نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
دو بیتیهای باباطاهر باباطاهر از جمله اولین شاعران رباعی سرای فارسی محسوب میشود (براون، ۱۳۷۵: ۳۵). او همچنین یکی از حلقههای تغییر روند شعر در ادبیات فارسی به سمت ادبیات عرفانی است (یاسمی، ۱۳۷۵: ۴۹). اشعار باباطاهر بیشتر شبیه دو بیتیهایی است که از سوز دل درون دل عاشقی حکایت میکند. او عشق و عرفان را چنان بههم آمیخته که از یکدیگر جدا نشدنی نیست. در آن عصر تظاهر به عشق و رندی در جامعه مذموم بوده از اینرو، برای اشعار عاشقانة محض نیز تعبیرهای عرفانی ساخته میشده است. اشتیاق عاشقانه و دل سوختگی در دوبیتیهای او به حدی بوده که این ویژگی در اشعار حافظ را به تأثیر باباطاهر بر او نسبت دادهاند (دستغیب، ۱۳۶۷: ۵۱۳). موضوعاتی که در اشعار باباطاهر مطرح شده، بسیار محدود است. لیکن کار شاعر، مهر و نشان یک شخصیت متمایز را بر خود دارد (مینورسکی، ۱۳۷۵: ۱۱۹). زهد زهد از مهمترین مسائل عرفانی بوده و هستة اولیة شکلگیری عرفان و تصوف اسلامی است که در اشعار باباطاهر نیز چنین زهدی مشهود است. ابیات او غالباً از زبان عارفی کامل نقل شده و چنان است که گویا وصف حالات انسانی کامل و عارفی واصل است. به عقیدة باباطاهر كمال انسان در ضعف انسان نيست، گرچه گاهى در ادبيات ما از اين نوع حرفها ديده مىشود كه كمال انسان را در ضعف انسان معرفى مىكنند. حتى باباطاهر در يكى از اشعار خودش همين را مىگويد: ز دست ديده و دل هر دو فرياد
هرآنچه ديده بيند دل كند ياد ولى بعد مىگويد: بسازم خنجرى نيشش ز فولاد
زنم بر ديده تا دل گردد آزاد یعنی هرچه مىبينم، دلم مىخواهد. براى اينكه دل را راحت كنم، يك خنجر مىخواهم كه با آن خود را كور كنم تا دلم راحت شود. خوب، يك چيزهايى را هم مىشنوى و باز دلت مىخواهد. پس يك خنجر هم بايد در گوشهايت فرو كنى! اخته هم كه قطعاً بايد بشوى تا خودت را راحتِ راحت كرده باشى! بعد مىشوى شير بىدم و سر و اشكمى كه مولوى در مثنوى نقل مىكند. این تعبیر باباطاهر از زهد در مقام انسان كامل است؛ بهعبارتی او انسان كاملی را ترسیم میسازد كه نه دست دارد، نه پا دارد، نه چشم دارد، نه گوش دارد و هيچ چيز ديگرى هم ندارد (مطهری، ۱۳۷۷ : ۱۷۴و۱۷۵). شیر بی دُمّ و سر و اشکم که دید …این چنین شیری خدا کی آفرید اين همان نوع از تقوا و حفظ و صيانت نفس است كه در عين حال ضعف و سستى است. اينكه انسان از محيط لغزنده دورى كند و نلغزد هنرى نيست؛ هنر در اين است كه در محيط لغزنده، خود را از لغزش حفظ و نگهدارى كند. شك نيست كه چشم به هرجا برود دل هم به دنبال چشم مىرود و «دستِ نظر رشته كش دل بُوَد» ولى آيا راه چاره اين است كه چشم را از بين ببريم؟! يا اينكه راه بهترى هست و آن اينكه در دل قوّتى و نيرويى به وجود بياوريم كه چشم نتواند دل را به دنبال خود بكشاند. اگر بنا باشد براى آزادى و رهايى دل از چشم خنجرى بسازيم نيشش از فولاد، يك خنجر ديگر هم براى گوش بايد تهيه كنيم؛ زيرا هرچه را هم گوش مىشنود دل ياد مىكند و همچنين است ذائقه و لامسه و شامّه (همان، ۶۹۳و۶۹۴). پس آدمی برای وارسته شدن باید از دنیا درگذرد و با رها شدن از قید مادیات، به رهایی حقیقی دست یابد. از طرفی خصلت قلندری که پژوهشگران یکی از مفاهیم عصر باباطاهر دانستهاند و در ابیات او نیز از آن نام برده شده، اشاره به زهد وی داشته است. مهمترین خصیصة قلندران آزادگی و عدم تعلّق بوده است. باباطاهر در ابیاتی خود را قلندر مینامد و چنین میگوید: من آن پیرم که خوانندم قلندر … .نه خانَم بی نه مانَم بی نه لنگر رو همّه رو ورایم گرد گیتی… شو در آیه و او سنگی نهم سر البته باباطاهر در حقیقت در زمرة قلندران نبوده است، اما به دلیل این که بیخانمان و بیلنگر (خانقاه) بوده است، او را قلندر میخواندند (پورجوادی، ۱۳۹۴: ۱۴۸-۱۴۶). بنابراین قلندر خواندن وی نیز ناشی از همین زهد عارفانة وی بوده است. ************************** نویسنده: دکتر طناز رشیدی نسب تنظیم: رامک تابنده
این مطلب بدون برچسب می باشد.