باباطاهر عریان

باباطاهر: زهد قلندری و عشق عرفانی( دکتر طناز رشیدی نسب )

ابومحمد طاهر جصّاص همدانی مشهور به باباطاهر همدانی، از عرفای نامی قرن چهارم و پنجم هجری قمری بوده است. زندگی و هویت او، قرن‌ها در هالهای از ابهام مانده بود. با وجود این، براساس یافته‌ها و پژوهش‌های گوناگون تاریخی چنین بر میآید که شوریدگی و جذبه در حالات عرفانی او بوده، تا جایی‌که او را در زمرۀ عقلای مجانین دانسته‌اند. یکی از آثار بر جای مانده از او، مجموعهای از ابیاتی در قالب دو بیتی با لهجة لری یا فهلوی است. این اثر گرانقدر میتواند دریچهای به افکار بلند باباطاهر باشد.

چکیده
ابومحمد طاهر جصّاص همدانی مشهور به باباطاهر همدانی، از عرفای نامی قرن چهارم و پنجم هجری قمری بوده است. زندگی و هویت او، قرن‌ها در هالهای از ابهام مانده بود. با وجود این، براساس یافته‌ها و پژوهش‌های گوناگون تاریخی چنین بر میآید که شوریدگی و جذبه در حالات عرفانی او بوده، تا جایی‌که او را در زمرۀ عقلای مجانین دانسته‌اند. یکی از آثار بر جای مانده از او، مجموعه ای از ابیاتی در قالب دو بیتی با لهجة لری یا فهلوی است. این اثر گرانقدر میتواند دریچه ای به افکار بلند باباطاهر باشد. دو بیتی های او بیشتر از زبان انسانی کامل و وارسته نقل میشود و در آن والاترین ارزش‌های عرفانی چون زهد، عشق و توحید مشهود است. در این ابیات مشاهده میشود که زهد عرفانی او، وی را به قلندان نزدیک و عشق و اشتیاقش، او را به عقلای مجانین شبیه کرده است. در این جستار ضمن بیان زندگی این عارف بزرگ، به‌طور مجمل به تبیین زهد و عشق عرفانی در این ابیات پرداخته شده است.
مقدمه
تا چندی پیش باباطاهر شخصیت مبهمی در ادبیات عرفان پارسی محسوب میشد و حتی در مورد عصر حیات او ابهاماتی وجود داشت. در آثار گوناگون وی را هم‌عصر سلاجقه دانسته و در این باره داستانهایی نیز ذکر کرده و از دیدار او با طغرل سلجوقی سخنانی گفته بودند (راوندی،۱۳۶۴ : ۹-۹۸)؛ تحقیقات بعدی نشان داد که این داستان غیرواقعی بوده است (پورجوادی، ۱۳۹۴ :۳۳). در رابطه با تاریخ زندگی باباطاهر نیز گزارشات افسانهای وجود داشته که باباطاهر در قرن دوم زندگی میکرده و به خدمت امام صادق(ع) (شهادت۱۴۸ ه.ق) میرسد و از طرف دیگر در هنگام شهادت عینالقضات همدانی که در سال ۵۲۵ ه.ق رخ داده، بالای سر او بوده است (همان).
اولین کسی که اطلاعات دقیقتری دربارة باباطاهر بیان کرده، جناب رضاقلی خان هدایت بود که در تذکرة ریاض العارفین، تاریخ وفات او را ۴۱۰ه.ق ذکر کرده است (هدایت،۱۳۴۴: ۱۲۱). همچنین در راستای سخنان هدایت، محقق معاصر جناب آقای دکتر پورجوادی طی تحقیقاتی نشان داد، باباطاهر همدانی همان ابو محمد جصاص همدانی است که این سخن براساس «تاریخ همدان» شیرویة دیلمی دست داده که در آن تاریخ وفات وی ۴۱۸ه.ق ذکر شده است (پورجوادی، ۱۳۹۴: ۲۱).
علت اینکه او را باباطاهر عریان همدانی خواندهاند، این بوده که بابا اسم تفخیم است، مانند «شیخ»، «پیر»، و استاد و مانند اینها که در خصوص اولیاء، زاهدان و عارفان از سوی مردمان به نام اصلی ایشان افزوده میشده و غالباً به همان اشتهار مییافتهاند (ازکائی، ۱۳۷۵: ۱۲۷). علاوه بر این نوعی جذبه و بی‌خودی در بعضی از صوفیه وجود داشته است، در حالی‌که منسوب به جنون و یا تَجَنُن نبودهاند (زرینکوب، ۱۳۸۹: ۴۲). این نوع جذبه در باباطاهر نیز بوده است، از این‌رو، وی را از صوفیان مجذوب دانستهاند. دربارة بعضی از این مجذوبان روایاتی هست که احیاناً با سر و پای برهنه در کوی و بازار ظاهر میشدهاند. عریان خواندن باباطاهر نیز بی‌شباهت با نقل چنین کرامات و اسناد و افعالی از مجذوبان و شوریدگان نیست (همان، ۴۴).
پرویز ازکائی در کتاب باباطاهر نامه دربارة زندگی باباطاهر چنین میگوید:
«دربارة زندگی باباطاهر چنین گفته شده که او در عهد استیلای دیلمان و کردان بر ولایات جبال ایران پدید آمد. وی از پیران طریقة گنوسیِ ایرانی «دین حقّ» بود، که اصول عقاید آن سخت با اعتقادات زروانی-مانوی و حکمت فهلویِ باستانی پیوند داشت. از این‌رو، بعدها در اعتقادات فرقة گورانی- لریِ اهل حق که با فرقههای حروفیه جلالیه، خاکساریه و نقطویه همکیشی و پیوستگی داشت، جزو ملائک ادواری به‌شمار آمد» (همان، ۱۴۳).
نکتة قابل توجه دربارة باباطاهر آثار بر جای مانده از وی است. در عصری که باباطاهر میزیسته معمولا مشایخ بزرگ صوفی و ملامتی دست به قلم نمیبردند و اشخاصی چون حکیم ترمذی استثناء بودهاند که تازه وی را جزو صوفیان نمیدانستهاند. باباطاهر نخستین نویسندهای بود که در آن عصر در همدان دست به قلم برای نوشتن اثر یا آثار صوفیانه زده است و مانند صوفیان معروفی چون شبلی و حلاج به زبان مادری خود ابیاتی را سروده است (پورجوادی، ۱۳۹۴: ۹۶). بیشتر شهرت وی به مجموعه ای از دو بیتی های منسوب به او باز میگردد. علاوه بر این ابیات مجموعه ای از کلمات و جملات قصار صوفیانه به زبان عربی از قرنها پیش، به وی نسبت داده شده که برخی بر آن ترجمه و شرحهایی نگاشته اند و در مهمترین شکل در قالب شرح کلمات قصار باباطاهر منسوب به عین‌القضات، باقی مانده است. بنابراین میتوان گفت، برای شناخت و بررسی عرفان باباطاهر منابع مهم و قابل توجهی وجود دارد.
دو بیتی‌های باباطاهر
باباطاهر از جمله اولین شاعران رباعی سرای فارسی محسوب میشود (براون، ۱۳۷۵: ۳۵). او همچنین یکی از حلقه های تغییر روند شعر در ادبیات فارسی به سمت ادبیات عرفانی است (یاسمی، ۱۳۷۵: ۴۹). اشعار باباطاهر بیشتر شبیه دو بیتی هایی است که از سوز دل درون دل عاشقی حکایت میکند. او عشق و عرفان را چنان به‌هم آمیخته که از یکدیگر جدا نشدنی نیست. در آن عصر تظاهر به عشق و رندی در جامعه مذموم بوده از این‌رو، برای اشعار عاشقانة محض نیز تعبیرهای عرفانی ساخته میشده است. اشتیاق عاشقانه و دل سوختگی در دوبیتی های او به حدی بوده که این ویژگی در اشعار حافظ را به تأثیر باباطاهر بر او نسبت دادهاند (دستغیب، ۱۳۶۷: ۵۱۳). موضوعاتی که در اشعار باباطاهر مطرح شده، بسیار محدود است. لیکن کار شاعر، مهر و نشان یک شخصیت متمایز را بر خود دارد (مینورسکی، ۱۳۷۵: ۱۱۹).
زهد
زهد از مهمترین مسائل عرفانی بوده و هستة اولیة شکل گیری عرفان و تصوف اسلامی است که در اشعار باباطاهر نیز چنین زهدی مشهود است. ابیات او غالباً از زبان عارفی کامل نقل شده و چنان است که گویا وصف حالات انسانی کامل و عارفی واصل است. به عقیدة باباطاهر كمال انسان در ضعف انسان نيست، گرچه گاهى در ادبيات ما از اين نوع حرفها ديده مى‏شود كه كمال انسان را در ضعف انسان معرفى مى‏كنند. حتى باباطاهر در يكى از اشعار خودش همين را مى‏گويد:
ز دست ديده و دل هر دو فرياد

هرآنچه ديده بيند دل كند ياد
ولى بعد مى‏گويد:
بسازم خنجرى نيشش ز فولاد

زنم بر ديده تا دل گردد آزاد
یعنی هرچه مى‏بينم، دلم مى‏خواهد. براى اينكه دل را راحت كنم، يك خنجر مى‏خواهم كه با آن خود را كور كنم تا دلم راحت شود. خوب، يك چيزهايى را هم مى‏شنوى و باز دلت مى‏خواهد. پس يك خنجر هم بايد در گوشهايت فرو كنى! اخته هم كه قطعاً بايد بشوى تا خودت را راحتِ راحت كرده باشى! بعد مى‏شوى شير بى‏دم و سر و اشكمى كه مولوى در مثنوى نقل مى‏كند. این تعبیر باباطاهر از زهد در مقام انسان كامل است؛ به‌عبارتی او انسان كاملی را ترسیم میسازد كه نه دست دارد، نه پا دارد، نه چشم دارد، نه گوش دارد و هيچ چيز ديگرى هم ندارد (مطهری، ۱۳۷۷ : ۱۷۴و۱۷۵).
شیر بی دُمّ و سر و اشکم که دید این چنین شیری خدا کی آفرید
اين همان نوع از تقوا و حفظ و صيانت نفس است كه در عين حال ضعف و سستى است. اينكه انسان از محيط لغزنده دورى كند و نلغزد هنرى نيست؛ هنر در اين است كه در محيط لغزنده، خود را از لغزش حفظ و نگهدارى كند.
شك نيست كه چشم به هرجا برود دل هم به دنبال چشم مى‏رود و «دستِ نظر رشته كش دل بُوَد» ولى آيا راه چاره اين است كه چشم را از بين ببريم؟! يا اينكه راه بهترى هست و آن اينكه در دل قوّتى و نيرويى به وجود بياوريم كه چشم نتواند دل را به دنبال خود بكشاند. اگر بنا باشد براى آزادى و رهايى دل از چشم خنجرى‏ بسازيم نيشش از فولاد، يك خنجر ديگر هم براى گوش بايد تهيه كنيم؛ زيرا هرچه را هم گوش مى‏شنود دل ياد مى‏كند و همچنين است ذائقه و لامسه و شامّه (همان، ۶۹۳و۶۹۴). پس آدمی برای وارسته شدن باید از دنیا درگذرد و با رها شدن از قید مادیات، به رهایی حقیقی دست یابد.
از طرفی خصلت قلندری که پژوهشگران یکی از مفاهیم عصر باباطاهر دانسته‌اند و در ابیات او نیز از آن نام برده شده، اشاره به زهد وی داشته است. مهمترین خصیصة قلندران آزادگی و عدم تعلّق بوده است. باباطاهر در ابیاتی خود را قلندر مینامد و چنین میگوید:
من آن پیرم که خوانندم قلندر نه خانَم بی نه مانَم بی نه لنگر
رو همّه رو ورایم گرد گیتی شو در آیه و او سنگی نهم سر
البته باباطاهر در حقیقت در زمرة قلندران نبوده است، اما به دلیل این که بیخانمان و بیلنگر (خانقاه) بوده است، او را قلندر میخواندند (پورجوادی، ۱۳۹۴: ۱۴۸-۱۴۶). بنابراین قلندر خواندن وی نیز ناشی از همین زهد عارفانة وی بوده است.
عشق عرفانی
اهل بينش گفته‏اند: «وصول الأثر أثر الوصول» اين وصول اثر به مثل پيغام عاشق است كه به قول باباطاهر عريان:
«دل عاشق به پيغامى بسازد». اين پيغام نداى و للّه على الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا است كه بحمد اللّه آن را لبّيك گفته‏ايد. خودآگاهى كه در صورت به سوى خانه رهسپارى و در معنى خداوند خانه با تو است كه علت تامّه معيّت قيّوميّة با معلول دارد وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ‏، إِنَّ مَعِي رَبِّي سَيَهْدِينِ (حسنزاده آملی، ۱۳۸۱: ج۲، ۴۱۶).
علاوه بر این جنونی او که سبب شده وی را از عقلای مجانین بخوانند نیز ناشی از عشق او به حق بوده است، چنان که در یک جا چنین میگوید:
یا که اژ مهرتم دم میژد ای یار خویش و بیگانگان سنگم ژد، ای یار
جرمم اینه که از ته دوست دارم نه خونم کرد و نه راهی ژد، ای یار
(ازکایی، ۱۳۷۵: ۸۴و ۹۵)
این ابیات علاوه بر اینکه نشان میدهد باباطاهر در مقام یکی از عقلای مجانین شناخته میشده است، نگرش عاشقانة او را در خطابهاش به خداوند به عنوان یار نشان داده و گویای عشق او به حق تعالی است. پس دیواتگی طاهر معلول عشق است که وی آن را با لفظ «مهر» میخواند (پورجوادی،۱۳۹۴: ۱۴۵). به کار بردن لفظ مهر از آن‌رو است که در آن زمان هنوز لفظ عشق را به‌طور گسترده در ادبیات عرفانی خطاب به خداوند به‌کار برده نمیشده است. وی در جاهای دیگر نیز علت انتسابش به جنون را عشق الهی خوانده است:
مرا دیوانه و شیدا ته دیری مرا سرگشته و رسوا ته دیری
نمیذونم دلم دارد کجا جای همیدونم که در وی جا ته دیری
(باباطاهر، ۱۳۹۰: ۱۳۷)
بنابراین عشقی که در اشعار باباطاهر بدان اشاره میشود، علت جنون عارفانة اوست. این عشق در جای‌جای اشعار اوقابل مشاهده است و شهرت او به جنون نیز بیانگر اهمیت این عشق الهی است.
نتیجه گیری
از مهمترین مباحث مطرح شده در دو بیتی های منسوب به باباطاهر که میتواند در قالب عرفانیات وی مطرح شود، توجه باباطاهر به زهد، عشق الهی است. باید توجه داشت که این دو بیتی ها غالباً به صورت وصف احوال انسان کامل و وارسته بیان میشود. این مسئله مقام عرفانی باباطاهر، در عرفان را نشان میدهد. زهد عرفانی وی تا جایی بوده که چون قلندران بدون کاشانه میزیسته است. از این‌رو، اگر چه او قلندری نبوده، اما در زهد به مقامی قلندرانه و حتی فراتر چون زهد انسان کامل و وارسته رسیده است. مسئلة دیگر عشق عرفانی و الهی است که در بسیاری از ابیات وی دیده میشود. این عشق و شوریدگی تا جایی بوده که او را در زمرة عقلای مجانین دانسته اند. وی در ابیات خود، به این مسئله بارها اذعان داشته است. توجه باباطاهر به اصلیترین و مهمترین مسائل موجود در عرفان اسلامی، مقام والای عرفانی را او نشان داده و از طرفی مهر تأییدی بر تأثیرگذاری او بر اهمیت و بسط این مباحث در عرفان متصوفۀ پس از او دانست؛ بنابراین میتوان او را در زمرة تأثیرگذارترین عرفای تاریخ تصوف قلمداد کرد.
منابع
– قرآن کریم.
– باباطاهر، (۱۳۹۰)، دو بیتیهای باباطاهر عریان، تصحیح: محمدعلی فروغی، قم: آسمان علم.
– پورجوادی، نصرالله، (۱۳۹۴)، باباطاهر(شرح احوال و نگاهی به آثار ابومحمدطاهر جصّاص همدانی)، تهران: فرهنگ معاصر.
– حسن زاده آملى، حسن، (۱۳۸۱) هزار و يك كلمه، چ۳، قم: بوستان كتاب.
– دستغيب، عبد العلى ، (۱۳۶۷)، حافظ شناخت، تهران: نشر علم.
– راوندی، محمد بن علی، (۱۳۶۴)، راحة الصدور و آیة السرور، تصحیح محمد اقبال، تهران: افست از چاپ لایدن ۱۹۲۱٫
– زرینکوب، عبدالحسین، (۱۳۸۹)، دنبالة جستجو در تصوف ایران، چ۸، تهران: امیر کبیر.
– مجموعه نویسندگان (ازکایی؛ یاسمی؛ براون؛ مینورسکی و…)، (۱۳۷۵)، باباطاهرنامه (هفده گفتار)، تدوین: پرویز ازکایی، تهران: توس.
– مطهرى، مرتضی، (۱۳۷۷)، مجموعه آثار شهيد مطهرى، ۲۸جلد، چ۸، تهران: صدرا.
– هدایت، رضاقلی خان، (۱۳۴۴)، تذکرة ریاض العارفین، به کوشش: مهرعلی گرگانی، تهران: کتابفروشی محمودی.