داستان کوتاه مخاطبان

داستان کوتاه (دندان متحرک) از پروین داوری

چی دندونت مونده تو غذا خوری؟!  خانم کاتبی نمی دونست چه عکس العملی نشون بده از اونجا که مستقیم مسئول پرسنل بانوان بود باید به مسائل شون رسیدگی می کرد یه جور هایی جزو شرح وظایفش شده بود.

داستان کوتاه

از پروین داوری

دندان متحرک

زن خسته و نگران ازآستین روپوش فرم خانم کاتبی سرپرست خط تولیدی که زنان کارگر مشغول مونتاژ قطعات بودند گرفته بود و ول کن نبود.

 

ببین تو رو خدا ازت خواهش می کنم.

 

خانم کاتبی در حالی که حواسش به سالن بود و به طرف تلفنی که مدام صدای زنگش با صدای دستگاه‌های هیدرولیک و پنوماتیک در هم آمیخته و تو سالن تولید پیچیده بود می رفت پرسید :

 

چی شده ؟

مشکل چیه خانم مظلومی؟

 

تلفن رو جواب داد وسریع چند خطی یادداشت برداشت.

خانم مظلومی که مرتب این پا و اون پا می کرد در حالی که نمی تونست درست کلمات را بیان کند گفت:

یه لحظه می تونیم تنهایی صحبت کنیم ؟

 

و درحالی که دست سرپرست خط رو به تمنا می فشرد خانم کاتبی را به بیرون سالن تولید هدایت کرد

 

توروخدا تو رو جون بچه هات

 

خوب چی شده بگو

 

زن هراسان به اطراف سری چرخاند و بعد از اینکه مطمئن شد کسی حرفهایشان را نمی شنود گفت:

دندونم دندونم خانم کاتبی

خوب دندون چی ؟ درد میکنه ؟!

 

نه نه صبح موقع صبحونه دندون مصنوعی ام رو درآوردم آخه تازه از دندانساز گرفتم

بعد دهانش را جهت اثبات مشکلی که پیش آمده بود را پریشان بازکرد

سری دندان های پایین تهی بود

 

دندونم درست جانیفتاده عذابم میداد

در آوردم راحت صبحونه بخورم آخه دیشب هم چیزی نتونسته بودم بخورم

شما که صبح اول وقت پیج کردین سریع بیایین سر خط بازرس میاد یادم رفت برش دارم !

 

چی دندونت مونده تو غذا خوری؟!

خانم کاتبی نمی دونست چه عکس العملی نشون بده از اونجا که مستقیم مسئول پرسنل بانوان بود باید به مسائل شون رسیدگی می کرد یه جور هایی جزو شرح وظایفش شده بود.

 

هاج و واج یاد صبح افتاد که از مقر اداره استاندارد قرار بر بازدید بود و از پرسنل خواسته بود جهت نظم بیشتر و ساماندهی پنج دقیقه زودتر از وقت صبحانه که طبق قانون قبل شروع کار صرف می شد غذا خوری رو ترک و به سالن بیایند.

 

خانم مظلومی بغض کرده بود و مرتب تکرار می کرد دندون مصنوعی ام رو گم کردم

نمی دانست چطور او را آرام کند چون ازطرفی سفار شاتی که تلفن مدیر واحد کرده بود رو بایدانجام میداد و از طرفی درخواست و مشکل عجیب پیش آمده برای پرسنل واحدش

ضمن اینکه او را به آرامش دعوت می کرد گفت:

حالا آروم باش

چرا زودتر نگفتی؟

زن هراسان و امیدوار از اینکه تا این مرحله تونسته سرپرست خط رو قانع کنه گفت:

منتظر بودم ظهر بشه خودم برم بردارم ولی می ترسم دیر بشه پیدا نشه،

خجالت می کشیدم بگم بهتون

ولی اگه بدون دندون برم خونه شوهرم منو میکشه آخه اقساطی دندون مصنوعی گذاشتم

 

خانم کاتبی با جدیت گفت واقعا الان تو مشکلت گم کردن تیکه دندون مصنوعی هست یا شوهرت

خانم مظلومی بدون شک و ثانیه ای مکث گفت بخدا شوهرم!

خانم کاتبی سر جنباد گفت همین جا باش.

رفت به سالن سری زد

همه کنجکاو مکالمه آن دو بودند چون گاه و بی گاه لیستی از تعدیل نیرو می آمد و نگرانی در بین پرسنل ایجاد می شد

سریع برگشت و گفت خوب بیا بریم آشپزخونه و ببینیم چکار می تونم بکنم

خانم مظلومی ناخواسته چند قدم عقب رفت نه تو رو خدا نه من خجالت می کشم

لطف کنید خودتون از آشپز خونه که بشقاب ها رو جمع میکنن بپرسین.حتما اونا دیده و برش داشته

خوب خودت چرا نمی پرسی اون که بدرد هیچ کس جز خودت نمی خوره

تو رو جون بچه ات فردا پشت سرم حرف در میارن

نمی خوام بدونن مال منه

وا پس چکار کنم من ؟

هم بی دندون موندی ، هم ازشوهرت می ترسی هم نمی خوای بری دنبال مشکلت ؟!

و در حالی که خود خانم کاتبی نسبت به این پیش آمد خنده اش گرفته بود سری چرخاد و گفت خوب برو سر دستگاهت ببینم چکار می کنم

 

در حالی که می سنجید چطور به آشپزخونه بره پیش پرسنل مرد آشپزخونه مطرح کنه و تیکه دندان فک پایین رو درصورت پیدا کردن به صاحبش برگردونه هم خنده اش می گرفت و هم نمی دونست چکار کنه

اول سفارش مدیر تولید رو تنظیم کرد و خانم مظلومی که حواسش به تردد خانم کاتبی بود و یک لحظه ازش چشم بر نمی داشت ریز ریزاشک می ریخت و نگران دندان گمشده اش بود.

 

خانم کاتبی چهره جدی به خود گرفت و وارد آشپزخونه شد سر آشپز مشغول تهیه ناهار ظهر کارخونه بود

سریع دست از کار کشید و ازخانم کاتبی که سفارش دخترعمویش را برای استخدام به واحد خانم ها داده بود جلو آمد

چه خبر خانم کاتبی می گفتین من می اومدم پایین ؟ دستتون درد نکنه چطور شد ؟ از کی بیاد بخدا ثواب می کنید شوهرش معتاده بچه اش رو عموم اینا نگه میدارن معطل یه چندرغازه

خانم کاتبی در حالی که نمی دونست چطور گم شدن دندون مصنوعی رو مطرح کنه گفت

قراره خط خانم ها دوشیفته بشه بخش خانم ها نیرو برمیدارن

حالا یه موضوع دیگه

 

چی ؟

مدارک بیاره فردا ؟

نه صبر کن آقای هادی زاده

صبح بشقاب ها و میز ها رو خودت جمع کردی ؟

نه چطور ؟

من و منی کرد و گفت یه دندون مصنوعی ندیدی ؟

چی دندون مصنوعی ؟

مال کی بود ؟ چه شکلی بود ؟ و از آنجا که سر آشپز مرد شوخ طبعی بود قاقاه خندید

حالا شما بگین انگشتری ،تیکه گوشواره ای پولی یا کیفی

دندون مصنوعی یه زن

و اینبار بلند تر پای کوبان می خندید به طوری که کمک آشپز از سر سینک ظرفها در حالی دستانش را با پیش بند پاک می کرد جلو آمد و در پیروی از خنده های سرآشپزش شروع به خنده کرد

خانم کاتبی از اینهمه به سخره گرفتن عصبی شد و با صدای بلند با اشاره به کمک‌آشپز گقت میشه بگی موضوع خنده چی بود که ندونسته می خندی ؟ یا دنبال سوژه هستی که از کار دربری ؟

با این تذکر خانم کاتبی می خواست مسئله رو جدی کنه

که سر آشپز به مرد گفت برو سر ظرفها چرا اومدی؟

ولی مشخص بود خودش رو به سختی کنترل می‌کند که یه فرصت مناسب جریان رو به همه بگه چون موضوع خنده براشون فراهم شده بود

خاتم کاتبی یاد رمان جاده افتاد که جمعیتی که قرار بود قتل عام بشن در حال مزاح کردن بودند و از سرنوشت خودشان بی خبر.

خودش هم نمی دانست این موضوع چه ربطی به دندان خانم مظلومی داره اینبار داشت بغض می کرد برای زنی که در سن جوانی مجبور به گذاشتن دندان مصنوعی بجای معالجه دندان و رسیدگی پزشکی کرده بود و بدتر اینکه واهمه داشت ازهمسرش که هزینه دندان را به سختی تهیه کرده بوده و حالا اونو از دست داده

در این افکار بود که سر آشپز پرسید مال کی بوده ؟

جواب داد

مهم نیست حالا کجا رو بگردیم؟

که سر آشپز پکی از خنده زد و سراغ سلطل های آشغال رفت

به کمک آشپزگفت؛

اینارو بریز تو بالکن کار دارم

بعد رو کرد به خانم کاتبی

شما نگران نباشین برین سالن پیدا کردم رنگ می زنم

خانم کاتبی که از نیت قرار برای خنده و برملا کردن این راز مطمئن بود گفت نه من اینجا هستم

نیم ساعت همه جا رو گشتن ناامید شده بودند که کمک آشپزگفت؛

نون خشکا نون های مونده صبح اونا رو بیارم ؟

گویا جرقه ای از کشف یک استدلال رو یافته باشند سریع نان مانده های صبحانه روی کف آشپزخونه پهن شد و سر آشپز فاتحانه خم شد و تکه دندان مصنوعی فک پایین رو به طرف سقف گرفت

شاید این صحنه ذوق و شوق نه هنگام کشف الکل و نه هنگام اولین پرواز برادارن رایت اتفاق نیفتاده باشد با قاه قاه بلند فریاد زد پیدا کردم پیداش شد.

خانم کاتب که دلش نمی خواست بیش ازاین موضوع تکه دندان در معرض دید باشد از ظرف دستمال کاغذی رو میز سریع یک دستمال کشید و به حالت قاپیدن از دست مرد آنرا گرفت

دو مرد از خنده به عجز زنی که دندان راجا گذاشته بود می خندیدن

خانم کاتب خشمگین بود برگشت گفت

فکر کنم الان ۱۵۰ نفرگرسنه میان ازت ناهار بخوان با این حرف سعی کرد موضوع رو عادی جلوه نشون بده

آقای هادی زاده در حالی که با دست و در حال خندیدن روی زانو می زد گفت تو رو خدا مال کیه این ؟ خانم کاتبی بدون نیاز به پاسخ دادن

سریع و بادقت آنرا درجیب لباس کارش جاسازی کرد.

به محض خروج از پله ها دم در خانم مظلومی را دید که هراسان گوشه ای کز کرده بود

 

مگه نگفتم سر خط باش؟

چشمان زن پاسخ می جست

خانم پیدا شد ؟

بله بیا

دست لاغر’زرد و سرد زن که به دستش خورد دلش تاب نیاورد برای لحظه ای او را درآغوش کشید

خانم مظلومی کلماتی به زبان ترکی که برای کاتبی نامعین بود بیان می کرد. سعی کرد خونسرد باشد و سر خط برگردد

سردرد عجیبی داشت.مشغول نوشتن گزارش روزانه شد.

دلش می خواست در این حال به جای گزارش فنی روزانه ادامه رمان جاده را بنویسید دلش می خواست ازحقارت زنان کار در مقابل جامعه مرد سالار بنویسید دلش می خواست از چهره تک تک زنان کار که هر کدام ماجرایی غریب داشت بنویسید

ولی آمار تولید و ضایعاتی که به گفته واحد مدیریت اخیرا” رو به کاهش بود را ثبت کرد آمار قابل توجهی که به دست زنان خط تولید مهیا شده بود

آمار غایبین رو ثبت کرد و در آخر تاکید کرد که یک پرسنل به فوریت جهت ارتقاء تولید نیاز است

دلش می خواست به سر آشپز’تاکید کند ماندگاری این راز را ولی باز در کتاب‌ها خوانده بود وسعت رفتارهای طبقه ها و توده مردمی را که ناآگاه برای تغییر وضعیت هیچ قدمی برنمی دارند هیچ بلکه با هم و علیه هم می تابند…..

بدون اینکه سر آشپزرا سرزنش کند تلفن را برداشت و اطمینان داد که شخصا درخواست نیروی کار کرده

شاید می خواسته با این پیام جبران کمک های امروزش را به زنی درمانده کرده باشد.

 

ساعت کار به پایان رسیده بود.پرسنل سالن رو ترک کرده بودند صدای دستگاه‌ها هم گویی خسته باشند کم شده بود خانم مظلومی جلوتر ازهمه برای خروج از کارگاه آماده بود و دستش را محکم روی دهانش گرفته بود گویا هراس داشت که دندان مصنوعی اش دوباره جا بماند.

نویسنده: پروین داوری

 

تنظیم : پریسا توکلی

دبیر بخش فرهنگی