بهاریه. دکتر فاطمه حسنی

بهاریه. دکتر فاطمه حسنی

ر خانه ما پیش از همه مادرم از آمدن بهار آگاه می شود.او در یکی از روزهای اسفند با دامن پرچین گلدارش آرام آرام از پله های زیر زمین پایین می رود و با یک قدح گندم به حیاط بر می آید.مادرم دانه ها را چند روزی در آب می خیساند و بعد جوانه ها را در چند کاسه سفالی به تعداد فرزندانش سبز می کند با آرزوی سلامتی و بهروزی برای آنها.

بهاریه

بهار بهار بهار

در خانه ما پیش از همه مادرم از آمدن بهار آگاه می شود.او در یکی از روزهای اسفند با دامن پرچین گلدارش آرام آرام از پله های زیر زمین پایین می رود و با یک قدح گندم به حیاط بر می آید.مادرم دانه ها را چند روزی در آب می خیساند و بعد جوانه ها را در چند کاسه سفالی به تعداد فرزندانش سبز می کند با آرزوی سلامتی و بهروزی برای آنها.

مادرم پاره های روزنامه های جنجال پرست را در آب فرو می برد و با آنها شیشه های پنجره را صیقل می دهد تا ما باز هم بتوانیم از پشت این پنجره ها به “ازدحام کوچه خوشبخت”  در بهاری دیگر بنگریم.

او هر سال صد و هشتاد سانتی متر پارچه گلدار را روی دستش می گیرد و از کوچه های سرمست شکوفه به خانه خیاط می رود تا با جامه ای نو سمفونی هزار جلوه بهار را تکامل بخشد.

چند قدم مانده تا بهار مادرم مخلوط خمیری شکل برگ های حنا را می گذارد روی گیسوان تابدارش که تازه بافتشان را گشوده است.هر سال کار مادرم همین است.پنهان کردن تارهای یآس آلود خاکستری رنگش از چشمان امید آفرین بهار!

یک روز مادرم شاخه های پیر را که از زادن شکوفه سترونند به درون تنور می اندازد و برای سفره نوروزمان نان گرم می پزد.هفت سین زندگی ما همین مادرم است. همین مادرِسیمین تنِ سبزه رویِ سمن بوی سفید بختِ ساده دلِ سفره دارِ سرمست زندگی.

بهار فصل گل محمدی های آبستن باغچه، سنگفرش های آب و جارو زده و درهای نیمه باز حیاط است.

بهار در سرزمین من، فصل رستاخیز بوسه هاست.فصل آغوش های تنگ، فصل تبریک و لبخند.فصل پرحرارت شعله کشیدن رابطه ها از میان خاکسترهای سرد کینه.بهار فصل خنده و فراموشیست.

دکتر فاطمه حسنی

دبیر سرویس ادبیات داستانی