مطالعه تاریخ مغول و تغییرات و تحولات در ایران

حمله مغول ، نقشه آسیا را تغییر داد- دکتر رقیه خانمحمدزاده

محدوديت ها و فرصت هاي علمي ايجاد شده پس از تهاجم مغول به ايران

نتيجه مسلم تهاجم مغول ايستايي علم و رکود حيات کشور بود که در قسمت محدوديت ها به آن
مي پردازيم ولي علي رغم پندار عمومي ، فرصت هايي نيز در همين زمان براي پيشرفت کشور ايجاد شد که در بخش فرصت ها توضيح داده مي شود :

محدوديت ها

الف) نابودي شهرها

حمله مغول نقشه آسيا را به کلي عوض کرد بعضي سلسله ها را منقرض نمود و امپراطوري هاي قديم را محو کرد اقوام و ملل تاريخي را نابود نمود . (عمارزاده ، ۱۳۷۴ ، ۸۲۲) و آن ها را مستهلک کرد .
روي هم رفته اين قوم خون خوار با طرزي وحشيانه و با کمال خونسردي زن و مرد و بچه و پير و برنا و همه را از دم شمشير مي گذراندند و شهرها را آتش زدند ، خرمن ها را سوزانيدند ، شهرهاي آباد را ويران کردند ، مزارع را به بيابان بي آب و علف مبدل ساختند،ولي با همه اين احوال ، کينه توز و انتقام کش نبودند ، زيرا بسياري را کشتند که آن ها را نمي شناختند و اقوامي را نابود نمودند که اسامي آن ها را نمي دانستند و به قول منشي معروف آن ها علاء الدين صاحب تاريخ جهانگشاي جويني مي نويسد آمدند کندند سوختند کشتند بردند رفتند . (عمارزاده ، ۱۳۷۴ : ۸۲-۲۲)
ويران کاران ترک و تاتار در تاخت هاي بنيان کن خود آباداني ها و شهرهاي بي شماري از ايران را يا يک باره با خاک يک سان کردند و يا از بخش بزرگي از باشندگان خود تهي ساختند.
در اين تاخت ها خشک و تر با هم مي سوخت و نيک و بد از ميان مي رفت و هميشه بدتر از بد جانشين آن ها مي شد. اين خاصيت همه هجوم هايي است که نژادهاي وحشي باختر و خاور ايران در کشور ما کردند و در دنبال خود عامل هاي انحطاط و ويراني را بر جاي نهادند.
از اين انحطاط ها و ويراني ها مرکزهاي علمي هم برکنار نمي ماندند ، يا از ميان مي رفتند و يا به سستي مي گراييدند و اندک اندک نابود مي گرديدند. هجوم تاتار و مغول در آن جاهايي که به يک باره ويران شد مدرسه ها و مرکزهاي دانش را از ميان برد و در آن جاهايي که ويراني تمام رخ نداد تهي دستي و نابساماني و پريشاني مردم انگيزه ويراني آن ها را فراهم آورد.
نيروهاي مغول به رهبري چنگيز خان بيشتر شهرهاي ماوراء النهر و خراسان را به سهولت و بدون آن که با مقاومت قابل ملاحظه اي روبرو شوند، يکي پس از ديگري تصرف کردند و سلطان محمد خوارزمشاه که مقتدرترين فرمانرواي جهان اسلام تلقي مي شد ، نيز به هيچ وجه درصدد مقاومت يا جنگ با مهاجمان برنيامد و با ترس و وحشت که سرتاپاي وجودش را فرا گرفته بود به جزيره ي آبسکون فرار کرد و با وضعي فلاکت بار در آن جا جان به جان آفرين تسليم نمود . سرعت پيشرفت مهاجمان و ويراني ناشي از هجوم آنها و جنايات آنان اعم از قتل و غارت و تجاوز به اندازه اي بود که مردم را در بهت و حيرت فرو مي برد و نمي دانستند قوم مهاجم کيست و از کجا آمده است ؟ (تيموري ، ۱۳۷۷ : ۳۰ـ۲۲۹)
پيشرفت سريع مغولان در سرزمين هاي اسلامي و تصرف شهرهاي ماوراء النهر و خراسان را مي توان معلول دو علت عمده دانست ، يکي سياست خودخواهانه سلطان محمد در گذشته که با از بين بردن فرمانروايان محلي ندانسته راه را براي مهاجمين هموار کرده بود .
به نظر ابن اثير سلطان محمد با کشتن و از بين بردن فرمانروايان آن شهرها تنها خودش باقي مانده بود که فرمانرواي سراسر آن سرزمين پهناور به شمار مي رفت و هنگامي که او از مغولان شکست خورد و گريخت ديگر کسي در شهرها باقي نمانده بود تا در مقابل مهاجمين مقاومت کند و شهرها را حفظ نمايد .
علت ديگر ، جبن و ترس و زبوني خود سلطان محمد بود که همه جا از مقابل مغولان مي گريخت . (تيموري ، ۱۳۷۷ : ۲۳۲)
نويسندگان و مورخين معاصر نيز خرابي و ويراني ها و صدمات ناشي از تهاجم مغولان به
سرزمين هاي اسلامي را بي سابقه مي دادنند ، چنان که ارنولد انگليسي در کتاب خود مي نويسد :
«در تاريخ اسلام هيچ واقعه اي را از لحاظ وحشت و ويراني نمي توان با غلبه مغول مقايسه کرد . سپاهيان چنگيزخان هم چون بهمن (کوهي از برف) بر روي مراکز فرهنگ و تمدن اسلامي فرود آمدند و آن ها را از بين بردند و در پشت سر خود به جاي کاخ هاي مجلل شهرها که اطراف آن را باغ ها و مزارع پر بار و سرسبز قرار گرفته بود بيابان هاي لخت و ويرانه هاي درهم و برهمي به جا گذاردند . »
وقتي که نيروهاي مغول شهر هرات را رها کردند چهل نفر افراد بينواي باقيمانده از پناه گاه هاي خود بيرون ريختند و وحشت زده به ويرانه هاي شهر زيباي خود خيره نگريستند ، اين ها فقط بقاياي جمعيت يک صد هزار نفري آن شهر بودند .
در شهر بخارا که به واسطه داشتن مردان متقي و پرهيزگار و فاضل و دانشمند ، آن همه شهرت داشت مغولان آخور اسب هاي خود را در صحن مساجد بستند .
اوراق قرآن هاي پاره شده را به جاي کاه و پهن در زير اسب ها گستردند ، بقاياي ساکنان اين شهر را که هنوز کشته نشده بودند به اسارت بردند و شهر آن ها را با خاک يک سان کردند .
سرنوشت سمرقند و بلخ و بيشتر شهرهاي آسياي مرکزي که باعث شهرت و سربلندي تمدن اسلامي و محل سکونت مردان مقدس و جايگاه دانشمندان بزرگ بود نيز بهتر از اين نبود .
پطروشفسکي محقق معاصر روس نيز صدمات و لطمات تهاجم مغول ها را به ممالک خاور نزديک و ميانه جبران ناپذير مي داند و ارزيابي کلي بارتولد را در «ترکستان» و ديگر تاليفات او درباره فتوحات مغول نمي پذيرد و استنتاجات مربوط به آن ارزيابي را قبول نمي کند و مي گويد :
«مورخان شوروي (سابق) جمله برآنند که بارتولد اهميت ويراني و تالان و خرابي و سقوط اقتصادي و فرهنگي را که در واقع نتيجه هجوم مغول و متعاقب آن فرمانروايي فاتحان صحرانشين در سرزمين هاي مورد تطاول ايشان بوده ناچيز گرفته و کمتر از آن چه بوده قلم داد کرده است . بارتولد به نحو مشهودي اهميت تاسيس امپراطوري چنگيزيان را در ترقي و پيشرفت بازرگاني و ترانزيتي و کارواني و استقرار و استوايي روابط فرهنگي ميان کشورهاي آسيا را بسيار بيش از آن چه در واقع بوده جلوه گر ساخته است . در هر دو مورد نتايج سودمند فتوحات مغول بسيار ناچيز بوده و به هيچ وجه جبران ويراني ها و آسيب ها و انهدام ها را نمي کرده ، ويراني هائي که مالک خاور نزديک و ميانه ديگر قادر نبودند پس از آن کمر راست کنند ، هم چنان که ديگر نتوانستند به سطح رونق و تکامل اقتصادي و اعتلاي فرهنگي پيشين خود برسند.» (بارتولد . مقدمه : ۲۰ به نقل از تيموري ۱۳۷۷: ۲۳۷)
شهر جرجانيه يا اورگنج يا گرگانج کرسي خوارزم در اين تاريخ يکي از پرجمعيت ترين و آبادترين بلاد اسلامي بود و مرکز علم و ادب و بحث و درس به شمار مي رفت ، مدارس و کتابخانه هاي بزرگ داشت و از عهد اتسز خوارزمشاه به بعد مرکز اجتماع شعرا و ادبا و دانشمندان شد و از خراسان و ماوراء النهر و عراق اهل علم و ادب به آن شهر روي مي کردند.
چنگيز خان که از اهميت آن موقع خوارزم و جمعيت و آبادي آن و قدرت ترکان قنقلي و شهامت مردم آن خطه اطلاع داشت ، معظم قشون خود را از چند طرف به خوارزم روانه کرد . مغول اين قلعه را در اوايل سال ۶۱۷ ق. محاصره کردند و چهارماه آن را در حصار داشتند. عاقبت به واسطه فقدان آب ، ترکان خاتون و نظام الملک وزير خود را به تسليم ناچار ديده از قلعه به زير آمدند و با عموم همراهيان خود به لشکريان چنگيزي تسليم شدند . (اقبال ، ۱۳۷۶ : ۷ـ۴۱)
واقعه مرو در ۶۱۸ ق. مرو شاه جان ، پايتخت سلطان سنجر بود و در عهد حکومت او دار الملک خراسان و از معتبرترين بلاد ايران به شمار مي رفت …. و مثل جرجانيه اهل علم و فضل در آن جا مجتمع بودند و در مدارس و کتابخانه هاي عمومي و خصوصي آن ايام را به افاضه و استفاضه مي گذراندند ……. لشکريان تولي ابتدا بر سر ايلات ترکمن حدود مرو تاخته بسياري از ايشان را کشتند و همين که جمعيت آن طايفه را متفرق ساختند در اوايل محرم سال ۶۱۷ ق. به اطراف مرو رسيدند و آن شهر را در محاصره گرفتند. (اقبال ، ۱۳۷۶ : ۳ـ ۵۱)
در حمله به بخارا خواندمير از امان طلبيدن سادات و علما صحبت به ميان مي آورد . (خواندمير ، ۱۳۳۴ : ۲۸).
با انقراض خلافت عباسي در بغداد که ياقوت حموي از آن به عنوان مادر جهان و شهبانوي شهرها ياد مي کند ؛ (الروفي البغدادي الحموي ، ۱۳۷۶ : ۴۵۶) مرکز فرهنگ اسلامي و کانون روحاني اسلام از بين رفت و زبان فارسي به جاي عربي براي نوشتن علوم رايج گرديد . (صديق ، ۱۳۳۸ : ۱۹۸)
گشودن بخارا براي مسلمانان بسيار سنگين تمام شد ؛ زيرا اين شهر از زمان ورود اسلام بدان تا اين زمان در اختيار کفار در نيامده بود . جويني درباره ي آن نوشته است :
[بخارا] از بلاد شرقي ، قبه اسلام است و در ميان آن نواحي ، به مثابت مدينه السلام ، سواد آن به بياض نور علما و فقها آراسته ، اطراف آن به طرف معالي پيراسته و از قديم باز در هر قرني مجمع نحارير علما هر دين آن روزگار بوده است (جويني ، ۱۳۷۵ : ۳۵۲/۱)
خلاصه در نتيجه استيلاي مغول بر بخارا ، شهري که چشم و چراغ تمام ماوراء النهر حساب مي شد و در ميان بلاد اسلام از جهت آبادي و اجتماع علما و اهل فضل و ادب کمتر نظير داشت ويران گرديد و مردم آن در حين فرار جز جامه اي که در تن داشتند ، چيزي ديگر نتوانستند با خود ببرند و تمام هستي ايشان به باد چپاول مغول رفت . (اقبال ، ۱۳۷۶ : ۳۰)
انقراض خلافت پانصدساله عباسي و سقوط مرکز تاريخي قدرت و حکومت عربي براي مردم ايران نه تنها امري ناخوشايند نبود بلکه از ديدگاه ضمير ناآگاه قومي و ملي تحقق يکي از آرزوهاي ديرين به شمار مي رفت …. ورود هولاکو به بغداد و خرد شدن استخوان هاي آخرين خليفه عباسي در لاي نمد يا زيرچوب و چماق و لگد در واقع تحقق آمال و اميال سرکوفته ايرانيان و سرمنزل راهي دراز است که مرداني چون يعقوب ليث و بابک خرم دين و ديگر عياران و جوانمردان ايران در قرون گذشته پيموده بودند . (مرتضوي ، ۱۳۷۰ : ۸۳)
اما تحقق اين آرزو براي ايرانيان بهايي گزاف داشت . کاهش شديد جمعيت به دليل کشتار مردم و بيماري هاي مسري و زوال شهرنشيني و افول تمدن ناشي از نابودي مراکز علمي و فرهنگي ، کمترين بهايي بود که پرداخته شد . در هجوم اوليه مغولان تعداد زيادي از مردم شهرهاي بزرگ کشته شده و يا بعداً در اثر بيماري و قحطي از بين رفته و يا به زندگي صحرانوردي که داراي کمترين ملزومات و اسباب تمدن است روي آوردند .
تنها قتل و کشتار نبود که باعث کاهش جمعيت مي شد ، بلکه بروز بيماري ها و اپيدمي هايي که به دنبال اين ويرانگري ها و قحطي هاي ناشي از آن بروز مي کرد ، عامل مهمي در کاهش نفوس بود . ميرخواند ، گزارشي در مورد وباي مهلک تبريز در زمان ملک اشرف چوپاني مي دهد که بر اثر شدت کشتار مردم موجب خرابي شهر شد . (ميرخواند ، ۱۳۷۳ : ۹۸۱) و يا در سال ۶۹۸ يک همه گيري بيماري وبا و سرخچه گزارش مي شود که بر اثر قحطي ايجاد شد . از بيماري سرخچه تنها در شيراز ۵۰ هزار نفر مردند . (ميرخواند ، ۱۳۷۳ : ۹۴۳)

ادامه دارد