این وزش بادهای سرد، هجوم کهنهپرستان از همهسوست. آوارهماندن بر دو چیز میتواند دلالت کند: نخست، همهگیربودن و هرجاییبودن باد که شاعر(ققنوس) در هر مکانیکه خواسته است به آن پناه ببرد، باز از هجوم بادهای سرد مصون نمانده است...
انتشار : 23 - دی - 1401 - 00:22
کد خبر : 12820
مشاهده : 35
این وزش بادهای سرد، هجوم کهنهپرستان از همهسوست. آوارهماندن بر دو چیز میتواند دلالت کند: نخست، همهگیربودن و هرجاییبودن باد که شاعر(ققنوس) در هر مکانیکه خواسته است به آن پناه ببرد، باز از هجوم بادهای سرد مصون نمانده است. دوم: دائمیبودن این هجومهاست که آواره ماندن بهتر از آوارهگشتن این حالت پیوستگی را بیان میدارد. همچنین میتوانیم این خوانش را داشته باشیم؛ آواره، مانده از وزش بادهای سرد که در اینصورت آواره و مانده(خسته و درمانده) دو صفت برای ققنوسی هستند که از همهجا مطرود مانده است و بهاوج درماندگی رسیده است.
او نالههای گمشده ترکیب میکند/از رشتههای پاره صدها صدای دور/در ابرهای مثل خطی تیره روی کوه/ دیوار یک بنای خیالی میسازد
در این اپیزود هماهنگی و پیوستگی ساختاری بین تمامی این صفات و ترکیبها دیده میشود. صفت گمشده برای نالهها و تشبیه صداهای دور به رشتههای پاره و اینکه چرا ترکیب این دو با هم بنای خیالی را میسازد و شاعر، صفت خیالی را به این بنا داده است. از گمشده شروع میکنیم؛ اولین معنی که بهذهن میرسد از یاد رفته و فراموشگشته است، نالههایی که آنقدر از صداهای دور میآیند که فراموش گشتهاند یا میشود بهراحتی آنها را نادیده انگاشت. گمشده معنای مطرود بودن را هم بهذهن متبادر میسازد که درباره آن صحبت کردیم. سومین معنی غرابت است که معنای ظاهری واژه است؛ غریب و دور از فهم بودن که این غرابت از قضا از ویژگیهای نوای ققنوس بهشمار میرود. در برهان قاطع آمده است: ” ققنس بهلغت رومی مرغی است مرغی است بهغایت خوشرنگ و خوشآواز؛ گویند منقار او سیصدوشصت سوراخ دارد و در کوره بلندی مقابل باد نشیند و صداهای عجیب و غریب از منقار او برآید و بهسبب آن مرغان بسیار جمع آیند.” صدایی که دور باشد، گنگ و مبهم شنیده میشود و اگر فاصله منبع صدا و شنونده از حد معینی فراتر برود صدا بریدهبریده(رشتههای پاره) شنیده میشود. دور به زمانهای دور هم اشاره دارد، دغدغهها و ارزشهایی که از جنس مردم روزگار شاعر(انسان روشنفکر) نیست و بهگوش مردم عجیب و غریب و همچون رشتههای پاره است که همین باعث گمبودگی شاعر در میان اجتماع خود است. ابرها اندیشهها و دغدغههای اجتماعی انسان روشنفکر خردگراست که بر قله کوه ایستاده است و از چشم دیگر مردمان خطی تیره و تار بهنظر میرسد. از گرهخوردن ابرهای مثل خطی تیره(مبهم و دیریاب برای دیگران) و رشتههای پاره صداهای دور که هر دو ناپایدار و گذرا هستند، بنایی ساخته میشود که چنین بنایی بهطور یقینی خیالی است که صفت مناسبی برای گذرایی و ناپایداری است.
آشناییزدایی اگر بپرسیم بهجز آشناییزدایی در قالب، چه آشناییزدایی دیگری در صناعت شعر دیده میشود به پایانبندی شعر اشاره میشود: باد شدید میدمد و سوخته است مرغ! خاکستر تنش را اندوخته است مرغ! پس جوجههاش از دل خاکسترش بهدر. باد در ادامه معناهای نمادین خودش به تاویل دیگری میرسد. باد خاکستر را میپراکند، اما این خاکستر و صاحبش متفاوتند. ققنوس خاکستر را در خود اندوخته میکند و همین بر باد نرفتن مجالی برای تولد دوباره را فراهم میکند. باد که نماد مشکلات اجتماعی بر سر راه انسان روشنفکر است نمیتواند او را از مسیر زایش دور کند چون حتی وقتی ققنوس بسوزد یعنی روشنفکر از جامعهاش طرد شود، باز پیروان خودش را در آینده خواهد داشت حتی اگر در زمان خودش در تنهایی و رنج درکناشدن بهسر برد و عمرش بهپایان برسد، آرمانهایش بهثمر خواهد نشست.
گفتیم که ققنوس به تنهایی انسان روشنفکر اشاره میکند و این تفاوت نگاه به تنهایی یکی از ویژگیهای محتوایی است که منجر به مدرنشدن سروده نیما میشود. تنهایی چیست؟ احساس تنهایی(loneliness)معمولاََ با نگرش منفی همراه است و در پیوند با مفاهیمی چون جداماندگی، بیپناهی و رابطه کاذب و مغفولماندن بیان و واکاوی میشود. خلوتگزینی(solitude)دارای جنبه مثبت(خلوت سازنده) و جنبه منفی(انزوا) است. آیا منظور شاعر از تنهایی جداماندگی و دوری فیزیکی از اجتماع است یا تنهایی روحی، معنوی و وجودی است؟ اگر منظور تنهایی معنوی و وجودی است به کدامیک از این پنج نوع تنهایی اشاره دارد؟ ۱. مغفولبودن: این تنهایی به آن معناست که نمیتوانیم در ذهن دیگران حضور داشته باشیم بنابراین نمیتوانیم کاری کنیم که دیگران همیشه بهیاد ما باشند. ۲. ارزشنداشتن درصورت منفعتنداشتن: این نوع تنهایی بهاین معناست که ما در ظاهر با دیگران هستیم و آنها ما را دوست دارند ولی در واقع هیچکس ما را بهخاطر خودمان دوست ندارد و وقتی منفعتی برای دیگران دستکم اکثریت انسانها نداشته باشیم ارزشی نداریم و در واقع انسانها مانند ابزار یا ماشینهایی دیده میشوند. [۱۱٫۱٫, ۱۵:۱۴] Parva Pachideh: هر کسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من ۳. بیگانگی: وقتی دو نفر یا بیشتر همدیگر را دوست دارند و بهدلیل تغییر نگرش یا دوستداشتن شخص دیگر از هم جدا و بیگانه میشوند. البته این بیگانگی میتواند برای یکنفر با خودش هم اتفاق بیفتد. وقتی نگرش انسان نسبتبه خودش و درونیهاش مثبت و زیبا نباشد از خود بیگانگی رخ داده است. ۴. درکناشدگی: فرد احساس میکند آرمانها و ایدههایی دارد که افراد و جامعه درکشان نمیکنند. ۵. تنهایی غیر قابلرفع یا تخفیف از نوع وجودی: این تنهایی عمیقترین نوع تنهایی است که در آن شخص بهاین نتیجه میرسد که دیگری حتی اگر بخواهد نمیتواند به او کمک کند و هر کس در این جهان باید بار مسئولیت و بار تنهایی خود را بهدوش بکشد. آرمانها و آرزوهایش را خودش با تلاش و کوشش خود بهثمر برساند و دیگران در این بین میتوانند تنها اگر بخواهند مشوق و همراه باشند. اما انسان تنهاست، تنها خودش باید بخواهد، کار کند، برای آرمانهایش بجنگد و در این راه بار تمام سختیها را نیز بهدوش بکشد.
شعر ققنوس توانسته است علاوه بر تنهایی فردی و مغفول بودن که ما نمیتوانیم دیگران را مجبور کنیم به ما فکر کنند؛ که در آثار پیشین نیما مثل افسانه دیده میشود، مفاهیم عمیقتری از تنهایی را نشان میدهد. درکناشدگی انسان مدرن و روشنفکر را که آرمانها و عقایدش از سوی جامعه درک نمیشود. پرندگان نوای عجیب و غریب ققنوس را میشنوند و بهدور او جمع میشوند ولی آنها فقط تماشاچیانی هستند که نمیخواهند و اگر بخواهند نمیتوانند به ققنوس شعر ما کمکی برسانند. او میداند که تنهاست و بار این تنهایی و مسئولیت را بهدوش میکشد. میداند که مسئولیتش این است در برابر هجوم بادها، خاکستر را در خودش اندوخته کند و اجازه پراکندگی ندهد. میداند که باید بهمرگ تن دهد تا جوجههاش شاید بتوانند آن آرمانهای بزرگ و مقدس را بهثمر برسانند. برای این اتفاق و ویژگی مهم است که شعر ققنوس را آغازگر شعر مدرن در ایران دانستهاند.
منبع: بررسی عناصر مدرنیسم در شعر ققنوس، سعید حسامپور/سید فرشید ساداتشریفی، مجله شعرپژوهی(بوستان ادب)دانشگاه شیراز
نوروز واژهای است مرکب از دو جزء که روی هم به معنای روز نوین است. اصل پارسی میانه این واژه «نوکروچ» (Nok roc) یا «نوگروز» (Nogriz) است. به معّرَب آن «نیروز» گفته میشود.ابوریحان بیرونی که نوشتههایش در زمینهٔ نوروز غنیترین و معتبرترین آثار مکتوب است میگوید «نوروز نخستین روز است از فروردین ماه و از این جهت روزِ نو نام کردند که پیشانی سال نوست.قدمت نوروز و وجود این جشن به زمانهای پیش از هخامنشان و مادها برمیگرد
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0