حمید روزبان شاعر لر زبان دهدشتی

اشعار شاعران مخاطب لر زبان ایران در رسانه ایرانیان اروپا

لیلا طیبی / آقای "حمید روزبان" شاعر ایرانی، زاده‌ی ۶ آبان ۱۳۵۶ خورشیدی، در دهدشت استان کهگیلویه و بویراحمد است.

آقای “حمید روزبان” شاعر ایرانی، زاده‌ی ۶ آبان ۱۳۵۶ خورشیدی، در دهدشت استان کهگیلویه و بویراحمد است.

▪نمونه‌ی شعر:
(۱)
چشم‌های تب‌دارت را
نبض‌ام بگیر قبض‌ام را به اداره‌ی روح‌پرور پرداخت کن
فواره‌ی بلندی‌ها می‌ریزد
از کوه  
دو ابروی سایه‌بان
پرده را پایین 
پرده‌ی دریده‌ی پنجره را قبلا کشیده‌‌ام
از دریچه‌ی فیلم
سینمای جهان
ساق‌های مالنا را به پای تو می‌نویسد 
جنگ‌ است
مرمر‌های کنده می‌سایند
از کوه پا

کارگاه رژ سازی بسازید  خون‌داران 
سرباز‌ها خون دارند
سازه‌های آهنی کتف پرندگان را در چرخ‌ها   چرخاندند
آش پشت پا را دو  دستی

لب 
مرز است
دور میدان بوسه می‌روند.

(۲)
اینکه خورشید پهن می‌‌شود
کف خیابان
کفتار بیابان‌ کور بی‌نصیب نور نمی‌شود 

عاشقانه‌‌ها  
منحرف شده‌اند سمت مرز

ببندها
گیره‌ی‌آرامش دو تکه لباس مخالف روی طناب را می‌گیرند
زندگی طالبی به شرط چاقو
سست بنیاد است

نمی‌فهمد
به قبر پدرش نبارد نبارد
زنده است 
تا به راه بیفتد این آسیاب
حساب ببیند
گندم‌ها را کف دست

ادامه‌ی سرنخ نیست
مرده‌ هم می‌کشد از این دست‌ نفس‌ها
از گور دربیاید
یا برود به
داخل یک بیرونی دیگری‌ است.

(۳)
به من نگاه می‌کنی
که نگاه کنی
حرف می‌زنی
که حرف بزنی
می‌آیی
که بیایی
می‌روی
که بروی
مثل دانشگاهی که دانشگاه نباشد
دانشگاه نیست
مثل معنی که 
بی‌معنی‌ را بغل می‌گیرد
از زمین دایره
یک گوشه بگیر
صداها در گوشه‌ها کز می‌کنند  
پشه‌ها از ذهن عبور

خورشید مهربان
تیربان
آذربان
ماه‌بان است
ماه‌
من که این همه‌ روزبانم.

(۴)
به گیجی
و تکرار رفتار خویش
خنده‌اش می‌گیرد
ساعت
این که رقص آهسته و تندگاهی
چرخیدن بر مدار همیشگی است
نه بر‌ نمی‌گردنند آنها
بر عکس‌شان چپ 
و این قول عقربه‌های کارگر است
گزارش اینکه
ساعت پنج این‌ها 
بارها روی هم رفتند آنها
سر تظاهرات به کوبیدن سر رفت
تا حلقه را پر کند بر دار 
پایی از پوست در آمد و هزاران دیگر
چیزهایی 
جایگزینی از اصل طبیعت است مثال نور و تاریکی
را هم گفت و باید
از هر امکان داردی ممکن است
شعر هم تا
صدای تق تق حرف روی این صفحه
از شکل‌های مختلف
‌روی دیوار
دایره‌ای‌اش را نگاه می‌کنم
در آن دایره 
در آن اتفاق
هر چیزی می‌افتد که
عقربه‌ها
هم را زیر می‌گیرند تا دیگر شود.

(۵)
به سیم آخر می‌زند
و سیم می‌تواند بند رختی باشد
در باد
که پیراهن‌اش را بخنداند 
یا گردنش را
هوایی می‌شود
تا روی شاخه‌ی بلند باغ  
بگوید
زن‌ها در خیابان ایستاده‌اند 
درخت‌ها در پیاده‌رو
راه می‌روند 

آدم برفی‌ها 
با اطمینان آدم‌اند
تا آب شوند
به کلمه
باورش را فوت می‌کند
تا بگوید
گرد افشانی
کار زنبورهای کارگر است.

(۶)
سنگ‌های زیادی
از من خانه ساخته‌اند
برگ‌های زیادی از من
گل  
      تارهای زیادی در دهانم
      موسیقی نواختند
               سال‌ها سپری می‌شوند
                    و پاییز
              با برگ‌های سبز تو پاییز می‌شود
              هنوز مانده‌ام         
              میان این همه فاصله با تو.

(۷)
میان این همه درخت
بلوط
کوه را بیشتر دوست دارد
من تو را
مانده‌ام این همه غرور از کجا آورده‌ای…

(۸)
تحمل روی دوشش آب رفت
وضعیت
به خط‌ پیشانی 
با همان  داشتن
پشت دست زد
به سازش پاها
گفت
دیگر ما ندارم
و تنها را توی مشتش جمع کرد.

(۹)
کوه‌‌ نر گفت
ماده‌ بدهد به پایم 
دره می‌سازیم

لب پرتگاه
سقوط  نهفته در سنگ

به روان رود
جاری  قفس‌ بودم  و
زیبایی‌ داشت پشت میله‌های اندکی از بیرونی‌ام 
اگر برسند  به هم   آ   ز   ا د  ی      که نداشتم

تپیدن‌اش
مچاله می‌کند
زلزله را و لرزیدن 
از پهنه‌ دریا  اندوه  می‌گیراند سیگار وتنفس عمیق  پا به پا دادن
مبارزه‌  با نهنگ‌های ماهی‌خور  در دارد
خشکی آب در هاون کوبیدن 
 

(۱۰)
پای درختی که نیست  می‌زنم 
بیل هی بیل کلیدت را جا گذاشتی 
دیالوگ خوبی باشد
می افتد توی فیلم

زغال سیاه
نخ سفید سر صحنه‌ی جرم است
اگر من یک مشت باشد
مشتی دانه
مشتی انقلابی  یا مشتی  اراذل
اگر  سبز شدن نخواهد
آن وقت
آن  آزادی خواه  آن  هوا  
بذر افشان سطح زمین شخم‌ زده نزده
کجاست

آدم بزرگ پدر  در آمد و شد مرحوم میمون 
 دارد می‌رود ماه
بند کجایی آه
این سطح
غروب به تن دارد 
خونابه‌ی برف به گور می‌ریزد

پوشاننده  این لابه‌ لاها ست
اضافه ها گو
وقت دارند  نمد ببافند  تماشا کنند تخمک بترکانند 
ریموت  از کار بییفتد
نه بالا می‌رود پایین
نه پایین می‌رود با

  شورش به پاشیدن  در بیاور 
بلرزاندن کجا را

گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)
دبیر سرویس شعر اقوام (لک و لر زبان)