نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
یکی از پر دغدغه ترین نوع رقص ، سماع میباشد. مقوله ای که در این پژوهش نگارنده سعی در بررسی ان به عنوان رقصی نمادین ،دارد.
“سماع جریانی است که درون برخی فرق و به ویژه تصوف توسط بسیاری از طرفداران تصوف در طول دوران پر فراز و نشیب خود، با تمسک به برخی روایات، احادیث و با استنباط فرقه ای از اسلام، به طور سرسختانه، دفاع شده است.”(تاریخ رقص در ایران،۵۸)
بسیاری از فرقی که حمایت قاطعانه از سماع داشته اند، به واسطه نوع توجیه دینی و فلسفی خود،تاثیر قاطعی در تثبیت سماع و مجاز شدن ان داشته اند. به هر حال قرنها، بر اساس نوعی تبیین مذهبی، از سوی پیران، سالکان و درویشان فرق، بر این عقیده پا فشاری شده است که سماع آنان نه به خواست و اراده مومنان ، بلکه به واسطه حالی است که از طریق کشف و شهود و نزدیکی به ذات اقدس حق به آنان دست می دهد.
“بر مبنای این تفسیر، پیروان و مریدانی که جهت ایجاد حال و جذبه، به وادی حقیقت و معرفت پای می نهند، در لحظه ای تابناک و روحانی که منبعث از انوار وجود خداوند و یا چیزی به این معنی است به طور ناخود آگاه، حالاتی بر آنان مستولی شده و حرکاتی در آنان بروز می نماید که از نقطه نظر عرفا و پیروان فرق، سماع نام دارد. “(فرهنگ مصطلحات عرفا و متصوفه،۶۲)
از جمله اصلی ترین آموزه های سماع، سماع مربوط به مولانا است. می توان سماع را با وجود حرکات موزون، قواعد و موازین خاص تعریف شده در آن، حضور موسیقی به عنوان رکن اجرایی آن، جزئی از رقص و در واقع خود رقص نامید.
در اینجا لازم است برخی قواعد و موازین سماع ( به خصوص سماع مولانا) بررسی و ذکر شود تا در مقام مقایسه شواهد لازم دال بر اینکه سماع، عصاره ای پر رنگ از مفهوم رقص را در بر دارد، ارائه دهیم.
بر اساس مکتب مولانا و صوفیگری اسلامی در قلب هر انسان چیزی به نام سر نهفته است رازی در قلب ما شکل می گیرد و هر آنچه خلق می شود با این راز در ارتباط است. حتی طبقات مختلف آسمان هم به واسطه آن در گردشند این راز در اختیار هر کس قرار نمی گیرد و تنها با ریاضت طولانی و کردار نیک می توان آن را به دست آورد. انسان از یک ساختار روحانی برخوردار است که به این دنیای مادی تعلق ندارد. بر طبق نظر تصوف، این روح، خود واقعی انسان را تشکیل می دهد و از دنیای دیگر، دنیای ارواح و فرشتگان درجه به درجه به این جهان هبوط کرده است و با پوشیدن لباس جسم در این جهان قالب عینی یافته است. برای روحی که به این جهان تعلق ندارد، خیلی طبیعی است که آرزوی وطن خود را داشته باشد. انسان در دنیای مادی خود را با جسم یکسان می داند و درواقع در پس تمایل به اموال، مقام، شهرت و قدرت، درد جدایی نهفته است. این درد جدایی یک روز چنان در شخص انباشته می شود و او را در هم می گیرد، که او را به مویه و زاری وا می دارد. چگونه می تواند زاری نکند؟ جایی که پشت سر گذاشته شده، محضر یگانگی و عظمت خداوند است. بدین گونه است که نی نماد و نشانه روحی است که از وطن خود دور افتاده است. نی با صدای نافذ، غم انگیز و محزونش، به خداوند شکایت می برد می خواهد به نیستانی که از آن جدا شده باز گردد.
با نی گفتم که بر تو بیداد ز کیست بی هیچ زیان، ناله و فریاد ز چیست
می گفت، ز شکر لبی بریـدند مـرا بی ناله و فـریاد، نمی دانم زیـست
مراسم سماع بیانگر داستان خلقت روح متعالی موسوم به نور محمد است، که با فرمان باش- یعنی شروع هبوط آدمی، آغاز می شود و بعد از عروج، یک انسان کامل شده است. پس از وفات مولانا، سماع با پاره ای قوانین و اصول پیوند یافت. اما شروع سماع به این ترتیب است که :
۱-سماع با مدح محمد (ص) آغاز می شود. مدح پیامبر، مدح روح الهی است که از جهان مجرد به جهان مادی فرود آمده است. تمام پیامبران انعکاسی از این روح الهی، یعنی خداوند هستند. و تمام آنها یک پیام را تبلیغ می کنند. بنابراین مدح پیامبر در حقیقت مدح خداست.
۲- ضرب آهنگ مضاعف دف بیانگر فرمان باش است که خداوند در زمان خلقت جهان صادر کرد. و به دنبال آن نوای نی، نماد دم قدسی است که با این فرمان، بعد از هبوط نور خداوند به جهان به جسم های بی جان، جان بخشید.
۳- پس ازنوای نی، شیخ و درویشان به عنوان جسم هایی که با این دم قدسی جان گرفته اند با دست هایشان زمین را لمس می کنند (حالت سجده، روی زانوهای خود می نشیند و در حالت سجده ، خود را کمی روی زمین پرتاب می کنند و زمین را می بوسند). این عمل نشانه اراده آنها به انسان کامل شدن و تکمیل فرمان باش به عنوان انسان هایی است که قدم در راه کشف حقیقت گذاشته اند.
۴- معلمان روحانی به نمایندگی از مولانا، بزرگترین راهنمایان مردم در راه کشف حقیقت هستند. این بخش را مراسم سماع ولد می نامند.
این سلام که با نگاه کردن به صورت و چشم های یکدیگر انجام می شود که به مفهوم تکریم تجلی الهی موجود در هر انسان است. (دو نفر روبه روی هم قرار می گیرند به سمت هم خم می شوند) . مراسم سماع ولد در واقع نماد نیاز به هدایت و همراهی پیر و مرشد در طی طریق است.
در این بخش شیخ و درویشان در جلوی جایگاه رسمی شیخ درست هنگامی که از مقابل آن عبور می کنند به یکدیگر تعظیم می نمایند. جایگاه، (به شکل دایره) نماد مولاناست و او نماد جوهر الهی است. و نقطه مقابل آن نماد جوهر انسان است (گروهی که ساز می زنند خط فرضی این ۲ انتها را استوا می نامند. این خط کوتاهترین مسیر برای رسیدن به خداست. ) سمت راست دایره نماد نزول از ذات الهی است و سمت چپ نماد عروج از ماهیت های مادی به الهی است. سمت راست مبین دنیای معلوم و مشهود و سمت چپ مبین عالم نامعلوم و نامرئی است. تعظیمی که توسط شیخ و درویشان در دو انتها انجام می شود در واقع به منزله تعظیم آنها هنگام عبور از یک دنیا به دنیای دیگر است. مراسم سماع ولد دقیقاً ۳ سفر را نشان می دهد و این نشانگر سه درجه و روش دریافت معرفت است. (در پیوست مقاله به آن اشاره میشود)
در بخشی از مراسم و بر طبق قواعدی که بر اساس نظریات مولانا، تدوین شده است، دراویش باید ردای خود را روی زمین بیاندازند به معنی اینکه انسان، دنیا را با پشت دست کنار می زند و ذات و شخصیت خود را از پیرایه ها می زداید. ردای سیاه درویش نشانگر دنیا و تعلقات دنیوی است. سماع با بوسیدن دست شیخ به نوبت توسط درویشان و بوسیدن کلاه نمدی درویشان توسط شیخ آغاز می شود. کلاه نمدی نشانه ی عضویت در گروه درویشان مولوی است. دراویش در سماع تقریباً این فرموده پیامبر را به تصویر می کشند که قبل از مردن بمیرید. آنان دست هایش را به شکل ضربدر بر روی بدن قرار می دهد و این نماد الف، اولین حرف الفبای عربی است که از یک خط راست تشکیل می شود و یا نماد عدد یک است. و این به معنی آن است که من به یگانگی خدا، نه فقط به زبانم بلکه با تمام وجودم شهادت می دهم. کلاه بلند نمدی، نماد سنگ قبر و لباس سفید زیرین، مبین کفن نفس است، بدین ترتیب درویش در سماع قبل از مردن جسم، نفس خود را می میراند. و سپس دست هایش را باز و شروع به چرخیدن می کند.در هنگام سماع دست راست بالا است، چنانکه گویی در حال نیایش است.دست چپ به پایین متمایل می شود گویی می گوید ما از خدا می گیریم و در میان مردم می گسترانیم. چیزی را برای خود نگاه نمی داریم ما چیزی جز قالبی به ظاهر موجود نیستیم که به عنوان واسطه عمل می کنیم.در همان حال که سماع زن پای چپ خود را روی زمین ثابت نگه داشته است با پای راستش به دور آن می چرخد.با هر چرخش در سکوت ذکر الله را تکرار می کند. درویش در حال سماع با هر چرخش خدا را می خواند.حتی وقتی سماع به اوج وجد می رسد درویش نمی تواند قوانین عمومی مراسم را زیر پا بگذارد.وظیفه سنگینی بر عهده ی سرکرده دراویش ( سماع زن باشی) در هنگام سماع قرار دارد. او با قدم زدن در میان دراویش مکانهایی را که آنها باید در آن سماع کنند نشان می دهد، و مانع بیش از حد نزدیک شدن آنها به هم می شود و آنها را در یک نقطه خاص دور هم جمع می کند.
مراسم سماع از چهار سلام تشکیل می شود که بیانگر چهار مرحله ای است که در راستای رسیدن به حقیقت از آنها گذر می شود.
۱- اولین سلام، نماد کسب دانش درباره خدا و یادگیری وظایف مذهبی(شریعت) است. ۲- دومین سلام، نماد مرحله طریقت می باشد که مبین مرحله معرفت الله و تجلی یگانگی خداوند است. ۳- مرحله سوم، مرحله حقیقت است که نماینگر عزم و اراده فنا شدن در وجود خداست . ۴- سلام چهارم بیانگر مرحله معرفت قدسی است. در طول سه سلام اول، دراویش هم به دور خود می چرخند و هم به دور مکانی که در آن می رقصند. در سلام چهارم، دراویش در همان جایی که هستند می مانند و فقط به دور شیخ می چرخند این حرکت به معنی پافشاری به نقطه یگانگی و توحید است. چون شیخ نیز به سلام چهارم می پیوندد، نام این سماع، سماع مقام است.
نکات مهمی در این مجموعه قوانین، مطرح است:
اولین دریافت از مفاهیم عنوان شده آن است که به واقع سماع، رقصی پر وجد و هیجان است. (همان طور که ذکر شد انسان برای ارضای نیازی حرکت می کند، و با حرکت خویش، قصد چیزی را می کند که برایش ارزش دارد؛ و در سماع نیز قصد حرکت، با قصدی به اصطلاح عرفانی و خروج از خویشتن و درک لحظه ی وصل با ماوراء احساس و رسیدن به مقام فنا و نیستی از خود است.
از آنجا که رقص، جزء نظامی اعتقادی درباره هستی است و در آن انسان گویی طبیعت و رمز و راز هستی را بررسی می کند، در سماع نیز رکن رقص همان رسیدن و تجربه کردن دوباره خلقت و هبوط و مرگ جسمانی و رسیدن به معبود است.
در رقص، با حرکاتی لغزان، مداوم، سبک و پیوسته مواجه هستیم، و از آنجا که در رقص ها به خصوص نوع مذهبی آن سعی افراد، نشان دادن نیروهای فوق طبیعی است، در سماع نیز با حرکاتی لغزان (چرخش درویش بر روی پای راست و استواری پای چپ، حرکت دست چپ به سمت پایین و دست راست به سمت بالا)، روبرو هستیم و حرکات ذکر شده توسط دراویش، به عقیده آنان نوعی حرکت و پیوستگی انسان و معبود است که همان مفهوم لغزان بودن رقص برای ارتباط بین انسان و خدا و مفهوم دادن به زمان و وزن است.
با وجود حمایت های بی دریغ و دل بستگی های زیادی که حتی امروزه به (سماع) به عنوان رقص نمادین، می شود به وضوح می توان بر این ادعا صحه گذارد که سماع نیز از جرگه رقص بوده و همان موضع رقص در فرهنگ، یعنی( ساختاری بصری در روابط اجتماعی) را در بر دارد. اما باید به این نکته توجه داشته باشیم که، “رقص( هر نوع از آن)، و درک مفاهیم انتزاعی و نمادین آن در هر بستر فرهنگی و اجتماعی، خاص همان بستر بوده و نباید دچار این اشتباه شویم که رقص ( هر نوع از آن)، زبانی جهانی دارد، بلکه باید اذعان داشت که سمبل های فرهنگی هر نوع رقص خاص، فرهنگ برخواسته از منطقه خاص خویش است”(تاریخ رقص در ایران،۵۸)
با کنار گذاردن مقوله لذت که امری طبیعی و زیبا شناسانه میان اقشار مردم است، باید به این نکته توجه کرد چه گروهی با چه وجوه مشترک فرهنگی و فکری به سوی سماع و حتی تماشا و لذت بردن از آن و فراتر از آن، درک مفاهیم پنهان در سماع، کشانده می شوند.
نکته دیگر آن است که عوامل اساسی و ثانویه موجود در رقص ،در مراسم سماع نیز به چشم می آید:
از آن جمله: طرح، مرحله، اشاره، پویایی و تکنیک. همچنین عوامل ثانویه همچون، موسیقی و لباس مخصوص. در سماع نیز الگویی سازمانی و برنامه ریزی شده مطرح است که می توان گفت الگویی از حرکت در زمان و مکان است.
الگوی زمانی آن که توسط ریتم مشخص می شود و الگوی مکانی ( الگوی فضایی) آن که جایگاه های حرکت در آن مشخص و هر یک مفهوم خاص خود را داشته اند.
همچنین لازم به ذکر است که الگوهای رقص از مراحلی ساخته شده اند که شامل حرکات پایه ای انسان مثل راه رفتن، دویدن، چرخیدن، جهیدن و جنبیدن است.
حتی برای توصیف احساسات استفاده از برخی اشارات نیز ضروری است. که همه این ارکان در سماع بوده و تک تک آنها در پژوهش اشاره شده است . از جمله اسباب و وسایل که جز عوامل ثانویه محسوب می شوند لباس است که به عنوان یک عنصر بصری، از اهمیت خاصی برخوردار است. (ردا، کلاه، خرقه که بهره گرفتن از این عناصر در سماع ذکر شد) و البته رکن مهم دیگر موسیقی است. (رقص سماع)، به خاطر وابستگی شدیدی که به ریتم دارد، اغلب با موسیقی همراه است. که در وصف مراحل سماع اشاره به رباب، نی و گاه دف شده است.
همه این عوامل نشان از آن دارند که سماع به واقع رقصی زیبا و با مفاهیم خاص خویش و آموزه های عرفانی توسط دراویش خاص این مکتب بوده و جزء رقصهای مذهبی محسوب میشود.
پیوست:
خداوند در قران کریم می فرماید ((خدا از رگ گردن به شما نزدیک تر است)) و سخن اقرب الیه من حبل الورید)).علم اولین قدم برای درک این نزدیکی است. این بدان معنی است که خداوند را باید از طریق علم شناخت. در جان تو جانی است بجو آن جان را در کوه تنـت دری، بجـو آن کان را / صوفی رونـده،گر تـو آن می جویـی بیرون تو مجو، ز خود بجو تو آن را
بدین ترتیب، درویشی که در درون خود می شنود که یک حیات دیگر وجود دارد قبل از هر چیز با تمام وجود هم آنچه را که می تواند از این موضوع یاد بگیری، می آموزد اما این معرفت با استدلال کسب نمی شود. بلکه از طریق شهود و تجربه شخصی به دست می آید. و این معرفت چیزی است که ناشناخته است و قابل تشخیص نمی باشد. شخص در ظلمت محض است، اما ناگهان یک روز گرمایی می آید احساس می کند آتشی در همین نزدیکی در حال سوختن است حتی صدای جرقه های این آتش شنیده می شود حتی اگر خود آتش دیده نشود، اما سراسر بدن گرمای آن را حس می کند و این (یقین به معرفت ) است. اولین گام تعلیم در همان حال که پلیدی های ایجاد شده توسط احساساتی چون حرص، حسد، نفرت، خشم و ترس از قلب انسان ها پاک می شوند. پرده ای که حقیقت را پنهان کرده به آهستگی بالا می رود و چشم دل باز می شود و شخص، نور آتش الهی را در درون خود می بیند و این، یقین به ذات است، دومین مرحله تعلم و خاصیت این مرحله باقی ماندن در حالت وجد است.
چون صبح ولای حق دمیدن گیرد جـان در تـن زنـدگان پریـدن گیرد/ جایی برسد مرد که در هـر نفسی بی زحمت چشم، دوست دیدن گیرد
ورود به مرحله ذات بدون همراهی یک ولی الهی، بسیار خطر ناک است. درویش به آسانی ممکن است در رویارویی با الهاماتی که می بیند، یعنی آنچه فکر می کند دیده است، راه را گم کند. شناخت درویش از خدا باید به کمک یک پیر صورت بگیرد.
بـشنـو اگرت تـاب شنیـدن بـاشـد پیـوستن او، ز خـود بریـدن باشـد/ خاموش کن آنجا که جهان نظر است چون گفتن ایشان همه دیدن باشد
اما هنوز یک دوگانگی وجود دارد، دوگانگی انسان و خدا. وقتی انسان تمام نشانه های خود خواهی، تمایل به مالکیت و بقایای غرور و همچنین تمنای رسیدن به خدا را از خود دور می کند و زمانی که از تمام هواهای نفسانی و تمناها پاک می شود و به هیچ تبدیل می گردد در آن زمان، نفس به طور کامل ناپدید می شود وقتی این خود ساختگی که گمان می کردیم به ما تعلق دارد، از بین می رود شیوه ای از حیات ظاهر می شود که برای انسان عادی ناشناخته است. این مرحله یقین به خداست.مرحله سوم حال چیزهایی که شخص حس می کند و می بیند جزئی از خود او شده اند.
عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست نـی کرد مرا از خویش و پر کرد ز دوست/ اجـزای وجـود مـن همـه دوسـت گرفــت نامی است ز من بر من و باقی همه اوست
شخص اکنون به مرحله قدسی رسیده است کسی که به این مرحله می رسد، سیر تکامل را کامل کرده است و قابلیت خود را درک نموده و انسان کاملی شده است و انعکاس آگاهی از خود را آغاز کرده است. درویش، درسماع به دنبال شیخ سه دور می چرخد و تمام این مسیرها را به امید رسیدن به مرحله یقین به خدا طی می کند. مراسم سماع ولد با عبور شیخ از جلوی جایگاه به پایان می رسد انسان هایی که جسم شان از خاک و گل خلق شده، ابتدا باید پخته شوند تا بتوانند به مرحله یقین به خدا برسند. (در این جا سه دور چرخش و در هر جایگاه تعظیم کردن تمام می شود) . این پخته شدن ضروری است تا سیر دیگری به درون دل بتواند داشته باشد وقتی که روز ملاقات با خداوند فرا می رسد سخت ترین مرحله این بلوغ، مبارزه با نفس خود است).
چند از این الفاظ و اضهار و مجاز سوز خواهم سوز، با آن سوز ساز / آتشی از عشق در جان بر فـروزد سـر سبد، فکر و عبادت را بسوز
وقتی لایه تشکیل دهنده وجودی شخص ذوب می شود تنها هیچ باقی می ماند. تنها افراد اندکی می توانند بدون تشویش و اضطراب با این حقیقت که آنها هیچ اند، روبرو شوند این موضوع با سردی مرگ و سکوت قبر اشتباه گرفته می شود اما برای شخص، لازم است که به این هیچ عادت کند تا به درجه ادراک بعد از آن برسد در آن زمان است که ذهن به آرامش می رسد و حقیقت به دنبال این ادراک و سکوت، خود را نشان می دهد).
ما چون نای ایم و نوا در ما ز توست ما چو کوه ایم و صدا در ما ز توست / مـا عـدم هـاییـم و هستی هـای ما تـــو وجــود مطلـقی، فـانـی نمـا/ مـا همـه شیـران ولـی شیــر علـم حمـله شـان از بـاد بـاشد دم به دم / آنکـه ناپیـداسـت هـرگز کـم مبـاد حمله شان پیداست و ناپیدا است باد
بنا به باور افرادی که اندیشه هایی اینگونه داشته اند. سماع حیرت و سرگشتگی و آغاز ستایش است. زیرا برای یک انسان کامل، سری وجود ندارد. او جسم خود را با موهبت الهی کشف می کند و دنیای بزرگ (کل جهان هستی) و دنیای کوچک( وجود خود) و از جمله زمین و آسمانی که در خود او وجود دارد راه می یابد. انسان به تنهایی خود یک جهان است و هر چیزی که در جهان وجود دارد در او نیز هست. ای آسمان که بر سر ما چرخ می زنی در عشـق آفتـاب، تو هم خرقه منی
منابع
۱- تاریخ رقص در ایران ، مجله هنر ، عیسی ذکاء، آبان و آذر ۵۸، شماره ۱۹۳ ، شهریور و مهر ۵۷، شماره ۱۹۲-۱۹۱ ، تیر و مرداد ۵۷ ، شماره ۱۸۹-۱۹۰، خرداد ۵۷ ، شماره ۱۸۸ ۲- حرکت، رقص و بیان نمایشی، مجله هنر ، مهر ۱۳۸۰، شماره ۴۴، نویسنده: لادیان رودولف، مترجم: یدالله آقا عباسی ۳- رقص را همه ی انسانها بلدند، مجله هنر ، پاییز ۷۹، شماره ۸۰، گفتگو با نادر رجب پور (مقاله) ۴- رقص در فرهنگ های بدوی ، هنر، فروردین ۵۷، شماره ۱۸۶ ۵- رقص (کرشمه ای فولکوریک) ، مجله اطلاع رسانی و کتاب داری، آذر و دی ۱۳۸۰، شماره۴۰-۳۹، نویسنده: علی رضا قبادی ۶- صحنه کلاسیک( رقص و تئاتر) ، مجله هنر، آذر و دی۷۹، شماره ۳۴و ۳۵، نویسنده: هورست، کوگیر ، ترجمه: سعید فرهودی ۷- فرهنگ و دین : رقص، بهار ۸۲ ،شماره ۲۰ ، مجله هنر ، مترجم : مهرانگیز اوحدی ۸- فرهنگ مصطلاحات عرفا و متصوفه، جعفر سجادی ، تهران، ۱۹۳۱ ۹- فرهنگ اشعار حافظ ، شرح مصطلاحات صوفیه در دیوان حافظ، احمد رجایی، تهران، ۱۹۶۲ ۱۰- فرهنگ لغات و تعبیرات مثنوی جلال الدین بلخی ، گردآورنده دکتر سید صادق ؟؟؟؟ ج ۴-۱ ، ۱۳۳۷ ۱۱- مشرق زمین، گاهواره ی تمدن، ویل دورانت ، گردآوری و تدوین: عباس شادروان ، انتشارات علمی فرهنگی ، تهران ، ۱۳۷۷ . (مقاله) ۱۲- مثنوی مولانا، تصحیح نیکسون، ج ۱۶، تهران ۸۶، انتشارات امیر کبیر ۱۳- نگاهی به تاریخچه رقص در ایران، مجله مقام موسیقایی،پاییز ۱۳۷۹، شماره ۸۰، جهانگیر نصراشرفی
۲۰ خرداد زادروز فخرالدین عراقی، گرامی باد. شیخ فخرالّدین ابراهیم بن بزرگمهر متخلص به عراقی در ۶۱۰ قمری در کُمجان (کُمیجان از توابع اراک امروز) دیده به جهان گشود. درباره نام و نسب عراقی، میان غالب تذکرهنویسان اختلاف است. به روایت حمدالله مستوفی در کتاب تاریخ گزیده نام او ابراهیم، لقبش فخرالدین و نام پدر […]
با حالتی گیج، به تختم بر می گردم. چشم هامو می بندم تا کمی آرامش بگیرم. میون خواب و بیداری....
انتشار کتاب «ناخودآگاه سیاسی: روایت همچون کنش نمادین اجتماعی» نویدبخش جنبش نوینی دانسته میشود که جیمسون آن را «انقلاب آلتوسری» مینامد. این کتاب یکی از مهمترین آثار جیمسون و اثری بینا رشتهای در حوزههای سیاست، اقتصاد و مارکسیسم، روانکاوی، ادبیات و مطالعات فرهنگی محسوب میشود. ناخودآگاهی سیاسی و ایدئولوژی فردریک جیمسون پژوهشگر و نظریهپرداز مارکسیست، […]
مفهوم راز در تصوف و عرفان مقدمه در طول تاریخ تصوف اصطلاح راز دامنهای وسیع داشته و از جمله اصطلاحات پرکاربرد و مهم بوده است. بهطوری که در عنوان بسیاری رسائل و کتب صوفیه کلمه راز و سرّ آمده است و حتی خواجه عبدالله انصاری، در «رساله صد میدان»، میدان هشتاد و سوم را میدان […]