نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
«نمونه جبر و اختیار در اشعار خیام و حافظ .» جبر و اختیار همواره از مباحث مهم و قابل بحث در فلسفه بوده است. جبر» در لغت به معنای واداشتن کسی به کاری با زور است، و «مجبور» یعنی کسی که با زور به کاری وادار شده است.اما در عقاید اسلامی و از دید فلاسفه اسلامی، جبر در این اصطلاح یعنی: خداوند بندگانش را بر آنچه انجام میدهند مجبور کرده است؛ در کار نیک باشد یا بد، زشت باشد یا زیبا، به گونهای که بنده در اینباره اراده و اختیار ترک کار و سرپیچی از آن را ندارد. پیروانِ جبر بر این عقیده اند که هر چه برای انسان پدید آید، همان سرنوشت از پیش تعیین شده اوست. انسان را آنجا که باید میبرند، او اختیاری ندارد. این طرز تفکر مختص به گروهی از فلاسفه میباشد که به اشاعره معروف اند. و اما اختیار اختیار» در لغت به معنای حق انتخاب و گزینش است. برگزیدن و پسندیدن و آزاد بودن در انتخاب را، اختیار میگویند. و در فلسفه نیز، فلاسفه بر این عقیده اند که خداوند بندگانش را به وسیله انبیا و رسولان خود بر برخی از کارها مکلف و از برخی نهی فرموده است. خداوند پس از آنکه قدرت و اراده انجام کار و ترک آن را به بندگانش بخشیده و برای آنان در آنچه میکنند، حق انتخاب و گزینش قرار داده، و هیچ کس را در این راه مجبور نکرده، از آنان خواسته است تا در آنچه که به آن فرمان داده یا از آن بازداشته، او را اطاعت نمایند. مسئله جبر و اختیار همواره در اشعار پارسی به کرات آمده است، مثلا خیام در یک رباعی آورده است که: ….. بر من قلم قضا چو بی من رانند پس نیک و بدش ز من چرا میدانند دی بی من و امروز چو دی بی من و تو فردا به چه حجتم به داور خوانند ……. به بیان خیام، انسان بدون انتخاب خود پا در جهانی گذاشته است که مملو از تضاد هاست، از نیکی و بدی و کمی و بیشی و خوشی و نا خوشی و جور و عدالت. و این جبری که انسان را وا داشت تا بر جهان هستی پای بگذارد، همین جبر بر تصمیم گیری های او و انتخاب های او تاثیر گذار است، چگونه میتوان او را بازخواست کرد؟ و اما حافظ، گروهی حافظ را جبر مسلک میدانند و گروهی او را پیرو عقیده اختیار. و این دوگانگی به علت وجود ابیاتیست که هم میتوان حافظ را جبرگرا و هم او را پیرو عقیده اختیار دانست. مثلا با توجه به ابیات زیر، حافظ را پیرو عقیده اختیار دانسته اند: بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم ……. حاشا که من به موسم گل ترک مِی کنم من لاف عقل میزنم، این کار کی کنم …… من ترک عشق شاهد و ساغر نمیکنم صد بار توبه کردم و دیگر نمیکنم ….. عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم ….. با توجه به این ابیات، و ابیاتی نظیر آن که البته ما فقط تعداد محدودی را ذکر کرده ایم، میتوان اذعان داشت که شلعر بر این عقیده پای بند است که عزم و اراده بر انجام یک کار شرط است. و حتی در مواردی انسان به اختیار خود دست به کار های بزرگ و غیر ممکن میزند. مثلا «فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم» و اما ابیاتی که حافظ، به جبر روزگار اشاره دارد، ….. من ز مسجد به خرابات نه خود افتادم اینم از عهد ازل حاصل فرجام افتاد …. در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی ……. در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود کاین شاهد بازاری، وان پرده نشین باشد ……. بارها گفتهام و بار دگر میگویم که من دلشده این ره نه به خود میپویم ….. و با توجه به این ابیات، عده ای دیگر حافظ را پیرو مکتب اشاعره دانسته اند، اشاعره گروهی از فلاسفه بودند که در عین حال جبر گرا بوده اند و با توجه به استادانی که حافظ داشته و آنها در مکتب اشاعره تحصیل کرده بودند، به این سبب گروهی حافظ را پیرو مکتب جبر گرا دانسته اند. مجید حیدری ******************* نویسنده : مهندس مجید حیدری تنظیم: رامک تابنده .
این مطلب بدون برچسب می باشد.