نقد و بررسی

تحلیل ادبی “ققنوس ازنیما یوشیج” به قلم “الهام صفوی” قسمت اول

ققنوس، مرغ خوش‌خوان، آوازه جهان، آواره مانده از وزش بادهای سرد، بر شاخ خیزران...

الهام صفوی شاعر ، پژوهشگر و نویسنده ی جوان اهوازی هست

درباره ققنوس

ققنوس، مرغ خوش‌خوان، آوازه جهان،
آواره مانده از وزش بادهای سرد،
بر شاخ خیزران،
بنشسته است فرد.
بر گرد او به هر سر شاخی پرندگان.

او ناله‌های گمشده ترکیب می‌کند،
از رشته‌های پاره صدها صدای دور،
در ابرهای مثل خطی تیره روی کوه،
دیوار یک بنای خیالی می‌سازد.

از آن زمان که زردی خورشید روی موج
کمرنگ مانده است و به ساحل گرفته اوج
بانگ شغال و مرد دهاتی
کرده است روشن آتش پنهان خانه را
قرمز به‌چشم، شعله خردی
خط می‌کشد به‌زیر دو چشم درشت شب
وندر نقاط دور،
خلقند در عبور…
او، آن نوای نادره، پنهان چنان‌که هست،
از آن مکان که جای گزیده است می‌پرد
در بین چیزها که گره خورده می‌شود
یا روشنی و تیرگی این شب دراز
می‌گذرد
یک شعله را به‌پیش
می‌نگرد.
جایی‌که نه گیاه در آن‌جاست، نه دمی
ترکیده آفتاب سمج روی سنگ‌هاش،
نه این زمین و زندگی‌اش چیز دلکش است
حس می‌کند که آرزوی مرغ‌ها چو او
تیره است همچو دود.
اگر چند امیدشان
چون خرمنی ز آتش
در چشم می‌نماید و صبح سپیدشان.
حس می‌کند که زندگی او چنان
مرغان دیگر ار به‌سر آید
در خواب و خورد
رنجی بود کز آن نتوانند نام برد.

آن مرغ نغزخوان،
در آن مکان ز آتش تجلیل یافته
اکنون، به یک جهنم تبدیل یافته،
بسته است دم‌به‌دم نظر و می‌دهد تکان
چشمان تیزبین.
وز روی تپه،
ناگاه، چون به‌جای پر و بال می‌زند
بانگی برآرد از ته دل سوزناک و تلخ،
که معنی‌اش نداند هر مرغ رهگذر.

آن‌گه ز رنج‌های درونیش مست،
خود را به‌روی هیبت آتش می‌افکند‌.

باد شدید می‌دمد و سوخته است مرغ!
خاکستر تنش را اندوخته است مرغ!
پس جوجه‌هاش از دل خاکسترش به‌در.

شعر ققنوس نیما هم از لحاظ صوری به نوگرایی و مدرن بودن رسیده و هم از نظر محتوا. البته می‌دانیم که صورت و محتوا باید با هم تناسب داشته باشند و ناگزیر تناسب پیدا می‌کنند.
ققنوس تنهایی‌اش از نوع درک‌ناشدگی است ولی در افسانه با نوعی توصیف غربت انسان مواجهیم.
آن‌گه ز رنج‌های درونیش مست
خود را به‌روی هیبت آتش می‌افکند
باد شدید می‌دمد و سوخته‌ است مرغ
خاکستر تنش را اندوخته است مرغ
پس جوجه‌هاش از دل خاکسترش به در.

صحبت از شعر مدرن بسیار سخت است چون فهم واحدی از واژه‌ مدرن و هم‌خانواده‌هایش مثل مدرنیسم، مدرنیست و مدرنیته و مدرنیزاسیون وجود ندارد و مشکل دوم به‌دلیل ترجمه‌ شعر مدرن به شعر نوست که نیما بنیان‌گذار سبک و قالب شعر نو بود ولی بسیاری فقط قالب را در نظر می‌گیرند و بسیاری از منتقدین هر شعری با مصراع‌های نامساوی را نو می‌دانند در حالی‌که هدف نیما این بود که شکل ذهنی جای قافیه و تمام شدن مصرع را مشخص کند نه محدودیت‌قالب که باعث محدودشدن ذهن شاعر بشود و این سبک است نه فقط قالب. یعنی ممکن است کسی در قالب نو شعر بگوید ولی درگیر محدودیت‌های ذهنی‌اش باشد. عده‌ای هم فکر می‌کنند نیما به‌دلیل ناتوانی در سرودن اشعار قوی در قالب کلاسیک ، به درهم‌شکستن این نظام سنتی رو آورده است.
مفهوم مدرن از منظر علوم اجتماعی، فلسفی و هنر که ادبیات هم شامل آن می‌شود متفاوت است.
بر اساس دیدگاه نظریه‌‌پردازان فرهنگی ، معنای غالب مدرنیسم یا مدرنیته تغییراتی است که در قرن نوزدهم و بعد از آن در هنر نقاشی با زیر و رو کردن هنر نقاشی و بازنمایی بصری، قراردادهای روایت و کاربرد زبان در رمان و شعر به‌وجود آمد بنابراین هنر مدرنیست شدیداََ خوداندیش و گاهی فرمالیست و انتزاعی است.
در همه‌ زبان‌ها از جمله زبان پارسی واژه مدرن در بیشتر متن‌ها در مقابل کلاسیسیزم یا سنتی و قدیمی به‌کار می‌رود بدون این‌که به ظرایف و پیش‌زمینه‌های مدرنیسم آگاهی داشته باشند.
بعضی‌ها به یکی‌بودن ققنوس و نیما اشاره‌داشته‌اند و برخی دیگر به تاثیر آشنایی نیما با ادبیات فرانسه در مدرن‌شدن ققنوس اشاره داشته‌اند.
یکی از ویژگی‌هایی که برای هنر مدرن قائل هستند پیوند آن با زمانه و ذات اجتماعی‌بودن آن است، چیزی که در هنر کلاسیسیزم دیده نمی‌شود. این چیزی است که اغلب پژوهشگران درباره‌ی هنر و ادبیات مدرن می‌پذیرند و این کارکرد را برای ققنوس نیما هم قائلند.
آن‌جایی که درباره‌ فردیت و تنهایی می‌گوید وقتی در کنار او بر هر سر شاخی پرندگان نشسته‌اند ولی او ناله‌های گمشده ترکیب می‌کند، گم‌شدن معنای اجتماعی خاصی در زمانه‌ نیما و زمانه‌ ما که پس از نیما زندگی می‌کنیم پیدا می‌کند یا وقتی به عبور خلق(انسان‌ها)اشاره می‌کند یا به تیرگی آرزوی مرغ‌ها که می‌تواند استعاره‌ای از انسان‌ها باشد اشاره می‌کند و شجاعت این را دارد که خودش را به آب و آتش بزند که نسلی بهتر و شجاع‌تر پرورش دهد.

گرد آوری و تنظیم
پروا پاچیده،

دبیرسرویس شعر رسانه