دوبیتی های بابا طاهر ، دکتر طناز رشیدی نسب

تحلیل ادبی دوبیتی های بابا طاهر_دکتر طناز رشیدی نسب

اشعار باباطاهر بیشتر شبیه دو بیتی هایی است که از سوز دل درون دل عاشقی حکایت میکند. او عشق و عرفان را چنان به‌هم آمیخته که از یکدیگر جدا نشدنی نیست...

دو بیتی‌های باباطاهر
باباطاهر از جمله اولین شاعران رباعی سرای فارسی محسوب میشود (براون، ۱۳۷۵: ۳۵). او همچنین یکی از حلقههای تغییر روند شعر در ادبیات فارسی به سمت ادبیات عرفانی است (یاسمی، ۱۳۷۵: ۴۹). اشعار باباطاهر بیشتر شبیه دو بیتیهایی است که از سوز دل درون دل عاشقی حکایت میکند. او عشق و عرفان را چنان به‌هم آمیخته که از یکدیگر جدا نشدنی نیست. در آن عصر تظاهر به عشق و رندی در جامعه مذموم بوده از این‌رو، برای اشعار عاشقانة محض نیز تعبیرهای عرفانی ساخته میشده است. اشتیاق عاشقانه و دل سوختگی در دوبیتیهای او به حدی بوده که این ویژگی در اشعار حافظ را به تأثیر باباطاهر بر او نسبت دادهاند (دستغیب، ۱۳۶۷: ۵۱۳). موضوعاتی که در اشعار باباطاهر مطرح شده، بسیار محدود است. لیکن کار شاعر، مهر و نشان یک شخصیت متمایز را بر خود دارد (مینورسکی، ۱۳۷۵: ۱۱۹).
زهد
زهد از مهمترین مسائل عرفانی بوده و هستة اولیة شکلگیری عرفان و تصوف اسلامی است که در اشعار باباطاهر نیز چنین زهدی مشهود است. ابیات او غالباً از زبان عارفی کامل نقل شده و چنان است که گویا وصف حالات انسانی کامل و عارفی واصل است. به عقیدة باباطاهر كمال انسان در ضعف انسان نيست، گرچه گاهى در ادبيات ما از اين نوع حرفها ديده مى‏شود كه كمال انسان را در ضعف انسان معرفى مى‏كنند. حتى باباطاهر در يكى از اشعار خودش همين را مى‏گويد:
ز دست ديده و دل هر دو فرياد

هرآنچه ديده بيند دل كند ياد
ولى بعد مى‏گويد:
بسازم خنجرى نيشش ز فولاد

زنم بر ديده تا دل گردد آزاد
یعنی هرچه مى‏بينم، دلم مى‏خواهد. براى اينكه دل را راحت كنم، يك خنجر مى‏خواهم كه با آن خود را كور كنم تا دلم راحت شود. خوب، يك چيزهايى را هم مى‏شنوى و باز دلت مى‏خواهد. پس يك خنجر هم بايد در گوشهايت فرو كنى! اخته هم كه قطعاً بايد بشوى تا خودت را راحتِ راحت كرده باشى! بعد مى‏شوى شير بى‏دم و سر و اشكمى كه مولوى در مثنوى نقل مى‏كند. این تعبیر باباطاهر از زهد در مقام انسان كامل است؛ به‌عبارتی او انسان كاملی را ترسیم میسازد كه نه دست دارد، نه پا دارد، نه چشم دارد، نه گوش دارد و هيچ چيز ديگرى هم ندارد (مطهری، ۱۳۷۷ : ۱۷۴و۱۷۵).
شیر بی دُمّ و سر و اشکم که دید …این چنین شیری خدا کی آفرید
اين همان نوع از تقوا و حفظ و صيانت نفس است كه در عين حال ضعف و سستى است. اينكه انسان از محيط لغزنده دورى كند و نلغزد هنرى نيست؛ هنر در اين است كه در محيط لغزنده، خود را از لغزش حفظ و نگهدارى كند.
شك نيست كه چشم به هرجا برود دل هم به دنبال چشم مى‏رود و «دستِ نظر رشته كش دل بُوَد» ولى آيا راه چاره اين است كه چشم را از بين ببريم؟! يا اينكه راه بهترى هست و آن اينكه در دل قوّتى و نيرويى به وجود بياوريم كه چشم نتواند دل را به دنبال خود بكشاند. اگر بنا باشد براى آزادى و رهايى دل از چشم خنجرى‏ بسازيم نيشش از فولاد، يك خنجر ديگر هم براى گوش بايد تهيه كنيم؛ زيرا هرچه را هم گوش مى‏شنود دل ياد مى‏كند و همچنين است ذائقه و لامسه و شامّه (همان، ۶۹۳و۶۹۴). پس آدمی برای وارسته شدن باید از دنیا درگذرد و با رها شدن از قید مادیات، به رهایی حقیقی دست یابد.
از طرفی خصلت قلندری که پژوهشگران یکی از مفاهیم عصر باباطاهر دانسته‌اند و در ابیات او نیز از آن نام برده شده، اشاره به زهد وی داشته است. مهمترین خصیصة قلندران آزادگی و عدم تعلّق بوده است. باباطاهر در ابیاتی خود را قلندر مینامد و چنین میگوید:
من آن پیرم که خوانندم قلندر … .نه خانَم بی نه مانَم بی نه لنگر
رو همّه رو ورایم گرد گیتی… شو در آیه و او سنگی نهم سر
البته باباطاهر در حقیقت در زمرة قلندران نبوده است، اما به دلیل این که بیخانمان و بیلنگر (خانقاه) بوده است، او را قلندر میخواندند (پورجوادی، ۱۳۹۴: ۱۴۸-۱۴۶). بنابراین قلندر خواندن وی نیز ناشی از همین زهد عارفانة وی بوده است.
**************************
نویسنده: دکتر طناز رشیدی نسب
تنظیم‌: رامک تابنده