خاموشی آن ترک پارسی مآب. دکتر حسن اکبری بیرق

نهم اسفندماه سال۱۴۰۱ ، ایرانزمین یکی از فرزندان راستین خود را از دست داد. با پرواز دکتر سیدجواد طباطبایی برکران بیکران، اهل فکر و اندیشه و میهندوستان ایرانی در سوگ مردی نشستند از جنس دانش و متفکری متعهد به خردناب. طباطبایی اندیشهورزی بود نظریهپرداز با ذهنی خلاق و روحی جوّال که از جایی که ایستادهبود به افقهای دور مینگریست و بیش از هرچیزی نگران سرنوشت ایران و سنّت دیرپای اندیشیدن ایرانی بود.

نهم اسفندماه سال۱۴۰۱ ، ایران زمین یکی از فرزندان راستین خود را از دست داد. با پرواز دکتر سیدجواد طباطبایی برکران بیکران، اهل فکر و اندیشه و میهندوستان ایرانی در سوگ مردی نشستند از جنس دانش و متفکری متعهد به خردناب. طباطبایی اندیشهورزی بود نظریهپرداز با ذهنی خلاق و روحی جوّال که از جایی که ایستادهبود به افقهای دور مینگریست و بیش از هرچیزی نگران سرنوشت ایران و سنّت دیرپای اندیشیدن ایرانی بود.

طباطبایی با اینکه از اقلیم زرخیز آذربایجان و زاده تبریز بود و بدان دیار عشق میورزید، یک ایرانی تمامعیار و دلداده فرهنگ و تمدّن ایرانی و زبان فارسی و ملتزم به وحدت سرزمینی و انسجام هویتی این واحد فرهنگی دیرین بود. سخن به گزاف نگفتهایم اگر مدّعی شویم که دکتر طباطبایی یگانه کسی است در ایران معاصر، که از «ایران» یک مفهوم فلسفی ساخت و درباره آن با جدّیت تمام به تأمّل روشمند پرداخت؛ آن هم علیرغم تقابلهای معرفتی و غیرمعرفتی که با گروههای مختلف فکری، قومی و زبانی داشت و باوجود جفاهایی که از دستگاه حاکمه همین سرزمین محبوبش دیده و تلخیهایی که از جانب همگنانش چشیده بود.

طباطبایی در روزگاری که پژوهش و اندیشه، طریق انحطاط میپیمود و کرسیهای تدریس و تریبونهای خطابه، نوعاً در دست کممایگان میبود، نادره محققی بود که بیاعتنا به الزامات زمانۀ عسرت، فکر میکرد و قلم میزد و بر فضای علمی و فرهنگی عصر خویش تأثیری ماندگار مینهاد. او به معنای واقعی کلمه، یک روشنفکر بود که روشنفکران دیگر، خواهناخواه از او سرمشق میگیرند و نفیاً یا اثباتاً ناگزیر از اعتنا به افکار او هستند.

نظم اندیشگی، هندسه فکری، اطلاعات وسیع درباب گذشته تاریخی ایران، احاطه کمنظیر بر سنّت ایرانی- اسلامی، تسلّط کامل به زبانهای مهم دنیای کنونی و به تَبَع آن، آشنایی مثالزدنی با وضعیت تفکر در جهان معاصر و افقگشایی برای محققان پس از خود، تنها بخشی از فضایل او بود که در کمتر کسی از میان اَقران او یافت میشود.

اینها همه، فرع بر همداستانی یا ناهمسازی ما با آراء فلسفی دکتر طباطبایی است. اهل نظر، با رویکردهای وی در حوزههای مختلف علمی، میتوانند موافق یا مخالف باشند؛ اما بهسختی میتوان منکر فضایل منحصربفرد او در حیطه ایرانشناسی شد.  

این ترک پارسیگوی، در سال ۱۳۲۴ در تبریز زاده شد. پدرش را که از بازاریان تبریز بود، در هشت‌سالگی ازدست داد. در همان دوران کودکی، نزد کشیشیفرانسوی‌زبان، زبان فرانسه را فراگرفت. هم‌زمان باتحصیلات رسمی، برای آموختن فلسفه، به حوزه علمیّهتبریز نیز می‌رفت و پس از یادگیری زبان عربی، شرحمنظومه ملاهادی سبزواری را در همانجا به درس خواند. طباطبایی تا آخر مقطع دبیرستان در تبریز ماند و سپسبرای تحصیل در رشته حقوق به دانشگاه تهران رفت. درآن دوره امکانی فراهم شد تا نزد جواد مصلح، اسفارملاصدرا و الهیات شفای ابن‌سینا را در مطالعه گیرد وهمزمان نیز در سمینارهای هانری کُربَن شرکت ‌کند که باحضور استادان آشنا به زبان فرانسوی در دانشگاه تهرانبرگزار می‌شد. پس از اخذ کارشناسی حقوق از دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، دوران سربازیخودش را به عنوان سپاه ترویج در تهران و تبریز گذراند. در این دوران، آن‌گونه که خود می‌گوید، بخش مهمی ازوقت خود را صرف خواندن آثار انگلیسی و فرانسویمی‌کرد. طباطبایی توانست در انتهای دوران سربازی،بورس تحصیلی دانشگاه پاریس را بگیرد و به فرانسهبرود. در پاریس او همان ابتدا تصمیم به تغییر دانشگاهگرفت و توانست با قبول شدن در امتحان ورود به دوره«دکتری دولتی»، بهطور مستقیم وارد این دوره دردانشگاه سوربن شود و سپس با اخذ دیپلم مطالعات عالیD.E.S در رشته فلسفه سیاسی فارغ‌التحصیل شود.

سیدجواد جوان در سال‌های حضور در فرانسه هم درحلقه لوئی آلتوسر، فیلسوف مارکسیست و فرانسوا شاتلهفیلسوف هگلی مارکسی بود و هم به حوزه گروهی ازکشیش‌های یسوعی‌ای که در مسائل فلسفی در سطحبالایی بودند، رفت‌وآمد داشت و با یکی از مفسران مطرحهگل در ارتباط بود. در همین حلقه بود که یادداشت‌ها وحاشیه‌هایی را که لنین بر کتاب‌های هگل نوشته بود،ترجمه و با عنوان یادداشت‌هایی درباره دیالکتیک منتشرکرد. همچنین مجموعه مقاله‌هایی از لویی آلتوسر را باعنوان لنین و فلسفه و سه مقاله دیگر درباره کارل مارکسو مارکسیسم، همچنین جدال نظری آلتوسر و جان لوئیسرا ترجمه و منتشر نمود.

او در سال ۱۳۶۳ با تدوین رساله‌ای درباره «تکویناندیشه سیاسی هگل جوان» و دریافت درجه ممتازدکترای دولتی در رشته فلسفه سیاست به ایران بازگشت و پس از کشوقوسهای فراوان به عضویت هیئت علمیدانشگاه تهران درآمد و تا معاونت پژوهشی دانشکدهحقوق و علوم سیاسی این دانشگاه و سردبیری نشریههمان دانشکده پیش رفت. تا این که سعی ساعیان و توطئه خناثان و حسادت حاسدان کار خود کرد و زمینه ممنوعیتاو از تدریس و محرومیت شاگردانش از استفاضه از دانش استادشان را فراهم نمود؛ اگرچه خود نمی‌دانستبا چه عنوانی اخراج شده، اما یکی از مسؤولان به اومی‌گوید که گفته‌ شده طباطبایی لیبرال، لاییک و ملی‌گرااست و از او می‌خواهد که اعتراضی به این اخراج بکند تاآن را بررسی کنند. در مقابل طباطبایی می‌گوید که «منهمانی هستم که هستم. واقعاً نه می‌دانند لیبرال چیست،نه ملی‌گرا و نه لاییک. ماجرا این است که هر کسی که دربیرون از تقلیدِ رایج نظام علمی صحبت کند، یکی‌دوتا ازاین مفاهیم را می‌چسبانند تا حذفش کنند؛ حتی وقتیمعنایش را بپرسی هم پاسخی ندارند». او که تلخکامی این واقعه را تا آخر عمر با خود داشت می‌گوید که درهمان سال‌ها «شخصی به نام نجفقلی حبیبی آمد ورئیس دانشکده شد و ۱۳ نفر را با خودش از تربیت مدرسآورد و شبانه دستور دادند که آن‌ها استاد شوند وپرونده‌های قبلی را تعطیل کردند». پس از محرومیتدانشگاه تهران از خدمات علمی و آموزشی طباطبایی، او که کولهباری از دانش و تجربه را همراه داشت به کارپژوهشی خود در مراکز دیگر ادامه داد و با امکاناتی کهدر مؤسسات پژوهشی فرانسه، آلمان و آمریکا فراهم آمد،پژوهش درباره تاریخ اندیشه در ایران را دنبال کرد. دکتر طباطبایی در سال ۱۳۷۶ به عنوان اولین ایرانی موفق شدنشان نخل آکادمیک، عالی‌ترین نشان علمی فرانسه، ومدال نقره تحقیقات در علم سیاست را از دانشگاه کمبریجکسب کند. او مدتی نیز عضو هیئت علمی دائرةالمعارفبزرگ اسلامی بود. جواد طباطبایی در کنار افرادیهمچون محمدعلی قره‌داغی، شیخ محمدآصف محسنیقندهاری و محمود ایوب موفق به کسب مقام برگزیده درجشنواره فارابی سال ۱۳۹۶ گشته و از سوی رئیس‌جمهوروقت، دکتر حسن روحانی، لوح تقدیر دریافت کرد.

طباطبایی از سال ۱۳۹۷ تا هنگام درگذشت در اسفندماه۱۴۰۱ برای تکمیل پژوهش‌های خود و درمان بیماری درآمریکا اقامت گزیده بود.

سید جواد طباطبایی یک فرزند به نام آرین دارد؛ آرینمیترا طباطبایی پژوهشگر ایرانی امور بین‌الملل و حوزهعلوم سیاسی متولد اواخر دهه پنجاه در تبریز است. ویدانش‌آموخته کینگز کالج لندن است. آرین طباطباییهمچنین پژوهشگر پیشین اندیشکده «رند»، مدیر برنامهدرسی و استاد معین مطالعات امنیتی در دانشگاهجرج‌تاون عضو شورای روابط خارجی در آمریکا، عضوهیئت مدیره گروه پژوهشی ایراناروپا و چند پژوهشگاهدیگر است. او پژوهشگر در امور بین‌الملل و عمومی دردانشگاه کلمبیا و مشاور غیرنظامی و بین‌المللی ناتو نیزبوده‌است. او در سال ۱۳۹۹شمسی به عنوان مشاورارشد معاونت کنترل تسلیحات و امنیت بین‌الملل وزارتخارجه ایالات متحده آمریکا انتخاب شد.

سرانجام دکتر سیدجواد طباطبایی، شامگاه ۹ اسفند۱۴۰۱، بااینکه عاشقانه ایران را دوست میداشت، غریبانه در سرزمین بیگانه درگذشت. دکتر تورج دریایی، استادِتاریخ، مطالعات و فرهنگ ایرانی در دانشگاه کالیفرنیا،ارواین، که در مدت اقامت طباطبایی در امریکا یار و همنشین وی بود،                                                                                    با انتشار عکسی از وی دربیمارستان، نوشت: دکتر سید جواد طباطبایی امروز دربیمارستان هوگ ارواین در کالیفرنیا دار فانی را وداعکردند. من از تمام کسانی که در این دو سال برای آقایدکتر طباطبایی [نگران] بودند و از او پشتیبانی کردندسپاسگزارم.

***

میراث فکری دکتر طباطبایی بسیار درازدامنتر از آن است که در این مجال اندک حتی فهرستوار بتوان بدان پرداخت؛ اما بیتردید اینک که او روی در نقاب خاک کشیدهاست و در میان ما نیست، در غیاب غوغاییان مغرض و به دور از حبّ و بغضهای بیمنطق میتوان و میباید آثار و افکار او مورد نقد و بررسی عالمانه و روشمند قرارگیرد. نظریهها و مفاهیمی که وی ساخت و پرداخت، بهویژه نظریه ایرانشهری او، بیگمان در آینده، بیش از گذشته و اکنون محل بحث و امعان نظر اهل فن و ایبسا منشاء اثر در ایران فردا خواهد بود. در سالها و دهههای آتی، دیگر نه خبری از تندیهای خود او با حریفان علمی و نه نشانی از گروههای فشار و دشمنان اندیشه خواهدبود؛ درنتیجه در محیطی بهدور از عوامل غیرعلمی، قدر نظریههای قابل اعتنای او دانستهخواهدشد؛ هرچند ننگ بیمهریها و ستمهایی که نهادهای دولتی و کانونهای پیدا و پنهان قدرت بر او روا داشتند، تا ابد بر دامن ایشان خواهد ماند.

همچنانکه ذکر شد در این مقال، مجالی حتی برای معرفی مجمل آرای چالشی روانشاد طباطبایی نیست؛ اما طرح دو پرسش درباب مواضع بحثانگیز وی شاید خالی از فایدهای نباشد.

اول: سید جواد طباطبایی با این که خود، ترک‌زبان بوداما تعلّقخاطر زایدالوصفی به زبان فارسی داشت و بر این باور بود که فارسی یکی از کهنترین و استوارترینزبانهای دنیاست. وی درباره زبان فارسی می‌گفت: «فارسی، در هر سه مرحله دگرگونی تاریخی آن، زبانملّی ایرانیان بوده‌است؛ اما این زبان هرگز به زیانزبان‌های محلی دیگر به زبان ملّی تبدیل نشده‌است،چنان‌که به عنوان مثال هم شاهنامه کردی داریم و همحیدربابایه سلام شهریار. در ایران، در همه ادوار تاریخیآن، تنها یک زبان توانسته‌است به زبان علمی و فرهنگیمعیار تبدیل شود».

از این روی، طباطبایی هر عاملی را که زبان فارسی و تمدّن ایرانی را تضعیف میکرد، چه داخلی چه خارجی، به تیغ سخنان و نقدهای بیرحمانه خود مینواخت. بنابراین کوشش‌های ترک‌سازانه را که از سوی ترکیه یا جماعتپان‌ترکیست‌ها دنبال می‌شود خطری بزرگ برای ایرانمی‌دانست. درنتیجه این موضعگیریهای صریح وی بودکه بسیاری از همشهریان و همزبانانش در سالهای اخیر توپخانه حملات خود را به شکلی باورنکردنی به سوی او نشانه رفتند و از هیچ توهین و اتهامی علیه او فروگذار نکردند.

دوم: اگر زدوخورد دکتر طباطبایی با پانترکیستها، یا حتی هویتطلبان معتدل ترک، به جهت علاقه افراطی او به زبان و ادبیات فارسی قابل فهم باشد، یک رویکرد یا به تعبیر دقیقتر، چرخش رفتاری او به هیچوجه قابل درک نیست و آن عبارت است از همکاری او با طیفی از ژورنالیستهای حرفهای که هیچ قرابت نظری و عملی با وی نداشته و ندارند. بر اهل فکر و نظر پوشیده نیست که اصحاب «مهرنامه» و بعدتر «سیاستنامه» و «آگاهی نو» با مدیریت محمد قوچانی و پدرخواندگی جناب عمادالدین باقی، بیش از یک دهه است که میکوشند جواد طباطباییرا به مثابه پشتوانهای نظری برای اهداف روشنفکرستیزانه خود جا بیاندازند و درواقع ضعف تئوریک خود را با ابرتئوریسینی همچون سیدجواد پوششدهند. نکته شگفت ماجرا این است که به فرض همافق بودن آن زندهیاد با حلقه مهرنامه در ضدّیت با جریان نواندیشی دروندینی، تکلیف بقیه آراء و نظرات طباطبایی در تقابل با سویههای اسلامی، عرفانی تمدّن ایرانی در قالب اندیشه ایرانشهری چه میشود به اضافه دهها مورد، تعارضات فکری بنیادین، میان عمادباقی(و فرزندان معنوی او) و سیدجواد طباطبایی؟

این ائتلاف عجیب و رفتار عجیبتر جواد طباطبایی برای بسیاری از صاحبنظرانی که با رویکردهای هر دو سوی ماجرا آشنایی دارند، هرگز قابل درک و فهم نبود. برای نمونه مصطفی ملکیان نیز سالها پیش طی مصاحبهای با «پارسینه»بر این همکاری علامت سؤال مینهد و مهرنامهرا ابزار انتقام‌گیری جواد طباطبایی از عبدالکریم سروشمی‌داند و اظهار شگفتی می‌کند که چرا محمد قوچانیِلیبرال، در ضدیت با جریان لیبرال روشنفکری دینی، بهجواد طباطبایی نئومارکسیست دست اتحاد داده است.

ملکیان در تبیین این اتحاد عجیب میافزاید: «من معتقدممجلۀ مهرنامه در جهت سلبی خودش خیلی جدّی است امادر جهت ایجابی به چیزی باور ندارد. یعنی چه؟ یعنیمهرنامه در اینکه می‌خواهد «روشنفکری برون‌دینی» را (بهتعبیر خودشان) تضعیف کند، خیلی جدّی است؛ اما دراینکه می‌خواهد «روشنفکری درون‌دینی» را تقویتکند، بهنظر من جدّی نیست. چرا؟ چون عمادالدین باقی که واقعاًمعتقد به «روشنفکری درون‌دینی» است، هیچ وقتنمی‌تواند با جواد طباطبایی دمخور شود. چرا مجلۀمهرنامه می‌تواند مروج باقی و طباطبایی باشد؟ برایاینکه مهرنامه در جنبۀ سلبی‌اش خیلی جدّی است. درجهت سلب و نفی «روشنفکری برون‌دینی». اما در جهتترویج «روشنفکری درون‌دینی» جدّی نیست. البتهعمادالدین باقی در این جهت جدّی است اما گردانندگانمجلّه این طور نیستند؛ چون عماد باقی با ملکیان همنمی‌تواند بنشیند، چه برسد به جواد طباطبایی! ولیگردانندگان مهرنامه با جواد طباطبایی کاملاً دمخور ودمسازند؛ اگر بالاتر از این را ادعا نکنم و نگویم که این‌هاعمیقاً تحت تأثیر طباطبایی فعالیت می‌کنند. به زبان دیگر،شاید مهرنامه مجله‌ای باشد که سید جواد طباطبایی بااستفاده از آن دارد از دکتر سروش انتقام می‌گیرد. اینپدیده در ناحیۀ طباطبایی، برای من خیلی عجیب نیست. برای اینکه طباطباییِ مارکسیست، اولین قصد و غرضشقطع رگ و ریشه‌های هر نوع اندیشۀ لیبرالیستی است. حالا چه خوب است که در این جهت یک عده مسلمان هم بهنام اسلام، بدون اینکه خطری هم از بالا متوجه آن‌ها شود،بیایند به روشنفکری دینی حمله کنند؛ چونکه روشنفکریدینی لیبرال است. طباطبایی با خودش می‌گوید چه خوباست که من بتوانم از قوچانی‌ها استفاده کنم برای اینکهرگ و ریشۀ لیبرالیسم را قطع کنم؛ و این کار را به دستکسانی انجام دهم که حکومت هیچ وقت جلوی حملۀ آن‌هابه روشنفکران دینی را نمی‌گیرد؛ بلکه تشویقشان هممی‌کند. بنابراین منِ طباطبایی، دشمن خودم را به دستیکی دیگر از دشمنانم سرکوب می‌کنم! اما روی آوردنقوچانی به طباطبایی برایم عجیب است. چون نمی‌دانمقوچانی چه سودی از این نزدیکی می‌برد. بالاخرهروشنفکری برون‌دینی (به قول خودشان) به مواضعگردانندگان مهرنامه نزدیک‌تر است تا نئومارکسیسمطباطبایی. شما چگونه با او دست می‌دهید برای مقابله باروشنفکری دینی؟ این برای من واقعاً عجیب است. من ایناتحاد را نمی‌فهمم. برای همین است که می‌گویم نکنداساساً داد و ستدهایی صورت گرفته باشد».

بههر روی نمیتوان داوری کرد که آیا طباطبایی در دام حلقه مهرنامه افتادهبود یا اصحاب مهرنامه و قوچانی در تله طباطبایی تیزهوش افتادهبودند. شقّ دیگر هم این است که بگوییم هردوسوی ماجرا با نگرشی ابزارانگارانه دست یاری به یکدیگر داده، نفعی از این ائتلاف شگفت میبردند؛ والله اعلم بذات الصدور.

هرچه هست این پدیده قابل تأمل یکی از خاطرات سیاسی جالب توجه در دهه نود شمسی است و شایسته تشکیل پروندهای در فصلنامه خاطراتسیاسی!

***

برخی از مهمترین آثار قلمی دکتر سیدجواد طباطبایی:

۱ درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران،۱۳۶۷

۲زوال اندیشه سیاسی در ایران؛ گفتار در مبانی نظریانحطاط ایران، ۱۳۷۳

۳ ابن‌خَلدون و علوم اجتماعی؛ گفتار در شرایط امتناع،چاپ نخست: ۱۳۷۴

۴ خواجه نظام‌الملک طوسی؛ گفتار در تداوم فرهنگی ایران،۱۳۷۵

۵. ترجمه تاریخ فلسفه اسلامی، هانری کُربَن، چاپنخست ترجمه جلد دوم: ۱۳۶۷، چاپ نخست ترجمه متنکامل: ۱۳۷۳

۶. ترجمه فلسفه ایرانی و فلسفه تطبیقی، هانری کربن،۱۳۶۵

مجموعه تأملی درباره ایران:

۷جلد نخست: دیباچه‌ای بر نظریه انحطاط ایران باملاحظات مقدماتی در مفهوم ایران، ۱۳۸۰

جلد دوم: نظریه حکومت قانون در ایران

۸ بخش نخست: مکتب تبریز و مبانی تجددخواهی، ۱۳۸۵

۹ بخش دوم: مبانی نظریه مشروطه‌خواهی، ۱۳۸۶

جلد سوم (منتشر نشده): شامل سیر تاریخ اندیشه درایران در فاصله پیروزی مشروطیت تا انقلاب اسلامی و بهویژه تفسیری حقوقی از مشروطیت در دفتر نخست؛ کهحدود یک‌دهم این جلد در قالب کتاب زیر (شماره ۱۰) منتشر شده‌است.

۱۰ ملت، دولت و حکومت قانون؛ جُستار در بیان نص وسنّت، ۱۳۹۸

۱۱سقوط اصفهان به روایت کروسینسکی، ۱۳۸۲

۱۲ و ۱۳. تاریخ اندیشه سیاسی جدّید در اروپا:

جلد نخست: از نوزایش تا انقلاب فرانسه ۱۵۰۰۱۷۸۹

۱۲. دفتر نخست: جدال قدیم و جدّید در الهیات وسیاسات، ۱۳۸۲

کتاب «مفهوم ولایت مطلقه در اندیشه سیاسی سده‌هایمیانه» (۱۳۸۰، نشر نگاه معاصر) که در آغاز به عنواناثری مستقل منتشر شده بود، در چاپ‌های بعدی درلابلای دفتر نخست گنجانده شد.

دفتر دوم (منتشر نشده): نظریه جمهوریت در فلورانس

۱۳ دفتر سوم: نظام‌های نوآئین در اندیشه سیاسی،۱۳۹۳

جلد سوم (منتشر نشده): اندیشه سیاسی قرن بیستم

۱۴ تأملی در ترجمه متن‌های اندیشه سیاسی جدّید؛ موردِشهریارِ ماکیاوللی، ۱۳۹۲

۱۵ملاحظات درباره دانشگاه، ۱۳۹۸

ات وسیع درباب گذشته تاریخی ایران، احاطه کمنظیر بر سنّت ایرانی- اسلامی، تسلّط کامل به زبانهای مهم دنیای کنونی و به تَبَع آن، آشنایی مثالزدنی با وضعیت تفکر در جهان معاصر و افقگشایی برای محققان پس از خود، تنها بخشی از فضایل او بود که در کمتر کسی از میان اَقران او یافت میشود.

اینها همه، فرع بر همداستانی یا ناهمسازی ما با آراء فلسفی دکتر طباطبایی است. اهل نظر، با رویکردهای وی در حوزههای مختلف علمی، میتوانند موافق یا مخالف باشند؛ اما بهسختی میتوان منکر فضایل منحصربفرد او در حیطه ایرانشناسی شد.  

این ترک پارسیگوی، در سال ۱۳۲۴ در تبریز زاده شد. پدرش را که از بازاریان تبریز بود، در هشت‌سالگی ازدست داد. در همان دوران کودکی، نزد کشیشیفرانسوی‌زبان، زبان فرانسه را فراگرفت. هم‌زمان باتحصیلات رسمی، برای آموختن فلسفه، به حوزه علمیّهتبریز نیز می‌رفت و پس از یادگیری زبان عربی، شرحمنظومه ملاهادی سبزواری را در همانجا به درس خواند. طباطبایی تا آخر مقطع دبیرستان در تبریز ماند و سپسبرای تحصیل در رشته حقوق به دانشگاه تهران رفت. درآن دوره امکانی فراهم شد تا نزد جواد مصلح، اسفارملاصدرا و الهیات شفای ابن‌سینا را در مطالعه گیرد وهمزمان نیز در سمینارهای هانری کُربَن شرکت‌کند که باحضور استادان آشنا به زبان فرانسوی در دانشگاه تهرانبرگزار می‌شد. پس از اخذ کارشناسی حقوق از دانشکدهحقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران، دوران سربازیخودش را به عنوان سپاه ترویج در تهران و تبریز گذراند. در این دوران، آن‌گونه که خود می‌گوید، بخش مهمی ازوقت خود را صرف خواندن آثار انگلیسی و فرانسویمی‌کرد. طباطبایی توانست در انتهای دوران سربازی،بورس تحصیلی دانشگاه پاریس را بگیرد و به فرانسهبرود. در پاریس او همان ابتدا تصمیم به تغییر دانشگاهگرفت و توانست با قبول شدن در امتحان ورود به دوره«دکتری دولتی»، بهطور مستقیم وارد این دوره دردانشگاه سوربن شود و سپس با اخذ دیپلم مطالعات عالیD.E.S در رشته فلسفه سیاسی فارغ‌التحصیل شود.

سیدجواد جوان در سال‌های حضور در فرانسه هم درحلقه لوئی آلتوسر، فیلسوف مارکسیست و فرانسوا شاتلهفیلسوف هگلی مارکسی بود و هم به حوزه گروهی ازکشیش‌های یسوعی‌ای که در مسائل فلسفی در سطحبالایی بودند، رفت‌وآمد داشت و با یکی از مفسران مطرحهگل در ارتباط بود. در همین حلقه بود که یادداشت‌ها وحاشیه‌هایی را که لنین بر کتاب‌های هگل نوشته بود،ترجمه و با عنوان یادداشت‌هایی درباره دیالکتیک منتشرکرد. همچنین مجموعه مقاله‌هایی از لویی آلتوسر را باعنوان لنین و فلسفه و سه مقاله دیگر درباره کارل مارکسو مارکسیسم، همچنین جدال نظری آلتوسر و جان لوئیسرا ترجمه و منتشر نمود.

او در سال ۱۳۶۳ با تدوین رساله‌ای درباره «تکویناندیشه سیاسی هگل جوان» و دریافت درجه ممتازدکترای دولتی در رشته فلسفه سیاست به ایران بازگشت و پس از کشوقوسهای فراوان به عضویت هیئت علمیدانشگاه تهران درآمد و تا معاونت پژوهشی دانشکدهحقوق و علوم سیاسی این دانشگاه و سردبیری نشریههمان دانشکده پیش رفت. تا این که سعی ساعیان و توطئه خناثان و حسادت حاسدان کار خود کرد و زمینه ممنوعیتاو از تدریس و محرومیت شاگردانش از استفاضه از دانش استادشان را فراهم نمود؛ اگرچه خود نمی‌دانستبا چه عنوانی اخراج شده، اما یکی از مسؤولان به اومی‌گوید که گفته‌ شده طباطبایی لیبرال، لاییک و ملی‌گرااست و از او می‌خواهد که اعتراضی به این اخراج بکند تاآن را بررسی کنند. در مقابل طباطبایی می‌گوید که «منهمانی هستم که هستم. واقعاً نه می‌دانند لیبرال چیست،نه ملی‌گرا و نه لاییک. ماجرا این است که هر کسی که دربیرون از تقلیدِ رایج نظام علمی صحبت کند، یکی‌دوتا ازاین مفاهیم را می‌چسبانند تا حذفش کنند؛ حتی وقتیمعنایش را بپرسی هم پاسخی ندارند». او که تلخکامی این واقعه را تا آخر عمر با خود داشت می‌گوید که درهمان سال‌ها «شخصی به نام نجفقلی حبیبی آمد ورئیس دانشکده شد و ۱۳ نفر را با خودش از تربیت مدرسآورد و شبانه دستور دادند که آن‌ها استاد شوند وپرونده‌های قبلی را تعطیل کردند». پس از محرومیتدانشگاه تهران از خدمات علمی و آموزشی طباطبایی، او که کولهباری از دانش و تجربه را همراه داشت به کارپژوهشی خود در مراکز دیگر ادامه داد و با امکاناتی کهدر مؤسسات پژوهشی فرانسه، آلمان و آمریکا فراهم آمد،پژوهش درباره تاریخ اندیشه در ایران را دنبال کرد. دکتر طباطبایی در سال ۱۳۷۶ به عنوان اولین ایرانی موفق شدنشان نخل آکادمیک، عالی‌ترین نشان علمی فرانسه، ومدال نقره تحقیقات در علم سیاست را از دانشگاه کمبریجکسب کند. او مدتی نیز عضو هیئت علمی دائرةالمعارفبزرگ اسلامی بود. جواد طباطبایی در کنار افرادیهمچون محمدعلی قره‌داغی، شیخ محمدآصف محسنیقندهاری و محمود ایوب موفق به کسب مقام برگزیده درجشنواره فارابی سال ۱۳۹۶ گشته و از سوی رئیس‌جمهوروقت، دکتر حسن روحانی، لوح تقدیر دریافت کرد.

طباطبایی از سال ۱۳۹۷ تا هنگام درگذشت در اسفندماه۱۴۰۱ برای تکمیل پژوهش‌های خود و درمان بیماری درآمریکا اقامت گزیده بود.

سید جواد طباطبایی یک فرزند به نام آرین دارد؛ آرینمیترا طباطبایی پژوهشگر ایرانی امور بین‌الملل و حوزهعلوم سیاسی متولد اواخر دهه پنجاه در تبریز است. ویدانش‌آموخته کینگز کالج لندن است. آرین طباطباییهمچنین پژوهشگر پیشین اندیشکده «رند»، مدیر برنامهدرسی و استاد معین مطالعات امنیتی در دانشگاهجرج‌تاون عضو شورای روابط خارجی در آمریکا، عضوهیئت مدیره گروه پژوهشی ایراناروپا و چند پژوهشگاهدیگر است. او پژوهشگر در امور بین‌الملل و عمومی دردانشگاه کلمبیا و مشاور غیرنظامی و بین‌المللی ناتو نیزبوده‌است. او در سال ۱۳۹۹شمسی به عنوان مشاورارشد معاونت کنترل تسلیحات و امنیت بین‌الملل وزارتخارجه ایالات متحده آمریکا انتخاب شد.

سرانجام دکتر سیدجواد طباطبایی، شامگاه ۹ اسفند۱۴۰۱، بااینکه عاشقانه ایران را دوست میداشت، غریبانه در سرزمین بیگانه درگذشت. دکتر تورج دریایی، استادِتاریخ، مطالعات و فرهنگ ایرانی در دانشگاه کالیفرنیا،ارواین، که در مدت اقامت طباطبایی در امریکا یار و همنشین وی بود،                                                                                    با انتشار عکسی از وی دربیمارستان، نوشت: دکتر سید جواد طباطبایی امروز دربیمارستان هوگ ارواین در کالیفرنیا دار فانی را وداعکردند. من از تمام کسانی که در این دو سال برای آقایدکتر طباطبایی [نگران] بودند و از او پشتیبانی کردندسپاسگزارم.

***

میراث فکری دکتر طباطبایی بسیار درازدامنتر از آن است که در این مجال اندک حتی فهرستوار بتوان بدان پرداخت؛ اما بیتردید اینک که او روی در نقاب خاک کشیدهاست و در میان ما نیست، در غیاب غوغاییان مغرض و به دور از حبّ و بغضهای بیمنطق میتوان و میباید آثار و افکار او مورد نقد و بررسی عالمانه و روشمند قرارگیرد. نظریهها و مفاهیمی که وی ساخت و پرداخت، بهویژه نظریه ایرانشهری او، بیگمان در آینده، بیش از گذشته و اکنون محل بحث و امعان نظر اهل فن و ایبسا منشاء اثر در ایران فردا خواهد بود. در سالها و دهههای آتی، دیگر نه خبری از تندیهای خود او با حریفان علمی و نه نشانی از گروههای فشار و دشمنان اندیشه خواهدبود؛ درنتیجه در محیطی بهدور از عوامل غیرعلمی، قدر نظریههای قابل اعتنای او دانستهخواهدشد؛ هرچند ننگ بیمهریها و ستمهایی که نهادهای دولتی و کانونهای پیدا و پنهان قدرت بر او روا داشتند، تا ابد بر دامن ایشان خواهد ماند.

همچنانکه ذکر شد در این مقال، مجالی حتی برای معرفی مجمل آرای چالشی روانشاد طباطبایی نیست؛ اما طرح دو پرسش درباب مواضع بحثانگیز وی شاید خالی از فایدهای نباشد.

اول: سید جواد طباطبایی با این که خود، ترک‌زبان بوداما تعلّقخاطر زایدالوصفی به زبان فارسی داشت و بر این باور بود که فارسی یکی از کهنترین و استوارترینزبانهای دنیاست. وی درباره زبان فارسی می‌گفت: «فارسی، در هر سه مرحله دگرگونی تاریخی آن، زبانملّی ایرانیان بوده‌است؛ اما این زبان هرگز به زیانزبان‌های محلی دیگر به زبان ملّی تبدیل نشده‌است،چنان‌که به عنوان مثال هم شاهنامه کردی داریم و همحیدربابایه سلام شهریار. در ایران، در همه ادوار تاریخیآن، تنها یک زبان توانسته‌است به زبان علمی و فرهنگیمعیار تبدیل شود».

از این روی، طباطبایی هر عاملی را که زبان فارسی و تمدّن ایرانی را تضعیف میکرد، چه داخلی چه خارجی، به تیغ سخنان و نقدهای بیرحمانه خود مینواخت. بنابراین کوشش‌های ترک‌سازانه را که از سوی ترکیه یا جماعتپان‌ترکیست‌ها دنبال می‌شود خطری بزرگ برای ایرانمی‌دانست. درنتیجه این موضعگیریهای صریح وی بودکه بسیاری از همشهریان و همزبانانش در سالهای اخیر توپخانه حملات خود را به شکلی باورنکردنی به سوی او نشانه رفتند و از هیچ توهین و اتهامی علیه او فروگذار نکردند.

دوم: اگر زدوخورد دکتر طباطبایی با پانترکیستها، یا حتی هویتطلبان معتدل ترک، به جهت علاقه افراطی او به زبان و ادبیات فارسی قابل فهم باشد، یک رویکرد یا به تعبیر دقیقتر، چرخش رفتاری او به هیچوجه قابل درک نیست و آن عبارت است از همکاری او با طیفی از ژورنالیستهای حرفهای که هیچ قرابت نظری و عملی با وی نداشته و ندارند. بر اهل فکر و نظر پوشیده نیست که اصحاب «مهرنامه» و بعدتر «سیاستنامه» و «آگاهی نو» با مدیریت محمد قوچانی و پدرخواندگی جناب عمادالدین باقی، بیش از یک دهه است که میکوشند جواد طباطباییرا به مثابه پشتوانهای نظری برای اهداف روشنفکرستیزانه خود جا بیاندازند و درواقع ضعف تئوریک خود را با ابرتئوریسینی همچون سیدجواد پوششدهند. نکته شگفت ماجرا این است که به فرض همافق بودن آن زندهیاد با حلقه مهرنامه در ضدّیت با جریان نواندیشی دروندینی، تکلیف بقیه آراء و نظرات طباطبایی در تقابل با سویههای اسلامی، عرفانی تمدّن ایرانی در قالب اندیشه ایرانشهری چه میشود به اضافه دهها مورد، تعارضات فکری بنیادین، میان عمادباقی(و فرزندان معنوی او) و سیدجواد طباطبایی؟

این ائتلاف عجیب و رفتار عجیبتر جواد طباطبایی برای بسیاری از صاحبنظرانی که با رویکردهای هر دو سوی ماجرا آشنایی دارند، هرگز قابل درک و فهم نبود. برای نمونه مصطفی ملکیان نیز سالها پیش طی مصاحبهای با «پارسینه»بر این همکاری علامت سؤال مینهد و مهرنامهرا ابزار انتقام‌گیری جواد طباطبایی از عبدالکریم سروشمی‌داند و اظهار شگفتی می‌کند که چرا محمد قوچانیِلیبرال، در ضدیت با جریان لیبرال روشنفکری دینی، بهجواد طباطبایی نئومارکسیست دست اتحاد داده است.

ملکیان در تبیین این اتحاد عجیب میافزاید: «من معتقدممجلۀ مهرنامه در جهت سلبی خودش خیلی جدّی است امادر جهت ایجابی به چیزی باور ندارد. یعنی چه؟ یعنیمهرنامه در اینکه می‌خواهد «روشنفکری برون‌دینی» را (بهتعبیر خودشان) تضعیف کند، خیلی جدّی است؛ اما دراینکه می‌خواهد «روشنفکری درون‌دینی» را تقویتکند، بهنظر من جدّی نیست. چرا؟ چون عمادالدین باقی که واقعاًمعتقد به «روشنفکری درون‌دینی» است، هیچ وقتنمی‌تواند با جواد طباطبایی دمخور شود. چرا مجلۀمهرنامه می‌تواند مروج باقی و طباطبایی باشد؟ برایاینکه مهرنامه در جنبۀ سلبی‌اش خیلی جدّی است. درجهت سلب و نفی «روشنفکری برون‌دینی». اما در جهتترویج «روشنفکری درون‌دینی» جدّی نیست. البتهعمادالدین باقی در این جهت جدّی است اما گردانندگانمجلّه این طور نیستند؛ چون عماد باقی با ملکیان همنمی‌تواند بنشیند، چه برسد به جواد طباطبایی! ولیگردانندگان مهرنامه با جواد طباطبایی کاملاً دمخور ودمسازند؛ اگر بالاتر از این را ادعا نکنم و نگویم که این‌هاعمیقاً تحت تأثیر طباطبایی فعالیت می‌کنند. به زبان دیگر،شاید مهرنامه مجله‌ای باشد که سید جواد طباطبایی بااستفاده از آن دارد از دکتر سروش انتقام می‌گیرد. اینپدیده در ناحیۀ طباطبایی، برای من خیلی عجیب نیست. برای اینکه طباطباییِ مارکسیست، اولین قصد و غرضشقطع رگ و ریشه‌های هر نوع اندیشۀ لیبرالیستی است. حالا چه خوب است که در این جهت یک عده مسلمان هم بهنام اسلام، بدون اینکه خطری هم از بالا متوجه آن‌ها شود،بیایند به روشنفکری دینی حمله کنند؛ چونکه روشنفکریدینی لیبرال است. طباطبایی با خودش می‌گوید چه خوباست که من بتوانم از قوچانی‌ها استفاده کنم برای اینکهرگ و ریشۀ لیبرالیسم را قطع کنم؛ و این کار را به دستکسانی انجام دهم که حکومت هیچ وقت جلوی حملۀ آن‌هابه روشنفکران دینی را نمی‌گیرد؛ بلکه تشویقشان هممی‌کند. بنابراین منِ طباطبایی، دشمن خودم را به دستیکی دیگر از دشمنانم سرکوب می‌کنم! اما روی آوردنقوچانی به طباطبایی برایم عجیب است. چون نمی‌دانمقوچانی چه سودی از این نزدیکی می‌برد. بالاخرهروشنفکری برون‌دینی (به قول خودشان) به مواضعگردانندگان مهرنامه نزدیک‌تر است تا نئومارکسیسمطباطبایی. شما چگونه با او دست می‌دهید برای مقابله باروشنفکری دینی؟ این برای من واقعاً عجیب است. من ایناتحاد را نمی‌فهمم. برای همین است که می‌گویم نکنداساساً داد و ستدهایی صورت گرفته باشد».

بههر روی نمیتوان داوری کرد که آیا طباطبایی در دام حلقه مهرنامه افتادهبود یا اصحاب مهرنامه و قوچانی در تله طباطبایی تیزهوش افتادهبودند. شقّ دیگر هم این است که بگوییم هردوسوی ماجرا با نگرشی ابزارانگارانه دست یاری به یکدیگر داده، نفعی از این ائتلاف شگفت میبردند؛ والله اعلم بذات الصدور.

هرچه هست این پدیده قابل تأمل یکی از خاطرات سیاسی جالب توجه در دهه نود شمسی است و شایسته تشکیل پروندهای در فصلنامه خاطراتسیاسی!

***

برخی از مهمترین آثار قلمی دکتر سیدجواد طباطبایی:

۱ درآمدی فلسفی بر تاریخ اندیشه سیاسی در ایران،۱۳۶۷

۲زوال اندیشه سیاسی در ایران؛ گفتار در مبانی نظریانحطاط ایران، ۱۳۷۳

۳ ابن‌خَلدون و علوم اجتماعی؛ گفتار در شرایط امتناع،چاپ نخست: ۱۳۷۴

۴ خواجه نظام‌الملک طوسی؛ گفتار در تداوم فرهنگی ایران،۱۳۷۵

۵. ترجمه تاریخ فلسفه اسلامی، هانری کُربَن، چاپنخست ترجمه جلد دوم: ۱۳۶۷، چاپ نخست ترجمه متنکامل: ۱۳۷۳

۶. ترجمه فلسفه ایرانی و فلسفه تطبیقی، هانری کربن،۱۳۶۵

مجموعه تأملی درباره ایران:

۷جلد نخست: دیباچه‌ای بر نظریه انحطاط ایران باملاحظات مقدماتی در مفهوم ایران، ۱۳۸۰

جلد دوم: نظریه حکومت قانون در ایران

۸ بخش نخست: مکتب تبریز و مبانی تجددخواهی، ۱۳۸۵

۹ بخش دوم: مبانی نظریه مشروطه‌خواهی، ۱۳۸۶

جلد سوم (منتشر نشده): شامل سیر تاریخ اندیشه درایران در فاصله پیروزی مشروطیت تا انقلاب اسلامی و بهویژه تفسیری حقوقی از مشروطیت در دفتر نخست؛ کهحدود یک‌دهم این جلد در قالب کتاب زیر (شماره ۱۰) منتشر شده‌است.

۱۰ ملت، دولت و حکومت قانون؛ جُستار در بیان نص وسنّت، ۱۳۹۸

۱۱سقوط اصفهان به روایت کروسینسکی، ۱۳۸۲

۱۲ و ۱۳. تاریخ اندیشه سیاسی جدّید در اروپا:

جلد نخست: از نوزایش تا انقلاب فرانسه ۱۵۰۰۱۷۸۹

۱۲. دفتر نخست: جدال قدیم و جدّید در الهیات وسیاسات، ۱۳۸۲

کتاب «مفهوم ولایت مطلقه در اندیشه سیاسی سده‌هایمیانه» (۱۳۸۰، نشر نگاه معاصر) که در آغاز به عنواناثری مستقل منتشر شده بود، در چاپ‌های بعدی درلابلای دفتر نخست گنجانده شد.

دفتر دوم (منتشر نشده): نظریه جمهوریت در فلورانس

۱۳ دفتر سوم: نظام‌های نوآئین در اندیشه سیاسی،۱۳۹۳

جلد سوم (منتشر نشده): اندیشه سیاسی قرن بیستم

۱۴ تأملی در ترجمه متن‌های اندیشه سیاسی جدّید؛ موردِشهریارِ ماکیاوللی، ۱۳۹۲

۱۵ملاحظات درباره دانشگاه، ۱۳۹۸