باز هم منم و برگه های سفید « همراه با شاعران معاصر یاسمن بدری، زهرا درویشی »

شاعر: یاسمن بدری سقف‌ دل من آوار ، دست از سر من بردار عشق است و جگرسوزی، بهتر که روم بر دار صد بوسه فرستادم همراه دل زارم صد بوسه طلبکارم از قلب خطاکارم چند پیک فرستادم ، پاسخ که نیامد؛ هیچ ! آهسته شنیدم که ؛ گفتی به خودت:سرپیچ آسیمه سرم کردی ، آزار […]

شاعر: یاسمن بدری

سقف‌ دل من آوار ، دست از سر من بردار
عشق است و جگرسوزی، بهتر که روم بر دار

صد بوسه فرستادم همراه دل زارم
صد بوسه طلبکارم از قلب خطاکارم

چند پیک فرستادم ، پاسخ که نیامد؛ هیچ !
آهسته شنیدم که ؛ گفتی به خودت:سرپیچ

آسیمه سرم کردی ، آزار نده ای یار
دق‌ کردم و هی مردم از داغ دلم صد بار

انگار گناه من ، این مهر فراوان است
بر گردن تو طوقی ، آزار ده‌ جان است

باید بروم با دل ، از عشق تو چه حاصل؟
جز اشک شبانگاهی ؟تصویر شکست دل

*******************************************

شاعر: زهرا درویشی
*رویا*

پشت میز کوچکم نشسته ام
باز هم منم و برگه های سفید
قلمم بی قراری می کند
برگه هایم اما ‘
لب بر چیده اند
چرا همیشه برای او که رفته
می نویسی ؟
بیا یک بار هم شده
برای او که خواهد آمد بنویس
برای دلخوشی اشان
قلم را می چرخانم
می خواهم این بار
برای او که خواهد آمد بنویسم
اما !
همین که می آیم چیزی بنویسم
تصویر تو روبه رویم جان می گیرد
لبخند به لب سرت را تکان می دهی
برگه ها اخم میکنند
انگشتم را پیش می آورم
لبخندت را لمس کنم
تصویرت محو می شود
از خواب می پرم
نیمه شب است
منم و میز کوچکم
و برگه هایی که با من قهرند ‘

زهی درویشی
فروردین ۱۳۹۹