جدال عقل و عشق نزد حافظ- دکتر رحمان آدینه

جدال عقل و عشق در نگاه حافظ اصولا حافظ هم در مقابل عشق و مقابله با عشق به عقل اعتقادی ندارد عقل و عشق در این بیت: دل چو از پیر خرد نقل معانی می کرد عشق می گفت به شرح آنچه بر او مشکل بود حافظ در فروگشودن رازهای بغرنج هستی و حیات نیز […]

جدال عقل و عشق در نگاه حافظ

اصولا حافظ هم در مقابل عشق و مقابله با عشق به عقل اعتقادی ندارد
عقل و عشق در این بیت:
دل چو از پیر خرد نقل معانی می کرد
عشق می گفت به شرح آنچه بر او مشکل بود

حافظ در فروگشودن رازهای بغرنج هستی و حیات نیز اینگونه است:
حدیث از مطرب و می گو و راز دهر کمتر جو .که کس نگشود و نگشاید به حکمت این معما را
بس بگشتم که بپرسم سبب درد فراق
مفتی عقل در این مساله لایعقل بود
و اگر گاهی ادعای داشتن عقل را دارد در رابطه با “می” است:
من و انکار شراب این چه حکایت باشد
غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد
بیا که توبه ز لعل نگار و خنده جام
حکایتیست که عقلش نمی کند تصدیق
مشورت با عقل کردم گفت حافظ می بنوش
ساقیا می ده به قول مستشار موتمن
ما را ز منع عقل مترسان و می بیار
کان شحنه در ولایت ما هیچکاره نیست
حافظ با نهادهای رسمی عقل پرور نظیر علم و مدرسه میانه خوشی ندارد چه آنها را نیز مانند ایمان و عرفان تخته بند تکلف و تظاهر می بیند چه از زهد فروشی تا ایمان خالصانه و مخلصانه راهی دراز است، همچنین از شراب صرف وحدت تا پشمینه پوشی تندخویانه و صومعه داری سیاهکارانه تفاوت بسیار است، آری پناه او همواره به خداست:
ای دل بیا که ما به پناه خدا رویم
زانچ آستین کوته و دست دراز کرد
او در عرصه عرفان و حتی در عرصه ایمان، مفتی عقل را لایعقل می داند.
باری در سنت عرفان همواره عقل را دست کم گرفته اند، این عقلی که عرفا با آن درافتاده اند عقل رحمانی و اول ما خلق الله یا عقول عشیره نیست، بلکه عقل هیولانی است. عقل جزئی نگر و عدداندیش است، همان عقلی است که سنایی در حقش می گوید:
یک ره به دو باده دست کوته کن
این عقل دراز قد احمق را


عقل تنها شناختگر ما یا انگیزه ما در عمل و اندیشه و امور دین و دنیا نیست، گو اینکه روشن ترین بخش ذهن و قوای تحلیلگر ماست . در دیانت و عرفان رهبرهای ره شناس تر از عقل هست. در زندگی عادی که فی المثل تشکیل خانواده می دهیم و فرزند خود را دوست داریم یا به انجام وظیفه و خدمت به خلق و حتی به ایثار می پردازیم یا خشم و خروش می ورزیم یا می کوشیم که به هر وسیله دمی ز وسوسه عقل بی خبر باشیم در همه امور اعم از صلاح و فساد، صلح و جنگ عقل حضور دارد و حتی تصویب کننده است ولی آغازگر نیست، تاریخ یعنی هم رویدادهای تاریخی و هم دستاوردهای فرهنگی برآیند عقول نیست، حتی در تاریخ فلسفه هم که بزرگترین آوردگاه عقل است عقل یکه تاز نیست، اگر فلسفه صرفا عقل ورزیدن و رعایت منطق بود باید فلسفه ها و مکتب های فلسفی گوناگون نمی داشتیم و عقلها اگر صرفا تکیه بر منطق داشتند اینهمه اختلاف آراء نمی یافتند، علمی هم که صرفا تکیه بر عقل داشته باشد، گامی فراتر از طبیعیات و جهان شناسی قدما نخواهد نهاد.
باری عقل بدون اتحاد و ازدواج با سایر عوامل و انگیزه ها و عواطف و احساسات و غرایز و شعور ناخودآگاه و تجربه و اخلاق، عقیم است و زاد و رودی ندارد. عقل در خدمت همه چیز در می آید: جنگ، صلح، علم، هنر، اخلاق، دین، فلسفه حتی به گواهی تاریخ و زندگی روزمره در خدمت فساد و جرایم و جنایات هم درمی آید، چه پیداست که اگر بدکرداران عقل نورزند، توفیقی در کار خود نخواهند یافت.
قدما عقل را به نظری و عملی تقسیم می کردند. عقل نظری با تجربه و ملاحظات و شرایط بیرونی یا اخلاقی کاری ندارد و بهترین جلوه گاهش منطق و فلسفه است، عقل عملی با اخلاق و رفتار جمعی و فردی انسان ها سروکار دارد. نیز از سیاست مدن گرفته تا تدبیر منزل و حتی تدبیر تن و روان، اما بعید و شاید غیر ممکن باشد که این دو حوزه به کلی از هم بی تاثیر از یکدیگر یا بر یکدیگر باشند.
لطف خداوند در این حقیقت نیز آشکار است که ایمان به او در گرو عقل ورزیدن و عقل فرسودن نیست و گر نه همه مومنان باید خردمندان و خردورزان سترگی باشند و همه خردورزان و فیلسوفان باید مومن باشند.
ایمان از مقوله اراده و ساحت خاصی از اراده و عواطف و عقل و اندیشه و شور است، نه تنها عقل. (حافظ نامه خرمشاهی جلد اول ص۶۹۱)
آری ایمان به گفته عرفای سراسر تاریخ و سراسر عالم کار ” دل” است و دل را بدون تعریف و تاملات پیچاپیچ بهتر می توان دانست که چیست. پاسکال نیز بر این رای بود و می گفت:” دل دلایلی دارد که عقل از آن خبر ندارد.” یا به تعبیر دیگر ایمان هم مانند اخلاق از جلوه های عقل عملی است.
آری عقل به ویژه عقل نظری تنها ماشین حساب و حسابگر است و گویی مانند همه ماشین حسابها بدون محتواست.
از این است که باید عشق و علم و ایمان و اخلاق به فریاد عقل تنها مانده و درمانده عدداندیش برسند و به او مبدا و معاد و راه و روش بیاموزند و گر نه مجرد عقل یا عقل مجرد راهی به دهی نمی برد. راز اینکه عرفا همواره به چشم حقارت به عقل نگریسته اند همین است.
قیاس کردم و تدبیر عقل در ره عشق
چو شبنمی است که بر بحر می کشد رقمی