تاریخ شکل گیری ایران-قسمت چهل و سوم-طلوع و افول سلسله ساسانیان-“ی،صفایی”
طلوع و افول سلسله ساسانیان؛
ظهور ساسانیان (حدود ۲۰۰ تا ۶۳۳ [؟] میلادی) و زوال هترا (۲۴۱ میلادی):
خاستگاه ساسانیان مانند هخامنشیان در استان فارس بوده است. مطالعهی تاریخ این سلسله سرانجام به این جمعبندی منجر میشود که ساسانیان میخواستند طبقِ الگوی هخامنشیان (حدود ۶۰۰ تا ۳۳۰ پیش از میلاد) حاکمیت ایران در خاور نزدیک را بسط و توسعه دهند. استورهی بنیادین سلسلهی ساسانیان حاوی عناصریست که به مثابهی پارامترهای ثابت همواره تا به امروز در تاریخ ایران و شبه جزیرهی عربستان عمل کردهاند: پیوندِ حاکمیت و آئین.
آغاز این سلسله با ازدواج ساسان، موبد بزرگ معبد آناهیتا در استخر پارس با دختر یکی از امیران محلی، با زرنگی، بوده است. پسری که از این ازدواج حاصل شد بابک نام داشت که توانست پسر جوانِ خود (اردشیر) را به مقام فرماندهی دژ، ارگبدِ دارابگرد برساند. این نگارهای است که داستان اردشیر پابکان به ما میدهد. این داستان همچنین پایهگذاری امپراتوری ساسانیان را در شکل ادبی روایت میکند.
بدین ترتیب، تاریخ آغازین و افسانهوار ایران در عصر ساسانیان به گونهای نظاممند درآمد. این تاریخنگاری در نزد ساسانیان به مثابهی بخشی از تاریخنویسی ایران جا افتاد. به دنبال آن، بعدها نیز بخشهای دیگر تاریخ ایران به شکل ادبی تدوین گردید: یعنی تاریخِ جانشینان «عرب» ساسانیان؛ به عبارتی، تاریخنگاری عربها در سدهی ۹ میلادی ادامهی تاریخنگاری ساسانی بوده است. در این شرح و توصیفهای تاریخی، بسیاری از عناصر و اجزای تاریخی با روح تاریخنگاری ایرانی -که کمتر با روح تاریخنویسی اروپایی/ آمریکایی سازگار است- به نگارش درآمد.
آغاز ساسانیان با مالکیت [حاکمیت] بر دارابگرد گره زده شد. از این رو، کسی که حاکمیت در ایران ساسانی را در دست میگرفت میباید دارابگرد را نیز در اختیار میداشت. این مورد، به مانند یک عنصرِ پایدارِ سیاسی-دینی در تاریخ ایران تثبیت گردید. همچنین عربهای جانشینِ ساسانیان برای این که از سوی امیران ایرانی به رسمیت شناخته شوند، میبایست ابتدا دارابگرد را بهدست میآوردند.
شاپور اول (۲۴۱ تا ۲۷۲ میلادی) هترا را تسخیر کرد. اطلاعی از سرنوشت مردم آنجا در دست نیست، ولی ظاهراً مردم آن منطقه به شکل وسیعی به زور کوچانده شدند. تازه در سدهی ۲۰ میلادی حفاریهای باستانشناسی در این منطقه آغاز شد.
کوچهای اجباری نظاممند چونان،
بخشی از رویکردِ سیاسیِ پادشاهان ساسانی
تاریخ پیروزیهای ساسانیان در بخشِ شرقی امپراتوری روم، بعدها بیزانس، پیوسته با این رویکرد همراه بود که شکستخوردگان را با کوچهای اجباری به سوی شرق، یعنی به درون قلمرو امپراتوری خود میراندند. بخشی از مردم هترا که به زور به شرق ایران کوچانده شدند، مسیحی بودند. این راندهشدگان که اکثراً مسیحی بودند احتمالاً انجیل دیاتسرونِ تاتیان را به همراه خود به مناطق زیر فرمانروایی ایران بردند.
شاپور اول در کنار هترا و دورا- اروپوس در ساحل دجله و انتاکیهی سوریه را به تصرف در آورد و به دنبال آن اسقف انتاکیه را به همراهِ جماعتِ مسیحیاش به شهر نوبنیاد گندیشاپور در خوزستان انتقال داد. بدین ترتیب، گندیشاپور به وطن جدید علم کلام (الاهیات شناسی) انتاکیه تبدیل شد.
از میانهی سدهی ۳ میلادی، شرکت مسیحیان انتاکیه و سوری در بحثهای دینیِ درون ایران به ثبت رسیده است. به عبارتی، ما اینجا با تلفیق فرهنگِ مسیحیان سوری در فرهنگ و تفکر ایرانی روبرو هستیم. به همین سبب، شگفتانگیز نیست وقتی ما در قرآن با الگوهای دینی ایرانی (دین ابراهیم و معضلِ شک) و برخورد اخلاقی با پراتیکِ دینی مواجه میشویم، یعنی همان گونه که در ادبیات زرتشتی سدهی ۹ میلادی قابل مشاهده است.
سربازانِ اسیر رومی نیز مجبور بودند در آنجا سّدِ سزار را بسازند (حوالی شهر شوشتر که هنوز هم مورد استفاده است).
اسیرانی را که شاپور طیِ سه جنگِ بزرگ علیه روم و متحدانش بین سالهای ۲۴۱ تا ۲۶۰ میلادی گرفته بود، به مناطقِ پارس، ایالت پارت، خوزستان و مکانهای دیگر انتقال داد. شاپور اول در سنگنبشتهای در بارهی این جنگها به زبان پارتی بر کعبهی زرتشت در فارس (نقش رستم در مرودشت فارس) گزارش میدهد (سطر ۱۶، به زبان پارتی).
اوج این رویکردِ سیاسی، باز هم کوچ اجباری تقربیاً همهی جمعیت انتاکیه بود. در سال ۵۴۰ میلادی خسرو اول (۵۳۱ تا ۵۷۹ میلادی) تمام مردم آن شهر را به اسارت گرفت و به میانرودان، جایی که او یک انتاکیهی جدید ساخت، انتقال داد. این شهر، «انتاکیه خسرو» (انتاکیهی بهتر خسرو) نامگذاری شد. در ضمن، این شهر هنوز هم در عصر اسلامی به نام «رومیا» مشهور بود. سالن ورودی کاخِ عظیم در تیسفون که یکی از پایتختهای ساسانی بود و امروزه به ویرانهی آن تختِ کسرا میگویند، با نگارههایی از این کوچهای اجباری منقش شده بود.
ولی بخشهایی از مردم شهرنشین سوریه به طور هدفمند در طولِ جادهی نظامی بابل به بلخ که هنوز در آنجا بعضی از شهرهای تازهساز اسکندر بزرگ وجود داشتند، اسکان داده شدند. اردشیر، پادشاه ساسانی (۲۲۴ تا ۲۴۱ میلادی) و شاپور اول میخواستند طبق الگوی اسکندر عمل کنند. آنها نیز شهرسازان بزرگی بودند. هر جا هم که نمیتوانستند پایهگذار شهر باشند، شهرهای قدیمی را طبق میل خود نامگذاری میکردند.
از این رو، شگفتانگیز نیست که مفاهیم غیرایرانی که ریشهشان در زادگاهِ سوریهای کوچانده شده قرار داشت با نزدیک شدن پایان سلسلهی ساسانی به جای نام شاهنشاه بر سکهها حک میشد: در شرق، دقیقتر گفته شود در سیستان، در سال ۶۶۱ میلادی سکهای کشف شد که با نام «محمد» آراسته شده و جایگزینِ نام شاهِ ساسانی شده بود.
نویسنده ؛ “ی،صفایی”
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0