خواب نمایی و تعبیرگرایی در ادبیات معاصر – دکتر زینب نوروزعلی
تبلور خواب نمایی و تعبیرگرایی فروید و یونگ در ادبیات معاصر»
يونگ و فرويد تصورات گوناگوني از ضمير ناخودآگاه داشتند البته پیش از فروید نظریات مربوط به رویا ریشههای فلسفی داشته و به مسائل ماوراء طبیعی مرتبط میشدند. فروید اولین کسی بود که خواب و رویا را به صورت ساختار یافته و کلگرا مطرح و مبداء رویا را در ارتباط با زندگی روانی انسان در بیداری دانست. او معتقد بود رویاها بازخورد روان انسان و خواستهها و تمایلات آدمی است که در خواب بروز و نمود مییابد. نظریات یونگ نیز بر پایه مکاشفه و اشراق و به دیدگاه عرفا نزدیکتر بود.
فروید ضمير ناخودآگاه را پديدهاي شخصي و يونگ آن را پديدهاي جمعي ميدانست. تقسيم ذهن به دو بخش خودآگاه و ناخودآگاه، نخستينبار به وسيله فرويد انجام شد. او در مقاله «خود و نهاد» تعريف کاملي از خودآگاه و ناخودآگاه ارائه و آنها را طبقهبندي کرد. یونگ لایه سطحی ضمیر ناخودآگاه را که حاوی تجربیات شخصی است «ناخودآگاه شخصی» نامید. این ناخودآگاه بر روی لایهای عمیقتر بنا شده که فطری است و «ناخودآگاه جمعی» نامیده میشود. این قسمت همگانی است و شامل محتویات یا رفتارهایی است که کم و بیش در همهجا و نزد همه یکسان است. خودآگاه بخشي از ذهن است که از افکار و اعمال خود، باخبر و بيواسطهترين و قطعيترين نوع ادراک است و تمام جريانات تفکر آگاهانه در اين بخش صورت ميگيرد. در مقابل این دیدگاه فرويد ناخودآگاه را بخشي از ذهن ميدانست که خارج از محدوده خودآگاهي است. ناخودآگاه از سرکوب اميال و انديشههايي ساخته ميشود که خطرناکتر از آن بودهاند که اجازه ماندن در ذهن خودآگاه را داشته باشند و از منظر او اين امر سرکوب شده پيش زمينه ناخودآگاه بهشمار ميرود.
نظریه تعبیر رویای فروید لايههای پنهان ذهن آدمی را روشن کرد و عظیمترین تاثیر روان شناختی را در قالب ناخودآگاه جمعی و فردی برای بشر به یادگار گذاشت. این اندیشه بعدها با نظریات یونگ تکامل یافت. فروید در كتاب تعبير خواب که اولین اثر در زمینه روانكاوی است اثبات میکند خواب، در اثر آنچه در گذشته اتفاق افتاده؛ یا تمایلات و خواستههای روحی در ذهن فرد منعکس میشود. فروید در این کتاب اشاره میکند: فیلسوفها هیچ موقعیتی نداشتهاند که نظر خود را نسبت به روانشناسی امور پس رانده شده؛ ابراز نمایند بنابراین ما نخستین رویکرد را در ایجاد و احداث تصاویر منقوش در طول جریانات واقع در خواب، خواهیم داشت. این فرضیه مبنی بر این است که دو واسطه در ساختار فکری نقش بسزائی دارند که دومیناش، امتیاز داشتن دسترسی رایگان به آگاهی است. فروید طبیعت بدوی افکار را زمانی که علوم طبیعی تازه شکفته شده و اسطورهشناسی نیز به روانشناسی مبدل شده بود؛ مورد بررسی قرار داد. برای فروید، رویا راه رسیدن به ناخودآگاه بود. در نظر فروید رویاها اصول کلیدی برای فهم ذهن ناآگاه بودند. او رویا را فرایندی میدانست که فرد را به پسگرائی به مراحل توسعه بدوی میکشاند. فروید همچنین تاکید بر این که تاریخچه شخصی زندگی بیننده رویا به آنالیست این فرصت را میدهد که «زیر آگاهی» بیمار و آرزوهای نهفته او را که به شکل نمادین در خواب آشکار میشوند؛ تشخیص بدهد.
از نظر فروید نمادهای نهفته زیرین راهی را میگشایند که فهم رویاء را آسانتر کند. قبل از فروید رویاها به منزله قدرتهای ماورائی و هدیهای از فراسو یا الهام و بینش و یا یک نفرین و لعنت محسوب میشدند. برای انسانهای بدوی، رویاهای پیشبینانه حاکی از اعلام خطر بودند. فروید تائید کرد که رویاهائی که نزدیک به حقیقتاند؛ از مباحث پزشکی نبوده و نظریههای متداول در زمانه خود که مورد توجه قرار میگرفتهاند؛ محسوب میشدند. او بر این باور بود که رؤیا، کوششِ در کسوت مبدل برای برآورده ساختن امیال است و از دو نوع اطلاعات تشکیل شده است. محتوای آشکار (آنچه در واقع در خواب نشان داده میشود) و محتوای نهفته (معنای نمادین عمیق رویای شما)
فروید، خواب دیدن را ضامن حفظ تعادل روانی انسان میداند و معتقد است رؤیا بازنمایی انگیزههای واپس رانده شده جنسی و تهاجمی است که به دلیل فشارهای محیطی و تابوهای اجتماعی فرصت ظهور در زمان بیداری را نداشته و در زمان خواب که این فشارها در خلوت درون ذهن برداشته میشود؛ سرریز شده و ظاهر میشوند. پس کارکرد عمده خواب از دید او، ارضای غرایز واپس رانده بود. از نظر فرويد، رؤيا تحت هر شرايطي صادق است چون بيانگر حقيقتي است در ناخودآگاه فرد اما تعبير و يا تفسير رؤيا نه تنها لزوماً صادق نيست بلكه تفسير درست و رسيدن به معناي حقيقي رؤيا كاري است بس دشوار و با احتمال خطاي بالا. در ديدگاه فرويد هيچ خوابي بيپايه و خالي از معنا نيست.
فروید تحریكات حسی بیرونی (عینی)، تحریكات حسی درونی (ذهنی)، محركهای جسمانی ارگانیك درونی و سرچشمههای روانی تحریك را منشا پیدایی رویاها دانسته و چهار قاعده کلی را درمورد رؤیاها مطرح میکند: عامل تراکم یا فشرده سازی و خلاصهکردن خواستهها/ عامل تغییر مکان یا انتقال و جابجایی که بر اساس آن بار عاطفی و احساسی از هدف اصلی به یک هدف غیرواقعی منتقل میشود./ عامل نمایشی رویاست که مفاهیم انتزاعی و مجرد ذهنی را به صورت تصاویر درمیآورد./ عامل کنایهآفرینی و تمثیلسازی خواب است.
***
در دیدگاه یونگ ناخودآگاه انسان در رویاها و اساطیر (رویاهای جمعی) میتواند به دو شکل متضاد یکدیگر جلوه بیرونی پیدا کند. از سویی میتواند نماینده نیروهای مقدس و متعالی حمایت کننده از انسان باشد و در سویه مقابل بهعلت مبهم بودن و ناشناختگی برای خودآگاه آسیبپذیر بشر میتواند ترسناک و تهدید کننده باشد. یونگ معتقد است انسانی که بر اژدها پیروز میشود (قهرمان) انسان بدون سایه (انسان کمال یافته) است.»
اتفاقی که در نتیجه این پیروزی- پیروزی بخش تکاملیافته خودآگاه انسان متشرف بر بخشهای مبهم و تاریک ناخودآگاه وی– حاصل میشود وحدت خودآگاه پالایش یافته و ناخودآگاه نیرومند و مهار شده است که فرد را بهسوی وحدت روانی و نقطه اوج تعالی شخصیتی انسان که یونگ از آن به فردیت تعبیر میکند؛ هدایت مینماید.
یونگ معتقد است ناخودآگاه جمعی گنجینهای است از خاطره آثاری که آدمی از نیاکان بسیار دوردست و حتی ردههای تکاملی غیرانسانی (حیوانی) خود بهدست آورده. این آثار مربوط به مشاهدات حسی و ادراکاتی هستند که بر ذهن نیاکان بشر عارض و در نسلهای متوالی تکرار شده و به تجربه پیوستهاند. ناخودآگاه طبق نظر يونگ داراي دو لايه شخصي و جمعي است.
ناخودآگاه شخصي محتواي همه تمايلات و احساساتي است که آدمي در طول زندگي خود واپس ميزند. اين تجربيات زماني خودآگاه بودند اما چون با گرايشهاي آرمانگرايانه انسان سازگاري ندارد فراموش ميشوند. ناخودآگاه جمعي در ژرفترين لايه روان يک ناخودآگاه وجود دارد که به ارث برده ميشود و همه انسانها در آن سهيم هستند. در واقع فرایندهای روانی نیاکان ما تعیین کننده رویکرد ما به جهان و برداشت ما از آن است.
کشف ناخودآگاه جمعی نقطه عطفی در روانشناسی محسوب میشود. این یونگ بود که ذهن را از نوعی جبرگرایی محیطی رها ساخت و نشان داد که هم تکامل و هم توراث درست همانگونه که سازنده جسم بشر هستند؛ ساختار اصلی روان او را نیز میسازند.
بشر هنگامی که به جهان پا میگذارد این استعداد را دارد که در جهات ویژه و بهصورتهای خاص، ادراک یا اندیشه کند که با گذشت زمان به وسیله تجارب شخصی تکامل مییابد. برخی افکار خیلی زود شکل میگیرند زیرا آمادگی داشتن چنین دیدگاهی بر مغز ما حکاکی شده و تقویت ناچیزی که احتمالا از تجربه شخصی بهدست آید کافی است تا آن را وادار به خودآگاهی کرده در رفتار شخص اثر بگذارد. به گفته یونگ صورت دنیایی شخص از زمانی که انسان زاده میشود بهگونهای بالقوه در فطرت او قرار داده شده است. این تصاویر مجازی بعدها با تشخیص هویت یافتن شخص و از راه مطابقت با اشیای مادی این دنیا وارد واقعیتهای ضمیرخودآگاه میشوند. بهعنوان مثال اگر تصویر بالقوهای از مادر در ناخودآگاه جمعی وجود داشته باشد؛ این تصویر باعث میشود که طفل پس از آن که مادر حقیقی خود را مشاهده کرد در مقابل او عکسالعمل نشان داده و ادای وظیفه نماید. بدین ترتیب محتویات ناخودآگاه جمعی مسئول حسن انتخاب در قوه ادراک و عملکرد آن است. برای تعریف بیشتر این جنبه از روان باید گفت که ضمیر ناخودآگاه شخصی شامل فراگیریهای فرد در طول زندگی است که برخی از آنها سرکوب شدهاند و برخی دیگر همچون خاطرات معمولی و تأثيرات حسی گذرا به زیر سطح هوشیاری رانده شدهاند. عقدهها در همین ضمیرناخودآگاه شخصی جای دارند. عقدهها تصوراتی هستند که رنگ عاطفی داشته، بر اثر تأثيرات آسیبزا یا تمایلات ناهمساز بروز میکنند و ممکن است به فعالیت ضمير هشیار کمک کرده یا مانع آن شوند.
از نظر یونگ هر تجربهای که جهانی و همگانی باشد یعنی بهوسیله هر نسل تکرار شود و بهطور نسبی بدون تغيير باقی بماند جزئی از شخصیت هر فرد میشود. در حقیقت گذشته اولیه و ابتدایی انسانها مبنای عمده روان شخص شده و رفتار فعلی او را جهت داده و بر آن تأثیر میگذارد. ناخودآگاه جمعی برای یونگ ذخیره کنترلکننده تجربههای ابتدایی و اجدادی است بنابراین در دیدگاه یونگ یک ارتباط مشخص بین شخصیت فعلی شخص و گذشته، یعنی سالهای اولیه و کودکی شخص و همینطور با تاریخ کل انواع وجود دارد.
ادامه دارد
ارسال دیدگاه