مجموعه مطالعات جامعه شناختی ، سفرنامه نویسان اروپایی در ایران

ایران و سفرنامه نویسان اروپایی – دکتر رقیه خانمحمدزاده، دکتر شهلا رستمی

شخصیت قومی ایرانیان از منظر سفرنامه نویسان اروپایی دوره صفویه

به عقیده جامعه شناسان، اخلاق و عادات و رسوم جوامع بشری مانند دیگر پدیده های آن با شرایط و اوضاع اقتصادی در ادوار مختلف تاریخی تغییر کرده است. یعنی با دگرگون شدن زیربنای جامعه و استقرار طرز تولید جدید، روبنای آن یعنی روابط تولیدی اخلاق و عادات و قوانین و نظامات مدنی و اجتماعی نیز دستخوش تغییر و تحول میشود.
بنابراین بر خلاف عقیده‌ی محققان و جامعه شناسان قدیمی که اخلاق و رسوم اجتماعی را یک پدیده‌ی مطلق، ابدی و تغییر ناپذیر و کاملاً مستقل از شرایط مادی زندگی بشری دانستهاند، دانشمندان و محققان جدید، عقیده دارند که با تکامل تاریخی اجتماع بشری، تئوری های اخلاقی و آداب و رسوم نیز دگرگون می شود. اخلاق ورسوم و عادات بشری یک پدیده ثابت و تغییر ناپذیر نیست، بلکه با رشد اجتماعی و مناسبات اقتصادی و طرز تولید و مبادله، رابطه ناگسستنی دارد. یکی از دورانهایی که سفرنامه نویسی در ایران رواج داشته، دوران پادشاهان صفوی است .
دوران صفویه، به همان اندازه که دارای تحولات و اتفاقات سیاسی گوناگونی بود، دارای مآخذ و اسناد تاریخی متنوعی نیز است. علاوه بر آثار نویسندگان داخلی، که اکثر آنها محررین و مورخان دربار صفوی بودند و موقعیت و مناصب دیوانی و سیاسی آنان دسترسی شان را به اسناد و بایگانی های دولتی و آگاهی از ظرایف تسهیل می کرد، آثار سیاحان اروپایی و ماجراجویانی نیز هست که شرح کارهای خود را در این دوره نوشته اند.
نویسندگان این سفرنامه از آنجا که بومی ایران محسوب نمیشدند، تمام امور ریز و درشت ایرانیان،از اقتصاد، مذهب، دربار و سیاست، خلق و خو و آداب و عادات ایرانیان در این عصر را مورد بررسی قرار دادهاند.
نوع نگارش سیاحان در این آثار غالباً بیطرفانه و بدون غرض ورزی میباشد.
این سفرنامههااز مهمترین منابع در خور ارزش برای بررسی تاریخ اجتماعی ایران اند، که از لابهلای تار و پود آنها میتوان به اطلاعات جدیدی در باب اخلاق ایرانیان جست و جو کرد. سیاحان از آن جهت که بومی ایران نبوده اند، نه تنها خلق و خوی ایرانیان برای آنها تکراری و خسته کننده نبوده، بلکه مطلب جدیدی را به آنها می آموخته است. این سیاحان در کنار تعاریف و بررسی جوانب مختلف زندگی ایرانیان، جانب انصاف را رعایت کرده، در کنار بیان ذمایم از فضایل هم غافل نشده اند. این سیاحان در کنار تعاریف و بررسی جوانب مختلف زندگی ایرانیان، جانب انصاف را رعایت کرده، در کنار بیان ذمایم از فضایل هم غافل نشده اند.به طور مثال:

۱- وضعیت غذا و خوراک

– ظروف غذا:
به طور مثال ایرانیان دو نوبت غذا میخورند، نخستین میوهجات و لبنیات و تنقلات و شیرینی در سرتاسر سال خربزه و هشت ماه از سال انگور دارند. پنیر، ماست، خامه و مرباجات مدام بر سر سفره ایشان است. شام عبارت است از شوربایی که با میوهجات و سبزیجات تهیه میشود (شاردن,۱۳۵۰, ج ۴، ۲۳۶).

– رسوم غذا خوردن:
بهطور مثال بر سر سفره هرگز دستمالی نمیگذارند و اگر احتیاجی به پاک کردن دست باشد، هر کس از دستمالی که همیشه در کمر خود دارد، استفاده میکند. این دستمالها از پارچههای ظریف و الوان و یا از پارچه زری ابریشمی درست شده است. ولی معمولاً هنگام صرف غذا دستشان را پاک نمیکنند. چون مداوماً مجبورند، مجدداً آن را کثیف کنند. فقط پس از صرف غذا منتظر می شوند تا برای شستن دستها آب بیارند. (دلاواله: ۴۴۷)

۲- برگزاری مراسم مذهبی:
به طور مثال ایرانیان عقیده دارند که ادعیه و اذکار تمام افراد انسانی نیکو و ثمر بخش می باشد و حتی هنگام بیماری و احساس به مقدسین مذاهب مختلف التجا می جویند و این حقیقتی است که من هزار بار مشاهده کردم این نکته را من ناشی از اصول مذهبی آنان می دانم، این حقیقت به نظرم نتیجه اخلاق نرم و ملایم این خلق است که با الطبع مخالف مشاجره بودن و وحشی گری هستند. (شاردن،۱۳۵۰, ج ۴، ۱۴۸).

۳- مراسم اعیاد و سوگواری و عزاداری:
در باب مراسم سوگواری باید به مراسمی چون شهادت حضرت علی (ع)، تاسوعا و عاشورا، برگزاری مراسم بیستم صفر را باید یاد کرد. دلاواله در توصیف مراسم به اسارت بردن خاندان امام حسین چنین میگوید”مراسم به شکل حمل نیزههایی بود که با نوارهایی تزیین کرده بودند و پرچم نامیده میشد و اسبهایی که مزین شده بود و نیز تعدادی شتر حامل کجاوه که در این کجاوهها نوجوانهایی که به نشانه‌ی خاندان امام در هنگام رفتن به اسارت قرار داده بودند”. (دلاواله، ج ۱، ۵۶۲).

۴- انتخاب القاب و اسامی برای فرزندان:
به طور مثال هنگامی که در خانواده ای فرزند نرینه ای متولد می شود بر حسب مرسوم هر چه پدر برخود دارد متعلق به کسی است که این خبر را برایش می رساند، با ابلاغ مژده” پسری برایتان به دنیا آمده است” دستار پدر را از سرش بر می دارد و او نیز فی الفور بایستی به عنوان مژدگانی هدیه ای در مقابل این پیام خوش به آورنده خبر تسلیم بدارد(شاردن،۱۳۵۰, ج ۴: ۱۷۷).

۵- تفریحات و سرگرمی ها:
به طور مثال تاورنیه در ارتباط با تفریح ایرانیان چنین می گوید” ایرانیان و تمامی اهالی مشرق زمین از چگونگی گردش و تفریح هیچ اطلاعی ندارند. خیلی تعجب می کنند وقتی که می بینند فرنگی ها مکرراز ابتدای خیابان باغ به پایین رفته و دوباره بر میگردیم و دو سه ساعت این کار را تکرار میکنیم.آنها بر عکس فرشی در نقطهای قشنگ و مصفای باغ گسترده روی آن مینشینند. تماشای سبزه را میکنند و اگر گاهی برخیزند، فقط برای این است که به دست خود میوه از درخت بچینند، زیرا این کار به آنها لذت مخصوصی می دهد. (تاورنیه: ۱۳۶۳: ۶۲۰).

۶- خرافات در میان ایرانیان:
خرافات و توجه به آن از دیر باز یکی از موضوعات و مسائل مهم در پیش روی انسانها در هر دوره و زمانی است. خرافات از توجه به اجرام آسمانی و ساعات سعد و نحس برای تاجگذاری تا نقش شاه در شفای بیماران را در بر میگرفته است. سیاحان اروپایی هم از ذکر این موضوع خودداری نکرده و در لابه‌لای مطالب آنها میتوان به این امر پی برد. تاورنیه در سفرنامه‌ی خود به خوبی این موضوع را ذکر کرده است” ایرانیان عموماً به دانستن وقایع آینده بسیار مقید هستند و منجمین را مردمان بزرگی میدانند و از آنها در کلیه امور مشورت مینمایند. شاه همیشه سه چهار منجم همراه دارد که ساعت سعد و نحس را به او بگویند. هر کس تقویمی داشته باشد تمام امور خود را از روی آن اداره مینماید، هر وقت میخواهد بدانند که اقدام بد فلان کار نتیجه‌ی خوب یا بد دارد. نزد مجتهد رفته با قرآن استخاره میکنند”. (تاورنیه ۱۳۶۳: ۶۱۵).

۷- تقدس و جایگاه شاه در میان ایرانیان:
شاه به عنوان رأس نظام سیاسی ایران در دوره‌ی صفوی از جایگاه و اهمیت برجسته ای برخوردار است شاهان صفوی از طریق منصوب کردن خود به امامان شیعه از جمله، امام موسی کاظم (علیه السلام) و از طرفی معرفی خود به عنوان نایب و نمایندگان امام زمان و همچنین مقام مریدی و مرادی برای خود به کسب مشروعیت اقدام میکردند. این مشروعیت سازی سببشد تا بسیاری از لفظ معصومبودن برای آنها استفاده کنند.
شاردن در این باره چنین می نویسد”ایرانیها می پنداشتند که شاه آنها به عنوان جانشین و خلیفه‌ی امام، واجد نیروهای ماورایی و از جمله دارای قدرت شفای بیماران است. آنان بیماران خود را به پای شاه بر زمین می کشیدند یا در راهی که شاه می رفت ظرف های آب به دست میگرفتند و از وی میخواستند که انگشتان خود را در آن خیس کند، البته شاه هرکس را درخور شفاعت نمی دانست و تنها نسبت به رجال مورد توجه و آن هم در موارد استثنایی نیزعنایتی مبذول می گردید”(شاردن، ج ۸، ۱۳۴۵: ۱۴۸).

ادامه دارد