تاریخ ایران

تاریخ شکل گیری ایران-قسمت چهل ششم

تاریخ شکلگیری ایران...

تاریخ شکلگیری ایران (۴۶)

طلوع و افول سلسله ساسانیان؛

 

-حاکمیت اسکندر جدید (هراکلیوس)-

 

هراکلیوس دو سال مشغول جنگ با طرفداران امپراتور پیشین بود. او حتا در سال نخست‌ِ حکومتش به موفقیت‌هایی علیه ایران دست یافت و توانست نیروهای نظامی ایران را از کاپادوکیه بیرون براند. ولی دوباره اقبال‌ِ جنگ از او برگشت. ایرانیان در سال ۶۱۴ میلادی اورشلیم را اشغال کردند و سپس در سال ۶۱۸ میلادی مصر را که انبار غله‌ی امپراتوری بیزانس محسوب می‌شد به تصرف در آوردند.

خسرو دوم به منزله‌ی یک فراری سیاسی چهار سال مهمان‌ِ دربار‌ِ بیزانس بود. او از پشتیبانی موریکیوس برخوردار بود و طی اقامتش در دربار بیزانس با ایدئولوژی حاکمیت روم به خوبی آشنا شد. او با اتکا به تجاربش در بیزانس، بعدها توانست عملیات نظامی‌اش را به خوبی سامان دهد و از هر امکانی استفاده کند تا به مشروعیت امپراتور بیزانس (هراکلیوس) آسیب برساند. به همین دلیل، خسرو دوم با ربودن نماد‌های دینی حاکمیت‌ِ مسیحی‌ِ بیزانس از اورشلیم، به گونه‌ای امپراتور را از مشروعیت محروم کرد. او در یک عملیات سیاسی نمادین، صلیب مقدس را از اورشلیم ربود و کلیسای مقبره‌ی مقدس [کلیسای رستاخیز] را که هسته‌ی مقدس مسیحیت ارتدوکس را تشکیل می‌دهد، ویران ساخت. خسرو دوم به دلیل‌ِ تجربه و شناختی که از دربار بیزانس به دست آورده بود و همچنین از طریق‌ِ مسیحیان‌ِ پیرامونش مانند همسرانش شیرین و مریم، وزیر مسیحی‌اش یزدین و پسر‌ِ وزیر شمتا، پزشک‌‌ِ مسیحی دربار، گابریل سینجاری، که همه پیرو‌ِ مسیحیت منوفیزیت [یعقوبی]‌ بودند، به خوبی از حساسیت‌های دینی- سیاسی بیزانس آگاهی یافته بود. به عبارتی، خسرو دوم از اهمیت صلیب مقدس و مقبره‌ی مسیح [مقبره رستاخیز] اطلاع دقیقی داشت. طولی نکشید که پیامدهای قابل‌ِ انتظار این دست‌درازی خود را نشان دادند. در همین اوضاع نابسامان بود که هراکلیوس در سال ۶۱۸ میلادی تصمیم گرفت از مناطق‌ِ شرقی‌ِ بیزانس دست بکشد.

به هر رو، هراکلیوس در سال ۶۱۸ میلادی بر آن شد که قسطنطنیه را رها کند و پایتخت را به سیسیل انتقال بدهد و بیزانس را در شکل‌ِ یک -ماگنا گریسیای (Magna Graecia) یونان بزرگ- مسیحی با بقایای قلمروهایش در ایتالیا، اسپانیا و شمال آفریقا از نو سازماندهی کند. اعتراضات مردم در شهرهای مرکزی سرانجام مانع از آن شد که هراکلیوس بتواند برنامه‌ی خود را متحقق کند. البته باید به این نکته اشاره کرد که هراکلیوس به ادامه‌ی امپراتوری به آن شکل و عظمتی که موریکیوس در وصیت‌نامه‌اش قید کرده بود، اعتقادی نداشت.

به دلیل‌ِ همین مخالفت‌ها، برنامه برای تجدید‌ِ سازمان امپراتوری در شکل ماگنا گریسیا اجبارن به کنار گذاشته شد؛ ولی برنامه‌ی تجدید نظر اساسی در ایدئولوژی امپراتوری به قوت خود باقی ماند. عمل یا ناعملی‌ِ هراکلیوس در سال ۶۳۵ میلادی در شرق بیزانس با رویکرد‌ِ بیزانسی‌ها در همین زمان در ایتالیای بالا یا اسپانیا همخوانی داشت. مطابق با این رویکرد، شرق بیزانس به منصوبین [پرتورین‌های محلی] سپرده شد. آن‌ها به منزله‌ی فرمانده کل قوا (magister militum) انجام وظیفه می‌کردند و در مناطق‌ِ شرقی خود را امیرالمؤمنین می‌نامیدند. وظیفه‌ی این فرماندهان در یک رویدادنامه به تاریخ ۷۵۴ میلادی به عنوان (omnia prospere gerens) -کسی که وظیفه‌اش شکوفا کردن یا رونق دادن است/م- توصیف شده است. چنین گمارد‌گان یا فرماندارانی مانند غسانیان با عناوینی مانند patricius [عنوان افتخاری در سطح فرمانده‌ی بزرگ یا سپهسالار/ م] آراسته می‌شدند. آن‌ها از سده‌ی ۶ میلادی در سوریه و غرب شبه‌ جزیره‌ی عربستان به عنوان گمارد‌گان یا منصوبین بیزانس، آن مناطق را اداره می‌کردند.

 

ادامه…..

صفا🌹