بررسی شناختیِ تاثیر “دانش طرحواره‌ای” بر قضاوت « زبان شناسی » به قلم دکتر عاطفه میرسعیدی

هرکسی از ظن خود شد یار من: بررسی شناختیِ تاثیر “دانش طرحواره‌ای” بر قضاوت در یکی از شاخه‌های زبان‌شناسی با عنوان “زبان‌شناسی شناختی” ارتباط میان زبان‌ و ذهن بررسی می‌شود؛ با این ادعا که شناخت انسان از محیط اطرافش، در نحوه‌ی استفاده‌ی او از زبانش تاثیر می‌گذارد. این نظر برمبنای نظریه‌ی ورف است که بر […]

هرکسی از ظن خود شد یار من:
بررسی شناختیِ تاثیر “دانش طرحواره‌ای” بر قضاوت

در یکی از شاخه‌های زبان‌شناسی با عنوان “زبان‌شناسی شناختی” ارتباط میان زبان‌ و ذهن بررسی می‌شود؛ با این ادعا که شناخت انسان از محیط اطرافش، در نحوه‌ی استفاده‌ی او از زبانش تاثیر می‌گذارد. این نظر برمبنای نظریه‌ی ورف است که بر وجود ارتباط دوسویه میان زبان‌ و فرهنگ تاکید دارد: بدین معنا که از یک سو، شناخت و باور انسان و به‌طور کلی جهان‌بینی انسان در زبان او انعکاس پیدا می‌کند و از سویی دیگر، نحوه‌ی شناخت انسان از جهان، تحت تاثیر زبان‌ او قرار دارد؛ به‌طوری که در باورهای انسان، زبان مثل فیلتر عمل می‌کند.
در این بافت، “فرهنگ” تعریفی فراتر از آنچه در عرف بدان پرداخته می‌شود، دارد: فرهنگ به طور عام “محیط جغرافیایی”، “هنجارهای اجتماعی”، “باور انسان”، “دین”، و “جهان‌بینی انسان” را شامل می‌شود. بنابراین به‌طور مثال اگر در زبان اسکیموها بیشتر از یک واژه برای اشاره به “برف” وجود دارد درواقع زبان‌ تحت تاثیر محیط جغرافیایی (فرهنگ) قرار دارد.
یا مثلا اگر در دستور زبان زبان‌هایی مانند عربی و فرانسه و آلمانی، مقوله‌ی اسم به دسته‌های “مونث” و “مذکر” طبقه‌بندی شده است، درواقع تاثیر نوع تفکر افراد جامعه دررابطه با حقوق زن و مرد، در زبان انعکاس پیدا کرده که در دیدگاهی کلی‌تر تاثیر فرهنگ بر زبان را شاهد هستیم.
دررابطه با تاثیر زبان‌ بر فرهنگ، یعنی تحت تاثیر قرار گرفتن باور انسان از زبان‌، می‌توان به این مثال اشاره کرد که در دستور زبان یکی از زبان‌های اقیانوسیه‌ای به نام “یاپی” واژه‌ی “موج” در دسته‌ی “افعال” طبقه‌بندی شده است و چون در تعریف “فعل” حرکت وجود دارد، نگاهِ زبانمندان زبان مذکور به “موج” به واقعیت نزدیک‌تر از زبانی مثل زبان انگلیسی و فارسی است که “موج” را در دسته‌ی مقوله‌ی “اسم” طبقه‌بندی کرده‌اند.
در این راستا، چون شناخت انسان‌ها از جهان هستی، امری نسبی است، پس کاربرد زبان هم در تمام جنبه‌های زبانی، چه در تولید گفتار و چه در فهم گفتار، نسبی است.
یکی از جنبه‌های شناختی انسان با عنوان “دانش طرحواره‌ای” مطرح شده است، با این توضیح که هر فردی دررابطه با شناخت از هر ماهیت و از هر واقعیت، الگویی از آن را در ذهن خود دارد که مجموع این الگوها، دانش طرحواره‌ای او را تشکیل می‌دهد؛ در این راستا، به طور کلی این نوع دانش به شناخت افراد از جهان هستی یا ایدئولوژی یا جهان‌بینی افراد اشاره دارد.
بنابراین می‌توان گفت که عوامل اجتماعی مثل “دین”، “باید و نبایدهای اجتماعی یا هنجار اجتماعی”، “خانواده”، و عوامل فردی مثل “سن”، “جنسیت”، “سطح تحصیلات”، “شغل”، “وضعیت اقتصادی” و غیره بر دانش طرحواره‌ای تاثیرگذار است و بر این مبنا دانش طرحواره‌ای انسان‌ها یکسان نیست و از فردی به فرد دیگر متفاوت است؛ به عبارت دیگر، دانش طرحواره‌ای هیچ دو انسانی یکسان
نیست.
در این راستا، کاربرد زبان هم تحت تاثیر دانش طرحواره‌ای قرار دارد؛ بدان معنا که تولید گفتار توسط گوینده یا نویسنده، و فهم گفتار توسط شنونده یا خواننده به طور ناخودآگاه در چارچوب و تحت تاثیر دانش طرحواره‌ای انجام می‌شود. به طور مثال اگر به افرادی بگوییم در مورد موضوع “مادر” متنی بنویسند یا صحبت کنند، هر فردی براساس تجربیاتی که از “مادر” در طول زندگی‌اش داشته و برمبنای شناختی که از واقعیت “مادر” دارد به تولید گفتار یا نوشتار می‌پردازد و به‌طور طبیعی در این بافت، تولید محتوای هیچ کدام از افراد یکسان نیست. از طرفی دیگر، اگر یک متن واحد را به افرادی با ویژگی‌های اجتماعی و فردی متفاوت بدهیم تا فهم خود را از آن بیان کنند، برداشت هیچ کدام از آن‌ها یکسان نخواهد بود.
به‌طور کلی‌تر، برداشتی که افراد از هر واقعیتی دارند چون تحت تاثیر دانش طرحواره‌ای است، و این دانش هم تحت تاثیر عوامل فردی و اجتماعی مذکور است، نمی‌تواند یکسان باشد و به‌علاوه نمی‌تواند مطلق باشد و کاملا نسبی است.
بنابراین و برمبنای آنچه اذعان شد، قضاوتی که افراد مختلف با دانش طرحواره‌ای مختلف و متفاوت درمورد ما دارند، درواقع تعریفی است که از شخصیت خودشان دارند نه شناختی که از واقعیت وجودیِ ما دارند. به عبارت دیگر، هرکسی براساس شناخت و جهان‌بینی خودش ما را تعریف می‌کند که به‌طور عمده همسو با شخصیت واقعی ما نیست؛ و این مطلب یعنی تشریح و تایید همان بیت مولانا که:

“هرکسی از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من…”

دکتر عاطفه میرسعیدی