داستان زهره

داستان زهره و رضا. بخش اول ( بررسی مکتوب پرونده های روانشناسی) . سعیده اکبری بیرق

داستان زهره زهره ۲۸ ساله زیبا و شیک پوش ، با آرایش کامل و موهای آراسته با بافت و لایت ، البته زیر شال با نظم خاص و مرتب ، وارد شد و با روی گشاده و لحن آرام سلام و احوالپرسی کرد . منهم با خوشامد گویی خواستم که بنشیند ، گفت یک ساعت برای…

داستان زهره
زهره ۲۸ ساله زیبا و شیک پوش ، با آرایش کامل و موهای آراسته با بافت و لایت ، البته زیر شال با نظم خاص و مرتب ، وارد شد و با روی گشاده و لحن آرام سلام و احوالپرسی کرد . منهم با خوشامد گویی خواستم که بنشیند ،
گفت یک ساعت برای خودم و یک ساعت هم برای همسرم وقت گرفتم که بعد از من می آید .
زهره گفت : ۹ سال پیش ازدواج کردیم ، بعد از یک سال طلاق گرفتیم و بعد از یک سال و هفت ماه دوباره ازدواج کردیم
و الان یک دختر ۴ ساله دارم .
پرسیدم خوب علت طلاق چی بود و چرا دوباره ازدواج کردین و مشکل فعلی چیه ؟
زهره گفت همسرم خیلی بدبینه و سر همین هم طلاق گرفتیم ولی چون همدیگه رو دوست داشتیم ، پشیمون شدیم و دوباره ازدواج کردیم .
البته همسرم تقاضای ازدواج کرد و گفت تغییر کردم و دیگه رفتارهای گذشته رو تکرار نمی کنم منم باور کردم ولی متاسفانه نتونست .
از زهره خواستم تا واضح تر توضیح بدهد که منظورش از بدبینی چیه ؟
زهره گفت : خانم دکتر من سالن آرایشگری داشتم و کار می کردم ولی اجازه نداد و مجبورم کرد که جمع کنم ،
اجازه نمی ده که تنهایی یا با دخترم بیرون برم
حتی برای یه خرید کوچیک از سوپر مارکت ، اجازه ندارم با دوستام ارتباط داشته باشم حتی تلفنی ،
مرتب گوشیم رو چک می کنه ،
اجازه نمیده اینستاگرام داشته باشم . مهمونی های خانوادگی یا مراسم عروسی و عزا اجازه نمیده تنهایی برم ،
خودش هم دوست نداره بره
و کارشو بهونه می کنه و میگه وقت ندارم و این باعث میشه نزد فامیل و دوست و آشنا، همیشه شرم زده باشم
هیچوقت مارو سفر نبرده و حتی یه رستوران یا کافی شاپ هم نمی بره ،
میگه محیط بیرون آلوده س و من دوست ندارم نگاه کسی روی تو باشه .
پرسیدم با آرایش و پوشش تو مشکلی نداره ؟ گفت چرا ، همیشه سر این مسائل با هم دعوا داریم .
وقتی بیرون میریم حق ندارم اطرافمو نگاه کنم ،
سریع می پرسه به کی داشتی نگاه می کردی؟
با کسی قرار گذاشتی ؟
با هیچ کس رفت و آمد نداریم به همه بدبینه . ایندفعه بخاطر دخترم نمی خوام ازش طلاق بگیرم و از شما می خوام که کمکم کنین .

ادامه دارد…