نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
حقیقت امر آن است که برای فهم ادبیات عرفانی، لازم است، باورهای عرفای متصوفه را شناخت. یکی از اصلیترین مسائل جهانبینی عرفای متصوفه است که به تصور آنان از جهان هستی بازمیگردد. در عالم عرفانی اهل تصوف، تصور بر این بوده که در ورای این عالم، جهانی است باطنی که حقیقت هستی نیز همان عالم باطنی است و هر آنچه در این عالم است، تنها ظاهری است که ما را از حقیقت باطنی دور میسازد. از طرفی مبنای هستیشناسی عرفا، مسئلۀ وحدت هستی است که قدمت این اندیشه، حتی به پیش از تأسیس عرفان نظری توسط ابنعربی میرسد. شیخ نجمالدین رازی، از عرفای بزرگ تاریخ تصوف است که در قرن ششم و هفتم هجری قمری نیز، در آثار خود به مباحث هستیشناسی پرداخته است. او به پیروی از مکتب عرفانی کبرویه، هستی را متشکل از عالم امر و خلق یا ملک و ملکوت میداند. رازی دربارۀ هر کدام از این عوالم، توضیحاتی را به تفصیل ارائه میدهد. در مبانی فکری او دربارۀ هستی، همچنین توجه به نور و وحدت وجود دیده میشود. بهعلاوه او انسان را هستۀ اصلی هستی قلمداد میکند. در این جستار به هستیشناسی عرفانی این عارف گرانقدر نظر شده و با تعمق و تحلیل به گفتار او پرداخته شده است.
مقدمه هستیشناسی از جمله مباحث مهم و اساسی مطرح شده، در عرفان اسلامی است. این مباحث پیش از ابنعربی -که مؤسس عرفان نظری بوده-(رحیمیان، ۱۳۸۸: ۱۳و۱۴)، تحت عنوان مباحثی حاصل از کشف و شهود عرفانی مطرح میشده و عرفا به تشریح و توضیح استدلالی در مورد گفتههای خویش نمیپرداختند. با ابنعربی و پس از او، عرفا به شیوۀ بحثهای نظری با فلسفه و استدلال، به این مباحث پرداختند (چیتیک، ۱۳۹۰: ۱۱). عرفای اسلامی، در بحث هستیشناسی قائل به تقسیمات مختلفی بوده اند. در عرفان کلاسیک -پیش از ابنعربی-، معمولاً متصوفه قائل به تقسیمات دوگانهای بودند. تقسیمات عالم دنیی و عقبی، عالم ماده و معنا، روح و جسم، ملک و ملکوت، عالم خلق و امر و… ؛ اما با ابنعربی و ظهور مکتب وی تقسیمات دیگری برای هستی، در نظر گرفته شد. یکی از مشهورترین تقسیمبندیها، مربوط به ابنعربی و برخی شارحان او، تقسیم عوالم هستی، در پنج مرتبه یا حضرات خمسه است که در طول یکدیگر قرار دارند و عبارتند از: ۱٫ حضرت ذات، عالم غیب مطلق یا غیبالغیوب؛ ۲٫ حضرت اسماء و صفات یا حضرت الوهیت؛ ۳٫ حضرت افعال یا حضرت ربوبیت؛ ۴٫ حضرت مثال و خیال؛ ۵٫ حضرت حواس و مشاهده (ایزوتسو، ۱۳۸۹ :۳۲). ابوبکر عبدالله بنمحمد شاهاور اسدی رازی، متخلّص به «نجم» و معروف به دایه، (۶۵۴-۵۷۳ه.ق) از جمله عرفای مشهور قرن ششم و نیمۀ اول قرن هفتم است که به واسطۀ اثر ارزشمند خود، مرصاد العباد من المبدأ الی المعاد، از اهمّیت ویژهای برخوردار بوده و تا عصر حاضر مورد توجه اندیشمندان عرفان و ادب، قرا گرفته است (شفیعیکدکنی، ۱۳۸۱: ۱۳). این کتاب ارزشمند، در قرن هفتم نگاشته شده، اما به لحاظ شیوۀ انشاءِ قرنِ ششم شبیهتر است. همچنین او یکی از سرآمدترین عرفای صوفیۀ عصر خویش، به لحاظ پرداختن به جنبه های نظری و تئوریک عرفان بهشمار میرود. نجمالدین در عرفان شاگرد مجدالدین بغدادی است که برجسته ترین مرید نجمالدین کبرای خیوقی بوده و بنابراین نجمالدین، از بزرگترین مشایخ برجستۀ این طریقه، در زمان خودش، محسوب میشود (همان: ۲۴و۲۳). با توجه به اینکه او پیش از آراء ابنعربی به بحث هستی پرداخته، دیدگاههای او شبیه به دیدگاه عرفای دورۀ کلاسیک یعنی پیش از ابنعربی است. در ادامه به هستی در اندیشۀ عرفانی رازی میپردازیم.
وحدت هستی نجمالدین رازی در بیان چگونگی و علت آفرینش عالم، حدیث مشهور کنز مخفی را بیان میدارد: «قال داوود علیه السلام: «یا رَبِّ لماذا خَلَقتُ الخَلقَ الخَلق؟» قال: «کُنتُ کَنزاً مخفیاً فاحبَبتُ ان اُعرَف فَخَلَقتُ الخَلقَ لاُعرَف». آفریدگار عالم و پروردگار بنیآدم در جواب سوال داوود(ع) این هشت کلمه فرموده است که هشت بهشت را کلید درست؛ بلکه جملگی کمالات اربابِ قُرُبات و مقامات اصحاب کرامات، در ضمن آن اشارات مضمر است» (رازی، ۱۳۸۱ب: ۳۷). این بیان حاکی از اعتقاد به تجلی و ظهور حق، در عالم هستی است که در جای جای آثار وی دیده میشود و مقدمه ای برای دیدگاه وحدت وجودی او محسوب میشود؛ البته وی به تفصیل ابنعربی و شارحان مکتب او، به این بحث نپرداخته، بلکه در قالب مباحث معرفتی، همچون عرفای قرون قبل در قالب توحید حقیقی، آن را تبیین میکند؛ بدینگونه که او در مواردی کوشیده، مسئلۀ وحدت وجود را به میان کشد و ثابت کند که وحدتی در کل عالم حاکم است و در کل هستی به هر جا نظر کنیم، نور و ظلمت خواهیم دید که این نور و ظلمت، هر دو از صفات لطف و قهر خداوندی است؛ زیرا خداوند نور آسمانها و زمین است. او در واقع نور را نشانۀ پرتو انوار صفات جمال دانسته و ظلمت را نشانۀ پرتو انوار صفات جلال که ظلمت، عدم نور است. از نظر او ظلمت از نور سیاه، صفات جلال یا قهر خداست. او همچنین با استناد به این آیۀ قرآن این مسائل را تبیین و تشریح میکند: «الله نور السموات و الارض» (رازی، ۱۳۲۲ق: ۱۵۲). باید توجه داشت، رازی نگرش وحدت گرایانه را در بحثهای معرفتی خویش، بیان داشته است؛ آنجا که آدمی سیر الی الله را طی میکند و در طول مسیر، به درک عمیق توحید حقیقی که مسئلۀ وحدانیت در آن بیان میشود، دست مییابد (رازی، ۱۳۷۹: ۲۰۳). در این نگرش، وحدت زمانی عیان میگردد که بتوان تجلیات اسماء حق را در دل دید؛ آنجاست که آدمی قادر است دریابد که کل عالم، تجلیات اسمائی حق تعالی است (همان: ۲۰۹-۲۰۷). از آنجایی که این وحدت، حقیقت وجودی دارد، آن را میتوان مبدأ هستیشناسی او دانست که آدمی در غایت معرفت به فهم آن، نائل میگردد. بنابراین نور خداوند، در تمام ذرات عالم آفرینش تجلی کرده و ظاهر شده و در حقیقت، عالم آفرینش چهره ای از ذات حق یا پرتوی از نور اوست؛ و به عبارتی هر چه در دو عالم وجود دارد، از پرتو انوار صفت لطف و قهر خداوند است که صفات حق تعالی محسوب میشوند؛ چنانکه میگوید: «… هر چیز را که در دو عالم وجودی است، یا از پرتو انوار صفات لطف اوست، یا از پرتو انوار صفات قهر او، و الاّ هیچ چیز را وجودی قائم به ذات خود بود نیست، و وجود حقیقی حضرت لایزالی و لم یزلی راست؛ چنانک فرمود: «هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن»؛ دل مغز حقیقت است، تن پوست ببین در کسوت روح صورت دوست ببین هر چیز که آن نشان هستــــــی دارد یـا ســـــایۀ اوست یـا اوست ببین» (همان، ۳۰۹). بنابراین، نجمالدین رازی نگرشی وحدتگرایانه به عالم داشته و این بیان، ناشی از نگرش او در باب تجلی است؛ چنانکه با بیان حدیث کنز مخفی، آفرینش عالم را ظهور حق دانسته است. در مجموع آنچه از بیان او بهدست میآید، فهم وحدت، از حیث هستیشناسی است. او این مسئله را با بیان نور و ظلمت، بهعنوان صفات جمال و جلال حق ابراز داشته است.
ادامه دارد…
این مطلب بدون برچسب می باشد.