نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
شمس لنگرودی میگوید در اشعار ابوالقاسم لاهوتی همه ویژگیهای شعر نیمایی بهجز نمادین بودن اشعار دیده میشود. این نکته بهخوبی مشخص میکند که نمادگرایی یکی از مهمترین ویژگیهای هنر مدرن شناخته میشود. عنایت سمیعی ققنوس را نمادی از انسانی دیدن غیر میداند و خرد نیما را در ققنوس کمالطلب و نخبهگرا میداند. پورنامداریان هم معتقد است که نیما با همراه کردن توصیف سمبلها در کنار خود سمبلها امکان تاویل و همراهشدن مخاطب با شعر را فراهم میکند. پس تمثیلیبودن ققنوس یکی از دلایل مدرن شمردن و آغازگر بودن آن شناخته میشود. حمید زرینکوب نخستین کسی است که در کتاب “چشمانداز شعر نو فارسی”ققنوس را پدیدآورنده شکل و بیانی کاملاََ تازه میداند. بعد از او محمود فلکی ققنوس را محققکننده واقعی انقلاب نوین نیمایی در شعر پارسی میداند. این انگارهای است که پس از او تقریباََ همه نیماپژوهان به آن باور دارند. مثلاََ به بیان محمدجعفر یاحقی ققنوس هم از قید تساوی وزن و قافیهی سنتی آزاد است و هم شکل تخیل و بیان آن با شعر گذشته ما متفاوت است. از دیگر عناصر مدرنیسم که در شعر نیما به آن اشاره میشود وزن نثر و درونی شعر است و اینکه از قبل به قافیهها و چگونگی آن اندیشیده نشده و همهچیز در سیر طبیعی کلام رخ داده است. در انتها به سخن شفیعیکدکنی استناد میکنیم که شعر ققنوس نیما کوششی در سه زمینه ثبت موسیقی تازه، ثبت احساسات و عواطف در دو زمینه اجتماعی و تنهایی فردی و دید تازه است. آشناییزدایی در شعر ققنوس از این منظر، نوشتارهای موجود به دو دسته تقسیم میشوند؛ نخست آنها که بیانی کلی دارند و به مفهومی عرفی از آشناییزدایی ارجاع میدهند که بیشتر بین شاعران منتقد دیده میشود. دوم اشارههای دقیقتر که توسط زبانشناسان بیان میشود. بهعنوان نمونه برای دسته دوم: به اعتقاد طبیبزاده نیما با افسانه در سال ۱۳۰۱ جهانبینی جدیدی را که تا پیش از آن در شعر فارسی سابقهای نداشت به ادبیات پارسی و فرهنگ ایرانی ارائه نمود اما شعر نوی فارسی عملاََ با شعر ققنوس(۱۳۱۶)آغاز شد زیرا برای اولین بار در این شعر مدلول جدید با دال جدید پیوند خورد و کلیتی نو شکل گرفت. گفتهشد که نیما یوشیج اولین بار با شعر افسانه جهانبینی جدیدی را به شعر و ادبیات پارسی تزریق کرد و ققنوس که نقطه آغاز پیدایش نظام جدید در شعر پارسی است، قویترین اقدام نیما برای آشناییزدایی از جهانبینی جدید افسانه است. برای مشخصکردن مرزهای مدرن از پیشامدرن، راهگشاست اگر با تلقی کردن پیشامدرن و مدرن بهعنوان دو شکل اندیشه، به جستوجوی پارادایمهای کلی حاکم بر آن بپردازیم. در تفکر غربی بازه زمانی پارادایم پیشمدرن از سده پنجم پیش از میلاد(تشکیل دولتشهر یونان باستان و سپس امپراتوری روم)تا سدهی شانزدهم(بروز رنسانس) را در بر میگیرد. در مقابل پارادایم مدرن با شکلگیری جهان تازه فکری شناختی و عینی از سدهی شانزدهم و با چهار فرآیند دینپیرایی رنسانس، انقلاب علمی سده هفدهم، روشنگری سده هجدهم و انقلابات سیاسی و صنعتی سده نوزدهم تکمیل میشود. دوم اینکه معرفتشناسی دوران پیشامدرن بر سه اصل عقلگرایی کلی، منحصربودن توانایی کسب معرفت و دانش به فلاسفه و پیبردن به مُثُل عالی(بهعنوان کنه اشیاء) استوار بود که در دوران مدرن جای خود را به توام شدن تجربه/حسگرایی با استدلال عقلی، قیاسی و توام شدن علم و خرد خودبنیاد(مستقل از وحی)میدهد که نتیجهاش اصالتیافتن عقلانیت است. سوم در هستیشناسی پیشامدرن عالم “مثال” معنابخش عالم ماده است و عالم مثل، “اصل بقای هستی” است که در نتیجه این معرفتشناسی که در نتیجه این نگرش، ابزار تغییر هستی را در اختیار نداریم و فقط میتوانیم بدانیم در چه جایگاهی از هستی هستیم. در حالیکه در مرحله اول عصر مدرن انسان به نگرش دستیابی به حقیقت بر پایه علم و رئالیسم ساده مبتنیبر قطعیت نائل شد و در مرحله دوم پس از پیشرفتهای علمی و فلسفی و درک ناممکن بودن شناخت حقیقت از طریق علم، به رئالیسم وجدان آگاه مبتنیبر نسبیت دست یافت. چهارم بشر پیشامدرن هویت فردی مستقل از اجتماع ندارد، در حالیکه در جامعه مدرن، فردیت از اصول اولیه و بدیهی محسوب میشود. پنجم در جامعهشناسی بشر پیشامدرن، دولت بهعنوان پدیدهای انداموار مشاهده میشود که در آن مصلحت اجتماع به مصلحت فرد برتری دارد، در مقابل در پارادایم مدرن به اهمیت و اصالت آزادی فردی و لیبرالیسم میرسیم. موجهبودن نهاد سیاست تنها با نقش حفظ آزادی فردی از اساسهای پارادایم مدرن شمرده میشود. ششم در بحث از غایتشناسی پارادایم پیشامدرن بر اصل فلسفی و ابرمفهوم برازندگی(با نتیجه اخروی رستگاری) استوار بود که در پارادایم مدرن جای خود را به پیشرفت میدهد که با مفاهیمی مانند ترقی منظم، خوشبینی به عقلانیت، جستجوی آگاهی و دانش، فناوری بهبود شرایط زندگی و گسترش اقتدار انسان شناخته میشود. بر اساس این شش گزاره هنر و ادب مدرن: ۱. فرد و فردیت را محور قرار میدهد. تفرد انسان با نوع انسان فرق میکند و خارج از تمام مشترکات نوعی انسان، در عصر مدرن هر کسی در پی فردیت خودش است. در عصر کلاسیک و نئوکلاسیک هنرمند همچون آینه است و به محاکات و بازنمایی عالم میپردازد. در عصر رمانتیک و بهتبع آن مدرن، هنرمند همچون چراغ است و به خلاقیت فردی میرسد. در آثار مدرنیستی نیمه اول قرن بیستم(و پس از آن) انسان بهقدری از واقعیت مایوس است که به دنیای درون پناه میبرد. ۲. هنرمند دوران مدرن از یکسو آکنده از تنهایی است که نتیجه فردیت محوری اوست و از دیگر سو با نیروی محرکه آرمانخواهی و اندیشههای اعتراضی سراغ جامعه میرود و در پی اصلاح جامعه است. از یکطرف خود را از آحاد دیگر جامعه بیگانه میداند و از سوی دیگر میداند که زندگی بدون دستیابی به آرمانهای مقدس اجتماعی ارزشمند و با معنا نیست. پس در واقع اتفاقی پارادوکسیکال رخ میدهد که جمع آن فقط در هنر و ادبیات شدنی است. از آنجا که در هنر مدرن، آشناییزدایی از قراردادهای پیشین و طرز بیان تازه اهمیت دارد، کنار هم چیدن پازلوار تصاویر پراکنده و اشارهگویی و تلمیح جایگزین بیان منطقی و خطی اندیشه میشود تا خواننده را در لذت کشف اثر همراه کند. ویژگیهای صوری ققنوس بیشکلی ققنوس نخست این پرسش مطرح میشود که این بیشکلی ققنوس(آشناییزدایی از شکل و نشانههای از پیش تعیینشده کلاسیک)چه تناسبی با دیگر ویژگیهای شکل در حیطه محتوا و معنا دارد؟ این پرسش شاید بسیار ساده بهنظر بیاید ولی رسیدنبه پاسخ آن میتواند ما را در درک بهتر شعر ققنوس و در کل ادبیات مدرن(شعر نو) یاری کند. این پرسش ما را به درنگ درباره واژه واژه یک شعر و چینش آن وا میدارد که بزرگترین صناعت ادبی است. اگر در سروده کلاسیک شاعر میتواند این عذر را بیاورد که بهعلت قافیه و وزن مجبور به آوردن برخی واژههاست، در سروده نو این عذر پذیرفته نیست چون شعر نیمایی و پسانیمایی محدودیت تساوی مصراع و اجباریبودن قافیه را ندارد شاعر در انتخاب کلمه آزاد است. این بزرگترین دستاورد سروده نو است که ما را بیشتر بهاهمیت گزینش واژهها در شعر آگاه میکند. شاعران بیش از گذشته در برابر چرایی گزینش واژهها و ترجیح این کلمه بر آنیکی مسئول است. این است که اهمیت محور همنشینی و جانشینی در دوره جدید بیشتر خودش را نشان میدهد. راز برتری کار نیما بر دیگران این است که در شعر او کماکان زبان بومی بر زبان معیار حاکم و مسلط باقی میماند. از این ویژگی در زبان شعری نیما به زمخت و رامنشدنی تعبیر میشود که به او آزادی بیشتری در چینش و نوع استفاده از واژگان دارد. بهقول محمدرضا شفیعیکدکنی این ویژگی به او این شانس را میبخشد که زبان را چون مایعی روان در قالب آزاد بریزد. اهمیت نمادپردازی منظور از نمادین بودن و دلیل اینکه از عناصر شعر و هنر مدرن شمرده میشود این است که میتواند به دو یا چند معنا اشاره داشته باشد و راه را برای تاویلها و برداشتهای متفاوت باز نگاه میدارد. آنها را نمادهای چندلایه میگویند که به یک واژه از ابعاد و معانی یا استدلالهای گوناگون آن نظر میکند. پس ققنوس که کلیدیترین واژه این سروده است، از منظر فردی خود نیماست، شاعری یکه که کهنهپرستان حضورش را تاب نمیآوردند و او و دغدغههاش در باب شعر و ادبیات را ادراک نمیکردند و از منظر تاریخی و اجتماعی که نگاه کنیم نماد هر شخص روشنفکر و آوانگارد است- چه شاعر و نویسنده باشد یا نه- کسیکه در حصار اندیشهها و باورهای کهنهپرستان مانده و مانند ققنوس تنهایی و طردشدگی اجتماعی ناشی از درکناشدگی را چشیده است، چرا که حافظه تاریخی و اجتماعی ما میگوید هر شخص روشنفکری از جامعه و مردمش دور میافتد. آواره مانده یا گشته؟ میخواهیم بدانیم چرا صفت آواره و حالت آوارهماندن به ققنوس نسبت داده شده، آنهم با ذکر از وزش بادهای سرد. ققنوس، مرغ خوشخوان. آوازه جهان،/آواره مانده از وزش بادهای سرد،/بر شاخ خیزران،/بنشسته است فرد؛/بر گرد او به هر سر شاخی پرندگان. پرندگان از بادهای سرد و شدید بر اساس غریزه دنبال سرپناه میگردند، پس دلیل ذکر از وزش بادهای سرد این است. نویسنده :#الهام صفوی
شمس لنگرودی میگوید در اشعار ابوالقاسم لاهوتی همه ویژگیهای شعر نیمایی بهجز نمادین بودن اشعار دیده میشود. این نکته بهخوبی مشخص میکند که نمادگرایی یکی از مهمترین ویژگیهای هنر مدرن شناخته میشود. عنایت سمیعی ققنوس را نمادی از انسانی دیدن غیر میداند و خرد نیما را در ققنوس کمالطلب و نخبهگرا میداند. پورنامداریان هم معتقد است که نیما با همراه کردن توصیف سمبلها در کنار خود سمبلها امکان تاویل و همراهشدن مخاطب با شعر را فراهم میکند. پس تمثیلیبودن ققنوس یکی از دلایل مدرن شمردن و آغازگر بودن آن شناخته میشود. حمید زرینکوب نخستین کسی است که در کتاب “چشمانداز شعر نو فارسی”ققنوس را پدیدآورنده شکل و بیانی کاملاََ تازه میداند. بعد از او محمود فلکی ققنوس را محققکننده واقعی انقلاب نوین نیمایی در شعر پارسی میداند. این انگارهای است که پس از او تقریباََ همه نیماپژوهان به آن باور دارند. مثلاََ به بیان محمدجعفر یاحقی ققنوس هم از قید تساوی وزن و قافیهی سنتی آزاد است و هم شکل تخیل و بیان آن با شعر گذشته ما متفاوت است. از دیگر عناصر مدرنیسم که در شعر نیما به آن اشاره میشود وزن نثر و درونی شعر است و اینکه از قبل به قافیهها و چگونگی آن اندیشیده نشده و همهچیز در سیر طبیعی کلام رخ داده است. در انتها به سخن شفیعیکدکنی استناد میکنیم که شعر ققنوس نیما کوششی در سه زمینه ثبت موسیقی تازه، ثبت احساسات و عواطف در دو زمینه اجتماعی و تنهایی فردی و دید تازه است. آشناییزدایی در شعر ققنوس از این منظر، نوشتارهای موجود به دو دسته تقسیم میشوند؛ نخست آنها که بیانی کلی دارند و به مفهومی عرفی از آشناییزدایی ارجاع میدهند که بیشتر بین شاعران منتقد دیده میشود. دوم اشارههای دقیقتر که توسط زبانشناسان بیان میشود. بهعنوان نمونه برای دسته دوم: به اعتقاد طبیبزاده نیما با افسانه در سال ۱۳۰۱ جهانبینی جدیدی را که تا پیش از آن در شعر فارسی سابقهای نداشت به ادبیات پارسی و فرهنگ ایرانی ارائه نمود اما شعر نوی فارسی عملاََ با شعر ققنوس(۱۳۱۶)آغاز شد زیرا برای اولین بار در این شعر مدلول جدید با دال جدید پیوند خورد و کلیتی نو شکل گرفت. گفتهشد که نیما یوشیج اولین بار با شعر افسانه جهانبینی جدیدی را به شعر و ادبیات پارسی تزریق کرد و ققنوس که نقطه آغاز پیدایش نظام جدید در شعر پارسی است، قویترین اقدام نیما برای آشناییزدایی از جهانبینی جدید افسانه است. برای مشخصکردن مرزهای مدرن از پیشامدرن، راهگشاست اگر با تلقی کردن پیشامدرن و مدرن بهعنوان دو شکل اندیشه، به جستوجوی پارادایمهای کلی حاکم بر آن بپردازیم. در تفکر غربی بازه زمانی پارادایم پیشمدرن از سده پنجم پیش از میلاد(تشکیل دولتشهر یونان باستان و سپس امپراتوری روم)تا سدهی شانزدهم(بروز رنسانس) را در بر میگیرد. در مقابل پارادایم مدرن با شکلگیری جهان تازه فکری شناختی و عینی از سدهی شانزدهم و با چهار فرآیند دینپیرایی رنسانس، انقلاب علمی سده هفدهم، روشنگری سده هجدهم و انقلابات سیاسی و صنعتی سده نوزدهم تکمیل میشود. دوم اینکه معرفتشناسی دوران پیشامدرن بر سه اصل عقلگرایی کلی، منحصربودن توانایی کسب معرفت و دانش به فلاسفه و پیبردن به مُثُل عالی(بهعنوان کنه اشیاء) استوار بود که در دوران مدرن جای خود را به توام شدن تجربه/حسگرایی با استدلال عقلی، قیاسی و توام شدن علم و خرد خودبنیاد(مستقل از وحی)میدهد که نتیجهاش اصالتیافتن عقلانیت است. سوم در هستیشناسی پیشامدرن عالم “مثال” معنابخش عالم ماده است و عالم مثل، “اصل بقای هستی” است که در نتیجه این معرفتشناسی که در نتیجه این نگرش، ابزار تغییر هستی را در اختیار نداریم و فقط میتوانیم بدانیم در چه جایگاهی از هستی هستیم. در حالیکه در مرحله اول عصر مدرن انسان به نگرش دستیابی به حقیقت بر پایه علم و رئالیسم ساده مبتنیبر قطعیت نائل شد و در مرحله دوم پس از پیشرفتهای علمی و فلسفی و درک ناممکن بودن شناخت حقیقت از طریق علم، به رئالیسم وجدان آگاه مبتنیبر نسبیت دست یافت. چهارم بشر پیشامدرن هویت فردی مستقل از اجتماع ندارد، در حالیکه در جامعه مدرن، فردیت از اصول اولیه و بدیهی محسوب میشود. پنجم در جامعهشناسی بشر پیشامدرن، دولت بهعنوان پدیدهای انداموار مشاهده میشود که در آن مصلحت اجتماع به مصلحت فرد برتری دارد، در مقابل در پارادایم مدرن به اهمیت و اصالت آزادی فردی و لیبرالیسم میرسیم. موجهبودن نهاد سیاست تنها با نقش حفظ آزادی فردی از اساسهای پارادایم مدرن شمرده میشود.
ششم در بحث از غایتشناسی پارادایم پیشامدرن بر اصل فلسفی و ابرمفهوم برازندگی(با نتیجه اخروی رستگاری) استوار بود که در پارادایم مدرن جای خود را به پیشرفت میدهد که با مفاهیمی مانند ترقی منظم، خوشبینی به عقلانیت، جستجوی آگاهی و دانش، فناوری بهبود شرایط زندگی و گسترش اقتدار انسان شناخته میشود. بر اساس این شش گزاره هنر و ادب مدرن: ۱. فرد و فردیت را محور قرار میدهد. تفرد انسان با نوع انسان فرق میکند و خارج از تمام مشترکات نوعی انسان، در عصر مدرن هر کسی در پی فردیت خودش است. در عصر کلاسیک و نئوکلاسیک هنرمند همچون آینه است و به محاکات و بازنمایی عالم میپردازد. در عصر رمانتیک و بهتبع آن مدرن، هنرمند همچون چراغ است و به خلاقیت فردی میرسد. در آثار مدرنیستی نیمه اول قرن بیستم(و پس از آن) انسان بهقدری از واقعیت مایوس است که به دنیای درون پناه میبرد. ۲. هنرمند دوران مدرن از یکسو آکنده از تنهایی است که نتیجه فردیت محوری اوست و از دیگر سو با نیروی محرکه آرمانخواهی و اندیشههای اعتراضی سراغ جامعه میرود و در پی اصلاح جامعه است. از یکطرف خود را از آحاد دیگر جامعه بیگانه میداند و از سوی دیگر میداند که زندگی بدون دستیابی به آرمانهای مقدس اجتماعی ارزشمند و با معنا نیست. پس در واقع اتفاقی پارادوکسیکال رخ میدهد که جمع آن فقط در هنر و ادبیات شدنی است. از آنجا که در هنر مدرن، آشناییزدایی از قراردادهای پیشین و طرز بیان تازه اهمیت دارد، کنار هم چیدن پازلوار تصاویر پراکنده و اشارهگویی و تلمیح جایگزین بیان منطقی و خطی اندیشه میشود تا خواننده را در لذت کشف اثر همراه کند. ویژگیهای صوری ققنوس بیشکلی ققنوس نخست این پرسش مطرح میشود که این بیشکلی ققنوس(آشناییزدایی از شکل و نشانههای از پیش تعیینشده کلاسیک)چه تناسبی با دیگر ویژگیهای شکل در حیطه محتوا و معنا دارد؟ این پرسش شاید بسیار ساده بهنظر بیاید ولی رسیدنبه پاسخ آن میتواند ما را در درک بهتر شعر ققنوس و در کل ادبیات مدرن(شعر نو) یاری کند. این پرسش ما را به درنگ درباره واژه واژه یک شعر و چینش آن وا میدارد که بزرگترین صناعت ادبی است. اگر در سروده کلاسیک شاعر میتواند این عذر را بیاورد که بهعلت قافیه و وزن مجبور به آوردن برخی واژههاست، در سروده نو این عذر پذیرفته نیست چون شعر نیمایی و پسانیمایی محدودیت تساوی مصراع و اجباریبودن قافیه را ندارد شاعر در انتخاب کلمه آزاد است. این بزرگترین دستاورد سروده نو است که ما را بیشتر بهاهمیت گزینش واژهها در شعر آگاه میکند. شاعران بیش از گذشته در برابر چرایی گزینش واژهها و ترجیح این کلمه بر آنیکی مسئول است. این است که اهمیت محور همنشینی و جانشینی در دوره جدید بیشتر خودش را نشان میدهد. راز برتری کار نیما بر دیگران این است که در شعر او کماکان زبان بومی بر زبان معیار حاکم و مسلط باقی میماند. از این ویژگی در زبان شعری نیما به زمخت و رامنشدنی تعبیر میشود که به او آزادی بیشتری در چینش و نوع استفاده از واژگان دارد. بهقول محمدرضا شفیعیکدکنی این ویژگی به او این شانس را میبخشد که زبان را چون مایعی روان در قالب آزاد بریزد.
اهمیت نمادپردازی منظور از نمادین بودن و دلیل اینکه از عناصر شعر و هنر مدرن شمرده میشود این است که میتواند به دو یا چند معنا اشاره داشته باشد و راه را برای تاویلها و برداشتهای متفاوت باز نگاه میدارد. آنها را نمادهای چندلایه میگویند که به یک واژه از ابعاد و معانی یا استدلالهای گوناگون آن نظر میکند. پس ققنوس که کلیدیترین واژه این سروده است، از منظر فردی خود نیماست، شاعری یکه که کهنهپرستان حضورش را تاب نمیآوردند و او و دغدغههاش در باب شعر و ادبیات را ادراک نمیکردند و از منظر تاریخی و اجتماعی که نگاه کنیم نماد هر شخص روشنفکر و آوانگارد است- چه شاعر و نویسنده باشد یا نه- کسیکه در حصار اندیشهها و باورهای کهنهپرستان مانده و مانند ققنوس تنهایی و طردشدگی اجتماعی ناشی از درکناشدگی را چشیده است، چرا که حافظه تاریخی و اجتماعی ما میگوید هر شخص روشنفکری از جامعه و مردمش دور میافتد.
آواره مانده یا گشته؟ میخواهیم بدانیم چرا صفت آواره و حالت آوارهماندن به ققنوس نسبت داده شده، آنهم با ذکر از وزش بادهای سرد. ققنوس، مرغ خوشخوان. آوازه جهان،/آواره مانده از وزش بادهای سرد،/بر شاخ خیزران،/بنشسته است فرد؛/بر گرد او به هر سر شاخی پرندگان. پرندگان از بادهای سرد و شدید بر اساس غریزه دنبال سرپناه میگردند، پس دلیل ذکر از وزش بادهای سرد این است.
نویسنده :#الهام صفوی
گرداوری و تنظیم
پروا پاچیده
دبیر شعر رسانه ایرانیان اروپا
زانا کوردستانی / همزمان با برگزاری سراسری دومین جشن مهر سینمای ایران در استان گلستان، آثار برتر بخشهای مختلف این جشن در استان مشخص و معرفی شدند.
زانا کوردستانی / جشنوارهی فیلم سپتیمیوس آمستردام در کشور هلند، بهترینهای خود را معرفی کرد.
لیلا طیبی / مستند «خداحافظ طبریه» ساخته «لینا سوآلم» به عنوان نماینده رسمی سینمای فلسطین در جوایز اسکار ۲۰۲۴ معرفی شد.
زانا کوردستانی / «چمدان» به کارگردانی آکو زندکریمی و سامان حسینپور، موفق به کسب جایزه بهترین فیلمنامه از جشنواره پارما شد.