم تو را در قاب  قلبم
هنوزم اشتیاقت در رهایی ست؟
میانِ سینه ی پر کینه ات هم
هنوزم بانگ منحوس جداییست؟

حکایت همچنان باقیست انگار
شبیه قطره ای در موج، غلطان
بگردان قایقت را سمت قلبم
شکسته شانه ام را قهرِ طوفان

#سحر گودرزی

***

فـریاد مـی خواهد دلم ، نجوا نـمی داند
جـز بیستونِ عشقِ خود ، ماوا نمی داند

بـا این قفس باید به رویاهات پایان داد
دل سـرکش است و معنیِ فتوا نـمی داند

حسرت به جان ِماهیِ این بـرکه افـتاده
دل را بـه دریا مـی زند ، پــروا نـمی داند

آیینه دارِ صورتِ مــاهت شــده چــشمه
ســوزِ عــطش های مــرا ، امــّا نــمی داند

گـم می شوم در ورطه ی طـوفانِ آغوشت
ایـــن اوج را آرامشِ دریا نـمی داند

در باغ سبزِ چشم هایت سیب مـی چیند
فرجام ِ ایــن تــبعید را حـــوّا نـمی داند

#مرضیه عطایی “ارغوان”

 

دبیر شعر و رسانه : احسان امیری