نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
مقدمه
جامعهشناسی ادبيات در يك نگاه كلي قصد برقرار كردن رابطه بين ادبيات و عناصر اجتماعي را دارد. در حقیقت هرگاه يك اثر هنري با توجه به محتوای فرهنگی، سیاسی و محيط و شرايط اجتماعي زمان پيدايش آن و زمان وقوع حوادثش، موردبررسی و ارزيابي قرار گیرد به این معناست که در حيطه نقد جامعهشناختی قرار گرفته است. جامعهشناسی ادبیات به عنوان یکی از جدیدترین موضوعات میانرشتهای در حوزۀ ادبیات، با دامنهای گسترده، یکی از پیچیدهترین و شاید لذّت بخشترین رشتههای علوم انسانی با خصائص ویژه است؛ البته مهمترین ویژگی آن به ماهیت ادبیات مربوط میشود زیرا اگر علم به دنبال حقیقتیابی است، ادبیات از طریق تخیّل، امکان بازآفرینی واقعیات را فراهم میآورد و از این طریق بخشی از حقیقت مغفول، مجال بازیابی پیدا میکند. ادبیات این امکان را فراهم میکند که از طریق بازآفرینی واقعیت، درک بهتری از خلال تصویرگری خلاق فراهم شود. درواقع نقد جامعهشناسانۀ آثار ادبي، روشي است که به تحقيق و بررسي درباره طبقات مختلف جامعه و طرز فکر و روش اندیشه، رفتارها و کنشها و ساختارهاي اجتماعي در دورههای معين تاريخی میپردازد. در اين شيوۀ نقد، اثر ادبي از اين ديدگاه که اجتماع و هنرمند و اثر او با يکديگر رابطهای زنده و جداییناپذیر دارند، موردبحث و ارزيابي قرار میگیرد. در مورد مطالعات جامعهشناسانه به چند نوع از گرایشهای نظری میتوان اشاره کرد: ۱ ـ جامعهشناسی محتوای ادبی (درونمایهها): در این نوع از مطالعات به محتوای متن از نظر تأثیری که بر آگاهی خواننده گذاشته، توجه میشود و همچنین نویسنده تحلیلی از زوایا یا ایدئولوژی های پنهان در محتوای آثار ادبی یک دورۀ زمانی و اثری که آن بر مخاطب گذاشته، ارائه میدهد. (نک زالامانسکی،۱۳۸۱: ۳۲۰). ۲ ـ اجتماعیات در ادبیات: در این بخش به استخراج، طبقهبندی و توصیف پیام متن توجه شده و از ابعاد زیباییشناختی، لذت بخشی و اثرگذاری عمیق پیام صرفنظر میشود. (فاضلی: ۱۳۷۷، ۱۳۰) به زعم گلدمن در این روش اغلب آثاری بررسی میشوند که در آنها واقعیات اجتماعی و آگاهی جمعی به صورت بیواسطه و مستقیم بیان میگردد، این بدان معنا است که آفریننده اینچنین آثاری نسبتاً بیبهره از تخیل آفرینشگران است. (نک گلدمن،۱۳۷۲: ۸۱) ۳ ـ بررسی اندیشههای اجتماعی در ادبیات: این مطالعات گزارشی تحقیقی از اندیشه اجتماعی (شاعران، نویسندگان، ادیبان و منتقدان) ارائه می دهد و در چهارچوب تحلیلهای جامعهشناختی _ ادبی از طریق یافتن ابعاد زیباییشناختی آثار قرار نمیگیرد. (نک فاضلی و کریمپور، ۱۳۸۹: ۶۲). با توجه به گفتههای فوق، طیف وسیعی از جامعهشناسان ادبیات، نظراتی نزدیک به هم دارند. نقطه اشتراک آنها در جامعهشناسی ادبیات پرداختن به محتوا و متن ادبی و ساختارهای معنایی مرتبط با حوزه اجتماعی است. روشی که در آن محتوای آثار ادبی بهطور بیواسطه و مستقیم به بررسی ایدئولوژیها و واقعیات جامعه با دیدی علمی مینگرد. (نک گلدمن: ۱۳۷۱، ۵). درواقع وظیفه جامعهشناسی (انواع) ادبی روشن کردن مناسبات و گرایشهای نظام و محتوای انواع آثار ادبی با دگرگونیهای نظام اجتماعی است؛ (پاینده،۱۳۸۷: ۲۶۵) بنابراين منتقد جامعهشناس به دقّت از زمان و مکاني که نويسنده در آن زيسته و اثر ادبي در آن به وجود آمده، آگاهي کامل به دست میآورد تا بتواند اثر را به منزله واکنش هنرمند نسبت به جامعه و برداشتهای او از محيط موردمطالعه قرار دهد. در حقیقت اهمیت نقد جامعهشناختی، در تفسير و تبيين مشخصات جامعهشناختی يک دوره است. در این میان رمان به عنوان شکلی از بیان ادبی، هویت تاریخی ـ اجتماعی خاص خود را دارد و گونهای از ساخت هنری است که بر زمینۀ مقتضیات اجتماعی و تاریخی معین شکلگرفته، پس لاجرم از ظرفیتها و استعدادهای خاصی برای بیان مسائل اجتماعی برخوردار است، نویسندۀ رمان اجتماعی از طریق قصهها و روایتهایی دربارۀ جامعه، هویت، واقعیت، جنسیت، سیاست … و گاه با اتکا بر گفتمانهای ایدئولوژیکی، کاربردهای ویژه زبانی و تلفیق مؤلفههای هژمونیکی و گفتمانی مختلف میتواند اشکال مختلف اندیشه را تولید، تثبیت و یا مفصلبندی کند. در این جستار تلاش شده است با تکیهبر نقد جامعهشناسانه به بررسی و تحلیل رمانِ اجتماعی شروع یک زن اثر فریبا کلهر پرداخته شود. داستان شروع یک زن با ژانر واقعگرای مدرن به بحران روابط عاطفی بین انسانها در اجتماع ایرانی میپردازد. همچنین روابط زنان و مردان در جامعه، جنبشهای زنانه، مشکلات و معضلات مهاجرت، اتفاقات روز سیاسی و احساسات نوستالژیک نیز از نظر نویسنده دور نمانده است. این داستان روایت زندگی اعتقادی، سیاسی، خانوادگی و احساسی یک زن است. متن داستان با دیدگاه اول شخص از لایههای مختلف جامعه و شخصیتهایی میگوید که هر یک به دنبال گمگشتهای سرگردان هستند.
خلاصهای کوتاه از رمان شروع یک زن
پروین شخصیت اول داستان، زنی است که در خارج از ایران (کانادا) زندگی میکند. او پدر و مادر خود را از دست داده است و با مردی ایرانی که ساکن کاناداست و به زعم خود مرد خوبی است (اما او را درک نمیکند) ازدواجکرده است. او پس از چندی با بهمن (همسر خود) دچار مشکلات عاطفی و زناشویی میشود و به همین علت به ایران بازمیگردد. پس از بازگشت به ایران او دوستان و همکلاسیهای سابق خود را ملاقات میکند. یکی از این دوستانش شخصی است به نام بهرام. بهرام مردی است خوشپوش و باسواد و ازجمله اینکه پروین را بسیار خوب درک میکند. پس از چندین ملاقات، این دو شخصیت به هم علاقهمند شده و ارتباطشان نزدیکتر میشود، اما در نیمه راه این ارتباط درست زمانی که قرار است ارتباطی جسمانی بین پروین و بهرام شکل بگیرد، پروین متوجه میشود که در زندگی خود با بهمن چیزهای باارزشتری دارد و حاضر نیست که به او خیانت کند؛ بنابراین تصمیم میگیرد که بهرام را (بدون اطلاع) ترک کند و به نزد همسر خود در کانادا برگردد.
شخصیتهای اجتماعی
داستان شروع یک زن دارای شخصیتهای متعدد و فراوانی نیست، اما در این میان بسامد حضور شخصیتهای زن، در این اثر قابل تأمل است. در رمان حوادث و تحوّلات اجتماعی با یکدیگر درآمیختهاند و باهم نقش مهمی در شکلگیری شخصیتها و سرنوشت آنان دارند. هرچند که رابطهای دوسویه برای این دو عامل قابلتعریف است، امّا تأثیر اتّفاقهای تاریخی (مانند انقلابِ ایران) به حدی است که میتوان تحوّلات اجتماعی چند دهۀ اخیر را پیامد این پدیده دانست. شخصیت محوری داستان، زنی است به نام پروین شایسته که در آستانۀ چهلسالگی است. از ایران مهاجرت کرده و در کشور کانادا زندگی میکند. پیرنگ داستان همانطور که از عنوان آن پیداست در مورد زندگی پروین شایسته است؛ زنی با سری پرشور و آرزوها و رویاهایی بزرگ. درواقع او به دنبال هدف مشخصی نیست، اما دغدغههای ذهنی زیادی دارد. ازجمله دغدغههای فکری او، تفاوت زنان و مردان، چگونگی رابطۀ آنها، وجدان اخلاقی انسانگرا و… است. او زنی تحصیلکرده است که در کشور کانادا به همراه همسر و دخترش زندگی میکند، اما خلأیی را در زندگی خود حس میکند که نمیتواند جایگزینی برایش پیدا کند. رابطۀ او با همسرش آشفته است. آنها به هم نزدیک نیستند و نمیتوانند یکدیگر را درک کنند. پروین در خلال داستان بیان میکند با همسرش مشکلی ندارد و حتی چند بار در داستان تأکید میشود که به او علاقه هم دارد؛ اما به خاطر خلأ و بیهدفیای که هر دو در زندگیشان دچار آن هستند، حس خوشبختی و دوستی باهم ندارند. پروین در کنار بهرام دوست قدیمیاش حس بهتری دارد و بهرام به او آرامش بیشتری میدهد تا همسرش بهمن. پروین شخصیتی پویا و پرسش گر نیست و این حالت در دیگر شخصیتهای رمان هم دیده میشود. درواقع داستان روایتی است از تجربیات زندگی خانوادگی، اجتماعی و ادراکی زنانه در نگاه راوی. او با نگاهی تیزبینانه تغییرات زندگی خود و دیگر زنان همراهش را بازگو میکند؛ اما به نظر میرسد که هنوز در تعلیق فکری و آشفتگی روانی به سر میبرد، بر این اساس در آستانۀ چهلسالگی هنوز تکلیف خود را با عقاید، آرمانها، اهداف و علاقهمندیهای خود روشن نکرده است. در سراسر رمان حرکت آونگوار پروین بین گفتمان زنانه که فقط آرامش میخواهد و گفتمان چالشبرانگیز فمینیستی که بخشی از جامعه، آن را نمایندگی میکند، در نوسان است و این نوسان و تعلیق فکری تا پایان متن ادامه پیدا میکند. درواقع پروین زنی قوی نیست و در رفتار و کردارش تزلزلهایی وجود دارد، او اساساً زنی متکی است و نگاه و ذهنیتی مستقل از آن خود ندارد و خود نیز به این نکته اذعان دارد که زن قویای نیست و همواره نیاز به یک تکیهگاه دارد. «نمیتوانستم از خودم بپرسم چطوری میشود که یک نفر مثل لیلا با آن صدای جیغ جیغی قدرت و توانایی دارد جلو پلیس بایستد و فریاد بکشد، گیریم بیفایده! و یکی هم مثل من دنبال سوراخ موش میگردد که از مهلکه فرار کند. از خودم بدم آمد، از این جنبه زن نفرتانگیزی بودم، دستکم برای خودم!…اگر به بهمن تکیه نمیکردم فرومیریختم …»(همان:۱۶۴). و البته نویسند با طرح این مسائل درباره شخصیت زنِ داستان تلویحاً به این نکته اشاره میکند که غالب زنان جامعه از چنین احساس و جایگاهی برخوردارند. بهعنوانمثال، پروین اولیایی (دوست صمیمی پروین شایسته) نیز که یکی دیگر از شخصیتهای داستان است و قصد دارد که از همسرش جدا شود با این قضیه روبهروست که بدون همسرش هیچ است و درواقع حتی پناهی ندارد و باز هم مجبور است به مرد دیگری تکیه کند تا بتواند زندگی کند.
شخصیت دوم این رمان شخصی است به نام بهرام که دوست دوران دانشجویی ِ پروین است. او بهظاهر به دنبال وجدان اخلاقی انسانگرا در بین زنان است اما به گفتۀ راوی او فقط دنبال سرگرمی است و دلش برای کسی غنج نمیزند و اگر بتواند ناخنکی به کسی هم بزند، بدش نمیآید؛ اما درواقع شخصیت بهرام، خواسته و یا ناخواسته، مورد تأیید نویسنده است و همواره او را ستایش میکند. بهرام روحیۀ خاصی دارد او در هر نشانه و حرکتی که میبیند تعبیر خاصی را جستجو میکند و از نظر نویسنده آدم نوستالژیکی است. در حقیقت او نمایندۀ مردانگی کلاسیک ایرانی است.
«آدم نوستالژیکی بود و از هر اتفاقی دو ساعت میگذشت برایش نوستالژیک میشد …»(همان:۱۰). از نظر پروین شایسته، او آدم خوشبختی بود، زیرا هدف داشت و همیشه شاد بود اما قدری بیملاحظگی نیز در رفتارش دیده میشد: «سیگار که میخواست روشن کند میپرسید: ناراحتت نمیکند؟ اما بعد از شش تا سیگار یکدفعه میگفت: دودش سارینا را اذیت میکند! …»(همان:۲۴)
شخصیت دیگری که در این داستان بسیار از او سخن گفته میشود، پروین اولیایی است. او نمایندۀ زنان روشنفکر جامعه است. زنی که هم تحصیلات دارد، هم کار میکند، هم مذهبی و هم مارکسیستی است. زنی حساس و باریکبین، با صدایی بسیار ظریف، به طوری که دوستانش به او پروین موش صدا میگویند. او زنی خودساخته است، اما به زعم راوی افکار مستقلی ندارد و از درون هدایت نمیشود:
« همیشه تحت تأثیر زن برادرِ مارکسیستش بود، موقع فکر کردن لائیک و دستکم سکولار است و به قلبش که نگاه میکند متدین! …دلم برایش میسوخت، …پروین اولیایی در یک شکاف زندگی میکرد، در شکاف کوچکی بین قلب و عقل …»(همان:۸۸).
پرداختن به زندگی پروین اولیایی، روايتي است از پايمال شدن حقوق انساني زن ایرانی. او نماینده آن دسته از زنانِ به اصطلاح روشنفکری است که از وضعیت خویش ناراضی هستند. درواقع پروین اولیایی باوجوداین که یک زن تحصیلکرده و امروزی است، اما مانند غالب زنان جامعهای که در آن زندگی میکند، درگیر روابط پیچیده و بسیار دست و پاگیر جامعهای است که هویت او را به عنوان یک انسان کامل و مستقل به رسمیت نمیشناسد و این موضوع خود باعث مشکلات زیادی در زندگی اجتماعی و خانوادگی اوست. او زنی است که در پی کمال و جایگاه زنانۀ خویش تلاش میکند اما در تحقق این رؤیا با موانع اجتماعی و فرهنگی بسیاری که نشأتگرفته از جامعه مردسالار است مواجه میشود. در داستان «شروع یک زن» نویسنده شخصیتها را با ذکر جزئیات جسمانی و روحی آنها چنان دقیق توصیف میکند که موفق میشود سنخی از افراد با ویژگیهای خاص را در رمانش بیافریند. توصیف شخصیت «پروین اولیایی» و «مهناز» که خواهر شخصیت اول است و همچنین «فیروزه» که همکلاسی دوران دانشجویی اوست و «بهمن» که همسر شخصیت اصلی است، مثالی از این سنخ سازیهای رئالیستی است.
خاستگاه و طبقات اجتماعی انسان هااز دیدگاه راوی
در لابهلای بخشها و قسمتهای متعدد این رمان، نویسنده همواره از زبان شخصیتها درصدد تعیین جایگاه و طبقۀ اجتماعی افراد جامعه است و درواقع این نوع درجهبندی از روی ظاهر افراد از قبیل بررسی توازن انگشتهای دستوپا و یا موارد جسمانی دیگر و یا حتی نوعِ غذا خوردن افراد تعیین میشود. به نظر میرسد اگرچه که نوعِ رفتار انسانها در مواجه با برخی از مسائل در زندگی، تعیینکنندۀ شخصیتِ انسانها از قبیل استقلال، مسئولیتپذیر بودن، محکم بودن، تهاجمی بودن و …است، اما تعیین شخصیت و خاستگاه اجتماعی افراد از طریق توازن اندامهای بدن، کمی طنزگونه به نظر میرسد؛ زیرا زمینههای ثبت شدۀ علم روانشناسی را با خود حمل نمیکند. در بخشهایی از داستان، پروین اولیایی، به انگشتهای بهرام اشاره میکند و مدعی میشود که انگشتهای دست بهرام دارای توازنِ لازم نیستند و به نظر میرسد انسانهای فقیری که در بزرگسالی به ثروت میرسند، چنین انگشتانی دارند.
«انگشتهای بهرام، شبیه انگشتهای هیچ مردی نیست، انتهای خیلی کلفت و ابتدای خیلی نازکی دارند. انگشتهایش را یواشکی به پروین نشان دادم، …خندید و گفت: آدمهای فقیری که ثروتمند شدهاند این طوری هستند!… تا چند روز هرکسی را میدیدم، دزدکی اول انگشتهایش را نگاه میکردم تا خاستگاه طبقاتی و بعد فاصلۀ طبقاتی خودم و او را مشخص کنم… دلم میخواست بدانم کی نوکیسه است و کی اشرافزاده. کی نان به نرخ روز خور است و کی با شرافت. کی خودفروش سیاسی است و کی متعهد … میخواستم خاستگاه و طبقات اجتماعی همهی سیاستمدارها، هنرپیشهها، آشپزها، پزشکها…را بفهمم!…» (همان:۷۲).
نویسنده در لابهلای متن با جزئی نگری شدید حتی نحوۀ غذا خوردن افراد نوع شخصیت اجتماعیشان را نشان میدهد، بهعنوانمثال او درجایی از داستان درباره بهرام چنین میگوید: «رفتیم رستوران برگ سبز که اسمش را هم نشنیده بودم و اصلاً نفهمیدم کجا بود. بس که حواسم به بهرام بود و داشتم تجزیه و تحلیلش میکردم، مثل دایناسور یک دسته سبزی خوردن توی دهانش فروکرد و من فکر کردم پول هنوز نتوانسته دو سرش را طلا بکند! …»(همان:۲۳).
در این خصوص باید گفت اگرچه بر اساس اصول و یافتههای روانشناسی، نحوه حرکات و حتی غذا خوردن افراد میتواند ارتباطاتی با شخصیت و روحیات افراد داشته باشد، اما این موضوع نمیتواند یک معیار مطلق و مشخص دقیق برای شناسایی روانی و واقیعیّات درونی افراد باشد.
طرح مسائل اخلاقی و بیان نقد گونهای آن
بسیاری از منتقدان ادبی بر این باورند آنچه در ورای داستان نوشته میشود، درواقع نظرات و عقاید خود نویسنده دربارۀ مسائل پیرامونی جامعه است که در لابهلای طرح داستان مطرح میشود و از رهگذر آن میتوان به عقاید نویسنده و همچنین نظام گفتمانی مسلط جامعۀ عصر نویسنده پی برد. در رمان شروع یک زن معیارهای اخلاقی ویژهای بهطور خاص از زبان شخصیتهای داستان مطرح میشود که جای تأمل دارد. بهعنوانمثال، در بسیاری از موارد، مسائلی چون داشتن بصیرت نفس، وجدان اخلاقی انسانگرا، هدایت شدن از درون و نه از طریق جامعه و یا حکومتها و همچنین مقولههای مربوط به خوشبختی انسانها و داشتن اهداف بلندمدت مطرح است. به عنوان نمونه، بهرام ـ که یکی از شخصیتهای محوری داستان است ـ دربارۀ دختری که در آغاز دورۀ دانشجویی با او آشنا شده بود چنین میگوید:
«پرسیدم: گفتی دختره چی نداشت؟ و یا چی داشت؟ گفت: اینکه چی داشت، خوب همان چیزهایی که همۀ دخترها دارند؛ اما چیزی که نداشت وجدان اخلاقی انسانگرا بود. قدرتهای بیرونی هدایتش میکردند، وجدان اخلاقیاش قدرتگرا بود. خانواده، حکومت، دوستان. خودش از درون هدایت نمیشد. شخصیت سالم این طوری نیست دیگر. قبول داری که؟…»(همان: ۱۲).
به نظر میرسد وجدان اخلاقی انسانگرا، چیزی است که شخصیتهای این داستان، به خصوص، پروین و بهرام به دنبال آن هستند، اما ظاهراً خود نیز نسبت به آنچه میگویند نه اطلاع کافی دارند و نه باور؛ و در موارد ضروری و یا زمانی که تمایل شخصی به انجام کاری یا خطایی دارند از عقاید و ارزشهای خود چشمپوشی میکنند.
از دیگر مسائلی که مکرّرا در این داستان به آن پرداختهشده است، مسئله حجاب و نوع جامۀ زنانه و آرایش بانوان و تفاوت آن در جامعه ایرانی و اروپایی است. درواقع نویسنده تأکید دارد استفاده از لوازم آرایش و نوع حجاب و پوشش مردم در اروپا دارای شاخصههای فرهنگی، سیاسی و تبلیغی است. به زعم نویسنده مصرف لوازم آرایش در سایر کشورها به ویژه کشورهای اروپایی که از نظر بسیاری از زنان مرکز آزادی و اهمیت به زیبایی است و افراد توجه زیادی بهظاهر خودشان دارند و به اصطلاح از نظر ایشان افرادی شیک و باکلاسند، منتسب به گروههای خاص است مثل افرادی که به عنوان فروشنده، بازیگر و … و نیاز به زیبایی جسمشان برای تبلیغاتِ اغراقآمیز در مورد کاری که قرار است انجام دهند: «مجلههای ایرانی (در اروپا) پر بود از عکس خانمهایی که بهترین لباس و جواهراتشان را انداخته بودند، سلمانی رفته بودند و در آتلیهای عکسهای مکُش مرگ ما انداخته بودند و به جای اینکه از روی عکسها به آنها اعتماد کنی، محو دندانهای یکدست، سفید و مرتبشان میشدی و فکر میکردی تبلیغ خمیردندان را نگاه میکنی…و یا تبلیغات آمدی مانند خانمی که قرار است دستکم سیصد هزار دلارت را به چوب عایق تبدیل کند. عکسهایی که همگی با درصد بالایی از اطمینان به تو میگفتند که هیچکس بهاندازۀ من نمیتواند آپارتمانی با چشمانداز ِ شرق ـ جنوب، بادید دریاچه کنار خیابان معروف یانگ با دسترسی آسان به مراکز خرید…برای تو پیدا کند…» (همان:۳۰).
درواقع در جهان سرمایهداری سبک زندگی افراد بهشدت تحت تأثیر کالاهای مصرفی آنها قرار دارد و قشربندی اجتماعی علاوه بر مقولاتی مثل درآمد و منزلت و قدرت به مصرف نیز پیوند خورده است. به گمان نویسنده، زنان به عنوان یک گروه هویتی در سیستم سرمایهداری تحت تأثیر و فشار مصرف از پیش تعیینشدۀ کالاهای سرمایهداری قرار دارند و این در حالی است که در این کشورها عموماً آرایش در مهمانیها و مجالس با حجم بسیار اندکی انجام میشود و بیشتر جنبۀ تبلیغاتی دارد تا بتواند چرخه اقتصادی کشور را بچرخاند و مهاجرین و همچنین کشورهای جهان سوم را ترغیب به استفاده از کالاهای خود کند. به زعم نویسنده علت گرایش ایرانیان به آرایش و پوششهای آنچنانی، به دلیل عدم اعتمادبهنفس بالا، جلب توجه جنس مخالف و نبود سرگرمی و تفریحات مناسب در میان زنان است. البته استفاده از نامها و مارکهای متعددِ خارجی در این داستان بهنوعی به یک نوع فرهنگسازی اشاره میکند. صنعت فرهنگسازی که باعث میشود جامعه شکل خاصی از زن آرمانی را برساخت کند. آیینها، باور داشتها و اعتقادات مذهبی
. بهطورکلی تأثير دين و باورهاي ديني در سلامت فرد و جامعه بسيار پراهمیت است. مطالعات انجامشده حاکي از آن است که میتوان درگرو اعتقادات و اعمال صالح و اخلاقي پسنديده به يک آرامش رواني دست يافت و انسان معتقد را به يک انسان سرزنده و بشّاش که هميشه در حال تلاش و تکاپوست درآورد. در بررسي اعتقادات مذهبي در بهداشت روان، يك ديدگاه بينالمللي وجود دارد، اینکه رابطه ايمان با سلامت جسمي و رواني، خاص جوامع شرقي نبوده، بلکه در مذاهب سراسر جهان موضوعي ثابتشده است، همانطور که در داستان «شروع یک زن» فریبا کلهر به این موضوع میپردازد. در بخشهایی از داستان نویسنده به این موضوع اشاره میکند که اگرچه از ایران دور است اما به نظر میرسد که اعتقادات مذهبی در کشورهایی اروپایی نظیر کانادا کمرنگ نیست و مردم از هر سنخ و موقعیتی، دارای اعتقاداتِ شخصی هستند که بهطور غیرمستقیم از آنها یک ملّتِ اعتقادی واحد میسازد. «آمد کنارم نشست و پرسید: سایت منتظر را دیدهای؟ ندیده بودم. گفت: من هر جمعه میروم توی این سایت! گفتم: میخواهی ببینی آقا در ایران ظهور کرده یا نه؟ خندید!…برای خانمه گفتم چندی پیش مردی را دیدهام که میگفت زمان ظهور نزدیک است! گفت: تعیین زمان ظهور حرام است!… گفتم جمعهای نیست که دلم در ایران نباشد!…پرسید: برایت این چیزها مهم است؟ بهم برخورد؛ یعنی چون موهای مش کردهام را همه میدیدند نباید به این چیزها فکر میکردم یا برایم اهمیت داشت؟…گفتم: برایم هم این چیزها مهم است!…»(همان: ۵۹). در حقیقت مسئله اعتقادات مذهبی، بیشتر از آنچه تصور کنیم در این داستان نمود پیداکرده است، به خصوص در میان افرادی که در خارج از ایران زندگی میکنند و اعتقادات عمیق مذهبی دارند. نویسنده در بخشهایی از داستان به این موضوع اشاره میکند که بیشتر ایرانیانی که در خارج از کشور زندگی میکنند، همچنان اعتقادات مذهبی خود را حفظ کرده و در تمام لحظههای نگرانی و اضطراب، از دعا کردن و خواندن دعاهایی که در ایران برای ظهور آقا امام زمان میخوانند و در میان مذهبیّون رایج است، غافل نیستند: «(فروزان) انگار دلش پر بود و بخواهد باکسی حرفی بزند، گفت: دیشب خوابی دیدم که فکرم را خیلی مشغول کرده! گفتم: مال اعصاب است …گفت: نه …من …خواب امام زمان را دیدم. باور میکنی؟…چرا باور نکنم؟ فروزان چرا نباید خواب امام زمان را ببیند و وقتی هم میبیند حتی خودش هم باور نداشته باشد؟ مگر چهل شب میان نماز مغرب و عشا دعای فرج نخوانده بود و چهل بار نگفته بود یا عماد من عماد له… و گریهکنان نگفته بود: یا عظم الرجا …» (همان:۹۳). مردسالاری و خشونت در جامعه
ایدئولوژی پدرسالاری، نظامی است که روشهای تفکّر مردانه و دیدگاههای مرتبط با آن را امتیاز میبخشد و در تقابل با آن، زنان را از لحاظ سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی به حاشیه میراند. یکی از عوامل مخرب در روابط میان انسانها که اثرات بسیار سوئی از خود به جا میگذارد، وجود جریانی به نام «سلطه و گفتمان قدرت جنسیتی» است. درواقع در این جریان زنان به علل مختلفی ازجمله: موقعیتهای نابرابر زناشویی و … نسبت به مردان در برابر این جریان شکنندهتر و آسیبپذیرتر واقع میشوند. در رمان شروع یک زن نویسنده در جایجای مضامین داستانیِ خویش بهطور وسیع به این موضوع اشارهکرده است. او همواره این مسئله را مدنظر داشته که در جوامعی چون جامعۀ ایران، همچنان مانند گذشته، مردسالاری سلطۀ خویش را حفظ کرده است و این مسئله آسیبهای جدی به زنان ـ چه زنان روشنفکر و فعال در جامعه و چه زنان منفعل و حاشیهای ـ وارد کرده است. با اینکه مردسالاری نوعی خشونت روانی محسوب میشود، اما این مسئله خود به خشونتهای محسوس رفتاری مانند ضرب و شتم و کتککاری نیز در بین همسران منجر میشود. برای نمونه به مثالهایی از این دست نیز در این رمان اشاره میشود: «پروین گفت: خشونت روانی یعنی همین دیگر، بیتوجهی، نشان ندادن عواطف، مسخره کردن خواستههای عاطفی زن …گفتم: چقدر ما زنها به یک مرد وابستهایم! وفاداری و این جور چیزها را نمیگویم، فقط یک مرد و فقط شوهر میتواند نیازهای عاطفی ما را برطرف کند؟ جایگزینی نمیشود پیدا کرد؟ پروین گفت: بین من و مجید دیگر احترامی باقی نمانده! توی جهنم چطور میشود نشست و آبلیمو شیرین خورد؟ گفتم خجالت میکشم سؤال کنم، اما میخواهی بگویی کتکت هم میزند؟ گفت: اوووووه، بارها، بارها … موقع گفتن دومین «بارها» صدایش بهراستی آرام و موشی بود… گفتم: اگر زنی با موقعیت تحصیلی و اجتماعی تو کتک میخورد، وای به حال زنهای روستایی و شهرستانی! … احساس کردم بهشدت غمگین هستم!…»(همان: ۸۳ ـ ۸۲).
درواقع به زعم نویسنده در خانوادههایی که بر اساس ایدئولوژیهای مردسالارانه اداره میشود، غالباً منطق و حقیقت به کنار میرود و قدرت، حاکمیت مطلق مییابد. در اینگونه موارد روابط تیرهای بر فضای خانواده حاکم است و زن و فرزند هم چون اسیرانی در دست مردان هستند و قدرت هیچگونه تصمیمگیری را ندارند. نویسنده در کنار بازگو کردن مسائلی چون خشونت و مردسالاری در جامعه ایران، تلویحاً نیز آن را با جوامع اروپایی، ازجمله کانادا مقایسه میکند و یادآور میشود این است که در کشورهای پیشرفتهای چون کانادا هم چیزی تحت عنوان خشونت و مردسالاری به چشم میخورد، اما در آنجا دولتها برای جلوگیری از عواقب پیشبینینشدۀ این موارد، پا پیش گذاشته و قوانینی را وضع نموده و ارگانهایی را موظف به جلوگیری از خشونتهای احتمالیِ حاصل از روابط زناشویی کردهاند که نظیر چنین چیزی در ایران وجود ندارد. درواقع نویسنده با مطرح کردن چنین مسائلی و تطبیق آن با جوامع پیشرفته، جامعۀ ایران را نوعی جامعه ناهموار توصیف کرده است. جامعهای که منظم و خطکشی شده نیست و درواقع یکی از این ناهمواریها در حوزه روابط زن و مرد دیده میشود که ریشههای اصلی آن از ضعف مبانی حقوقی در حوزۀ روابط خانوادگی نشأت میگیرد، خصوصاً این بحث حقوقی زمانی خودش را بارزتر نشان میدهد که خانواده در معرض فروپاشی باشد. در حقیقت آشفتگیهای نظام حقوقی و فرهنگی در خصوص طلاق و حقوق فردی زنان ازجمله مواردی است که در داستان بسیار برجسته شده است.
عقاید شبه فمینیستی در داستان
آنچه در رمان کلهر به عنوان یک متن ادبی زنانه باید موردبحث قرار گیرد این مسئله است که کلهر از چه دیدگاهی به زنان و جنبشهای آنان توجه کرده است. آیا متن مدافع وضعیت موجود است و مردسالاری را تا حدودی میپذیرد و یا منتقد وضعیت حاضر است. بهراستیکه به نظر میرسد جایگاه زن در داستان «شروع یک زن» جایگاهی دوسویه است. گاه نویسنده بهطور خاص به رویکردهای فمینیستی جامعه میپردازد و گاه با آن مخالفت کرده و آن را نقد میکند: «منتظر بودم از حقوق زنان و تبعیض و برابر خواهی و تغییر قوانین تبعیضآمیز و برابری خواهی و این جور چیزها پیش بیاید، اما نشد… دلم میخواست لب باز کند تا بگویم بچه شدهای پروین؟ برای تغییر قوانین ـ گیریم تبعیضآمیزـ ارتش باید مداخله کند و اگر جواب میداد زنها خودشان صد تا ارتش هستند! من چی میگفتم؟ حتماً میگفتم: میدانم حتماً میخواهی بگویی شصتوشش درصد زنها خشونت را تجربه کردهاند، میخواهی از آمار خودکشی و خودسوزی زنها در شهرستانها بگویی؟ …» (همان: ۴۸).
راوی گاه با این نوع تفکر فمینیستی هم گام و همراه شده و رویکردهای مرد ستیزانه ای اتخاذ میکند و گاه
چنان به باورهای فمینیستی بیتفاوت میشود که گویی هرگز این مسئله جزء دغدغههای او نبوده است:
«قوانین را نباید با دید فمینیستی نقد کرد. شما تحصیلکردهاید و اگر بخواهید از همسرتان جدا بشوید کلی بررسی میکنید، دو دوتا میکنید. به تأثیر طلاق روی بچههایتان توجه میکنید…اما یک زن بیسواد از حق طلاقش چطور استفاده میکند؟ به عنوان ابزار قدرت. تقی به توقی بخورد میخواهد جدا شود. در همچنین مملکتی دادن حق طلاق به زن منصفانه است؟…»(همان: ۱۱۴). «میخواهی از آمار خودکشی و خودسوزی زنها در شهرستانها بگویی، اما دوست موش صدای من! راهش این نیست که! و اگر میپرسید راهش چیست؟ چه جوابی میدادم که قانع بشود؟ …اصلاً چرا باید او را قانع میکردم؟ به من چه!»(همان:۴۸).
در این رمان پروین اولیایی که دوست نزدیک و صمیمیِ شخصیتِ اصلی داستان است، یک زن مرد ستیز با گرایشهای تند فمینیستی است و به قول نویسنده «با فمینیستهای نسل چهارم و پنجم حشرونشر دارد»(همان: ۴۰) درواقع پروین اولیایی حامی جنبشهایی است که هدف آنها تغییر ساختارهای اقتصادی-اجتماعی و سیاسی است و بیشترین تمرکز او معطوف به تهدیدات و نابرابریهای جنسیتی در مورد زنان است. او به همراه زنانِ جوانِ دیگر جنبشها و گردهماییهای فمینیستی را هدایت میکند، اما او این کار را چنان نامحسوس انجام میدهد که حتی دوستان بسیار نزدیک و صمیمی او از این مقولهها بیاطلاع هستند و جالبتر اینکه اگرچه او با شرکت در تشکیلات و جنبشهای فمینیستی در پی یافتن هویت خود در جامعهای با خشونتهای روانی مردانه است اما به زعم راوی خود نیز به جنبشهایی که به راه میاندازد به درستی ایمان ندارد و باوجوداین که دوستانش، در این زمینه زحماتِ زیادی را متحمل میشوند، اما فمینیستی عملگرا نیست و فقط به دادن شعارهای آبکی مانند «بشکنید …بشکنید الگوهای کهن را …»(همان:۱۱۵) بسنده میکند که حتی به محتوای واقعی آن نیز آگاهی ندارد و هرگز کوچکترین موفقیتی در شکستن ساختارهای سنتی جامعۀ مردانه کسب نمیکند.
نظام خانواده و آسیبهای ازدواج و طلاق
مفهوم خانواده در اکثر رمانهای ایرانی نقش کلیدی دارد و همواره نقش اصلی داستان در درون خانواده معرفی میشود. از سویی، پرداختن به نقشهایی که انسانها در خانواده به خود میگیرند، غالباً تصویرگر واقعیتهای موجود جامعه است. به مناسبت شرایط سیاسی و اجتماعی حاکم بر هر دوره، چگونگی توجه به مسئلۀ نهاد خانواده در آن دوره متفاوت است و دغدغۀ نویسندگان در بازتاب مسائل خانواده با اوضاع اجتماعی زمانه مناسبت تام دارد. در بسیاری از موارد، نویسندگان در قالب ترسیم سیمای خانواده، سیمای اجتماع را تصویر میکنند و از مناسبات میان اعضای خانواده به عنوان نمونهای از روابط اجتماعی افراد، برای طرح مسائل کلان اجتماعی استفاده میکنند؛ بهگونهای که با پرداختن به جزئیات روابط افراد نزدیک به هم الگویی از مناسبات کلان اجتماعی را بازتاب میدهند. در رمان شروع یک زن ساختار خانوادهها بسیار متزلزل و آشفته است. تمام شخصیتهای داستان زندگی زناشویی بههمریختهای دارند. در غالب موارد دلایل رفتارها و انگیزه شخصیتها در انجام کارهایشان و واکنشهایشان نسبت به خانواده در داستان مبهم و تأملبرانگیز است. ازدواجهای بدونِ مطالعه و تصمیمات زودهنگام، عدم تفاهم بین همسران، عدم ضمانت عاطفی در زندگی زناشویی و نداشتن روابط زناشویی سالم بین همسران، از معضلات و مشکلاتی است که در این داستان به آنها اشارهشده است. درواقع این مشکلات زمینهساز طلاقهای عاطفی و طلاقهای زودهنگام به علاوه مشکلات دیگری از قبیل عدم تأمین امنیت برای زنان مطلقه و کودکان طلاق است. یکی از مواردی که به ازدواجهای بدون مطالعه و زودهنگام (البته نه از نظر سن ازدواج، بلکه از نظر طول زمان آشنایی) پرداخته میشود، ازدواج پروین شایسته با بهمن است. بهمن مردی است که سالها در خارج از کشور زندگی کرده است و پروین شایسته با او به واسطۀ یکی از دوستانِ مشترکشان آشنا میشود که به زودی به ازدواج ختم میشود: «روزها و سالها همین طوری یعنی الکی گذشتند و شد سال ۱۳۷۹… و باز هم الکی یکی پیدا شد و باهاش ازدواج کردم و رفتم کانادا… و پنج سال بعد برگشتم به ایران (برای طلاق)…»(همان:۱۸). پروین دربارۀ جزئیات آشنایی خود با بهمن که منجر به ازدواج شد، چنین میگوید: یک شب که پشت پنجره ایستاده بودم و به ماه نگاه میکردم و ترانهای را زیر لب زمزمه میکردم بخت من با صدای گوشخراشی زنگ زد…تلفن را که برداشتم صدای قشنگ مردی را شنیدم که بعد از سلام گفت: بهمن هستم… بهمن نمیدانست چطوری شروع کند و بالأخره هم بعد از کلی نصفه و نیمه سؤال کردن و جواب دادن، گفت بهتر است فیس تو فیس صحبت کنیم؛ و خوب من با همین اصطلاح کوچک انگلیسی که از دهان هر بچه سوسولی ممکن است بیرون بیاید تلفنی دلباختهاش شدم و با خودم گفتم پسندیدمش!…»(همان:۹۱). این تصمیم زودهنگام در زندگی پروین شایسته، زمینهساز مشکلات دیگری شد که خیلی زود او را به فکر طلاق انداخت. درواقع در داستانهای زنانه نویس که مشکلات اجتماعی و قوانین سیاسی مربوط به آن به شکل مستقیم یا غیر مستقیم باز تابانده می شود یکی از موارد تکرارشونده تمرکز بر شخصیتهای آسیبپذیری چون زنان هستند. در این گونه داستان ها و در راستای زندگی خانوادگی، اغلب تکلیف زنان مجرد نامعلوم است و یا زندگیشان از لحظهای آغاز میشود که با مردی ازدواج میکنند. به زعم نویسنده زنان اغلب با ازدواج به سوی زندگی متعارف و پذیرش هنجارهای اجتماعی قدم برمیدارند و در خانههای نُقلی مردان سکونت میکنند به امید این که سر پناهی داشته باشند، اما دریغ از زمانی که در ازدواج دچار اشتباه شده و یا دچار شکست در روابط زناشویی خود شوند، درواقع در چنین مواردی بیشتر آسیبهای اجتماعی و فرهنگی زنان است بهعنوانمثال، نویسنده رابطۀ پروین اولیایی با همسرش را که از طلاق عاطفی رنج می برد و هیچ پشتوانه حقوقی ندارد، اینگونه توصیف میکند: «شوهرش گفته است: میخواهی بری برو، اما بچهها را میگذاری و میروی. گفته است: میخواهی بری برو، اما از خانه هیچ سهمی نداری. گفته است: میخواهی بری برو، حرفی ندارم، آنقدر ها جوان نیستی که دنبالت بیایم و نازت را بکشم. گفته است: میخواهی بری برو …و آنقدر میخواهی بری برو گفته است که پروین به جای اینکه توی حمام و توالت ترانههای قدیمی را زمزمه کند با خودش زمزمه میکرده: میخواهی بری برو …میخواهی بری برو …»(همان: ۴۱) نویسنده در جایجای داستان به مسئله ازدواج و مسائل عاطفیِ مربوط به زندگی زناشویی اشارهکرده و به این مسئله اشاره میکند که بعد از مدتی، نهتنها زنان از زندگی زناشویی راضی نیستند، بلکه مردان نیز رضایت کامل از این ماجرا ندارند. درواقع به زعم نویسنده، نبود روابط عاطفی بین همسران از عوامل ایجاد اختلال، دلسردی و دلزدگی بین همسران شده و درنهایت به جدایی و طلاق و یا طلاق عاطفی منجر میشود. مهاجرت
نویسنده در این متن درصدد آن است که بگوید اگرچه مهاجران ایرانی با رویای آسودگی به کشورهای اروپایی پناهنده میشود اما واقعیت آن است که آنچه در آنجا کسب میکنند رنج و افسردگی است، زیرا کشورهای مهاجرپذیر از نیروی کار مهاجران به نفع خود استفاده میکنند. بسیاری از کشورهای صنعتی برای گردش اقتصاد خود به نیروی کار ارزان مهاجر نیاز دارند. مهاجران به ویژه در بخشهای کشاورزی، ساختمان، رستورانداری و هتلداری، مراقبت از سالمندان، نظافت و خدمتکاری منازل مشغول به کار هستند: «هر کی را میبینی توی آرایشگاه کار میکند. کار دیگری هم مگر هست؟ …پول اینجا برکت ندارد… »(ص ۷۵) نویسنده در بخشهای متعددی از داستان به عدم ثبات زندگی ایرانیان در کشورهای اروپایی اشاره میکند. درواقع بیان حالات درونی راوی، در بخشهایی که از فضا و مختصات جغرافیایی حولوحوش ایستگاه متروی تورنتو در فصل شش سخن به میان میآید و نیز ترسیم چهرۀ ایرانیان مهاجر که زحمت و رنج زیادی را برای بقای خود در کشورهای بیگانه و در سرزمینی دور و غریب متحمل میشوند، بسیار دقیق و اثرگذار است. با اینکه رمان در ایران منتشرشده اما بینی تردیدی جلوههای قابل تأملی از ادبیات مهاجرت را نیز در خود دارد. سخن آخر
تحلیل و بررسی جامعهشناسانۀ داستان شروع یک زن نشان میدهد تمام فصلهای این داستان کوتاه زنانه محملی است برای بیان اعتقادات و اندیشههای مذهبی، اجتماعی، اخلاقی، فلسفی نویسنده که تا حدودی نیز به خوبی پرداختشده است. با توجه به اینکه اغلب داستانهای فریبا کلهر، (در ژانر بزرگسالان) جزء داستانهای رئالیستی است، شخصیتهای داستانی در این اثر نیز مطابق با شخصیتهای اجتماعی و سیاسی عصر نویسنده انتخابشده است، در حقیقت اغلب شخصیتهای این داستان جزء تیپهای واقعی جامعۀ ایرانیاند و درگیری شخصیتها با مسائل اجتماعی، فرهنگی، حقوقی، عاطفی و… بیانگر شرحی کلی و خلاصه از معضلات اجتماعی ـ فرهنگی و وضعیت افراد درگیر در آن است. درواقع نویسنده با استفاده از قالب داستانیِ رئالیستی، دیدگاه کلیِ خود را دربارۀ مسائل روزمرهای که افراد جامعه با آنها درگیر هستند مطرح میکند. این مسائل و معضلات هم مربوط به مردم کشور ایران میشود و هم مهاجرانِ ایرانی که به قصد زندگی بهتر به خارج از کشور مهاجرت میکنند. نویسنده با تصویری که در پس پرده زمان، مکان، شخصیتها و از زاویه دید ِ اول شخص در داستان ارائه میدهد، معضلات و مشکلات فرهنگی ـ اجتماعی جامعه را به همراه تحولات سیاسی و اقتصادی آن به تصویر میکشد. مسائل روزمره زندگی و اتفاقات و رویدادها و روابط اجتماعی متداول جامعه و بیان هنجارها و ناهنجاریهای اجتماعی بهطور گسترده در این اثر بازتابانده شدهاند.
منابع برای مطالعۀ بیشتر آبرکرامبی، نیکولاس، (۱۳۷۰)درآمدی بر جامعه شناسی ؛ ترجمه هادی جلیلی، تهران ، نشر نی . آبوت، پاملا و کلر والاس (۱۳۸۵)، «فرهنگ واژهها و اصطلاحات». در جامعهشناسی زنان. ترجمه: منیژه نجمعراقی. چاپ چهارم. تهران: نشر نی.
آبوت، پاملا، والاس، چاملا، (۱۳۸۵)، «تولید دانش فمینیستی». در جامعهشناسی زنان. ترجمه منیژه نجمعراقی. چاپ چاپ چهارم. تهران: نشر نی. ایوتادیه، ژان، (۱۳۸۱)، جامعهشناسی ادبیات و بنیان گذاران آن، درآمدی بر جامعهشناسی ادبیات، چاپ پنجم، تهران، چشمه.
پاینده، حسین، (۱۳۷۱)، نظریه و نقد ادبی، تهران، روزگار.
ترابی، علی اکبر، (۱۳۷۹)، جامعهشناسی هنر و ادبیات، تبریز، فروغ آزادی.
ریتزر، جورج، (۱۳۷۷)، نظریههای جامعهشناسی در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثی، چاپ سوم، انتشارات علمی.
زالا مانسکی، هنری، (۱۳۸۱)، بررسی محتواها، درآمدی بر جامعهشناسی ادبیات، چاپ پنجم، تهران، چشمه. ستوده، هدایت الله، (۱۳۷۴)، جامعه شناسی در ادبیات، تهران: آوای نور. فاضلی نعمت الله ، کریمپور، نسرین، (۱۳۸۹) جامعهشناسی ادبیات شاخهها و روشها، کتاب ماه ادبیات، شماره ۴۵. فاضلی نعمت الله؛ (۱۳۷۷)، «در آمدی بر جامعهشناسی هنر و ادبیات»، فصلنامه علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی، شماره ۷ و ۸. کلهر، فریبا، (۱۳۹۴)، شروع یک زن، تهران، ققنوس. گلدمن، لوسین و دیگران، (۱۳۷۷)، درآمدی بر جامعه شناسی ادبیات، «روشهای تجربی و ۳۷ ـ دیالکتیکی در جامعه شناسی ادبیات»، ترجمه محمد جعفر پوینده، تهران، نقش جهان. گلدمن، لوسین، (۱۳۷۱)، جامعهشناسی ادبیات (دفاع از جامعهشناسی رمان) ترجمه پوینده، تهران، هوش و ابتکار. لوکاچ، جرج، (۱۳۸۳) جامعه شناسی رمان، ترجمه عباس مخبر، تهران، روزگار
مشيرزاده، حمیرا، (۱۳۸۸)، چاپ چهارم، تهران نشر پژوهش شیرازه.
بخش یازدهم
IMG_7692 سعدینامه 🌹دوشنبه هر هفته یک حکایت از بوستانخداوندگار سخن سعدی🦋 #بابچهارمدرتواضع #گوشهشهناز #دستگاهشور با دلنشینسهتار استاد باهنر شنیدم که فرزانهای حق پرست گریبان گرفتش یکی رند مست از آن تیره دل مرد صافی درون قفا خورد و سر بر نکرد از سکون یکی گفتش آخر نه مردی تو نیز؟ تحمل دریغ است از این […]
دنیای کودکان و نوجوانان ، دنیایی پر پیچ و خم و شلوغ از جنس خستگی نیست بلکه دنیایی از کلمات و عبارات و علائم کشف نشده و جدیدی است که نیاز به شنیدن و فهمیدن و تعجب کردن و سوال نمودن و خندیدن یا گریستن همزمان با کودک و نوجوان دارد. بنابراین وظیفه ی نویسنده […]
موسیقی در اندیشه عرفانی مولانا مولانا موسیقی را مربوط به آسمانها و بهنوعی علم غیب و راز میداند. برای مولانا موسیقی صرفاً یک رمز برای بیان رازها نیست؛ بلکه او به عنوان یک عارف به این مسأله معتقد است. ریشۀ این اندیشه، به فیثاغورس میرسد که معتقد بود، موسیقی از آن افلاک است. به عقیدۀ […]