نفر سوم جشنواره داستان کوتاه

داستان کوتاه فریاد طبیعت از ثریا استوار نفر سوم جشنواره

داستان کوتاه فریاد طبیعت به قلم: ثریا استوار از شیراز نفر سوم جشنواره فریاد زمین و محیط زیست در رسانه ایرانیان اروپا

.

داستان کوتاه فریاد طبیعت به قلم: ثریا استوار از شیراز
نفر سوم جشنواره فریاد زمین و محیط زیست در رسانه ایرانیان اروپا

 

 

فریاد طببعت

دلم ازبی مهری آسمان،ومردم گرفته.شکافی عمیق درجان وتنم رخنه کرده.بنظرنمی آیدهرگزالتیام بخشد.شایدسؤال شودکه چرا؟ اگرلب بازکنم،وآنچه که قلبم،به سینه فشار می آورد،شماراهم به رنج می کشد. شاید،آسمان هم تقصیری ندارد.او نامهربان نیست که سرناسازگاری با طبیعت وزمین داشته باشد.سکوت قلبم رامی فشارد.

آسمانی که همیشه آبی،آبی بودو می درخشیدو زمستان وبهارش باابرهای سفیدوپنبه ایش زمین تشنه راسیراب می کرد،اکنون چه شد؟رخسارش مکدرشد،دلش گرفت وبغضی فروخفته، درپهنای سترگ سینه اش،خوش جای گرفت.نه فریاد زد،نه اشک ریخت.شایددیگرتنگ نظروبخیل شده بود.چون زمستان‌ها رابه خساست گذران کردولب فروبست. زمان گذرکرد بهاراز راه رسیدوگلها وشکوفه ها،باامیدوشجاعانه برسر بوته وشاخه درختهانشستند وبردنیا وزمین وآسمان لبهایشان به خنده بازشد.وزمین چه دست ودلبازلباس سبزخودرابه تن پوشاندودامن پرچین وشکن ورنگارنگ ریاحین وسنبل وشقایق، همراه نسیم باطنازی ودلبری ورقصان برسینه پرمهرش پهن کرد. گلهای رنگارنگ دشت،سردرگوش یکدگرکرده وباسازنسیم نغمه خوش بهارانه راسر دادند. دیری نپایید انسانهای سرخوش،باشوروشعف، باروبنه خودرا پیچیدند،وراهی دشت وصحراشدند.بی فکروبی مهاباوبی توجه به عشق بیدریغ زمین پابرسر سبزه هاگذاشتند.

زمین ناله ای ازدرد، ازدل برآورد.طولی نکشید که بی رحمانه گلها وشکوفه هاراازشاخه جداکردندوشقایقهای سرخ ورقصان وسنبلهارازیرگامهای سنگین خودله کردند.زمین درد می کشیدوناله میکرد،امابی خیال قهقهه انسانهای نامهربان شده بود.وآن نسیم خنک بهاری دیگرنتوانست آنها رابه وجددر آورد.نسیمی که شقایقهارانوازش میدادحال،کیسه های زباله رابر سرشان کشیدودشتی ازکیسه سربرآورده شد.زمین قلبش شکست وشکاف برداشت ،ناله اش کم کم به فریادبدل گشت.زباله هاوعفونت زمین رادراغوش متهوع خود گرفت.زمین تشنه بود،تشنه محبت وآب،ازخشکی لبهایش داغمه بسته بودوترک برداشته.فریادی جانکاه از درون تفدیده اش بلندشد سپس خاموش میگشت. شکافهاعمیق ترمی شدند وفریادهاسوزناکتر.ازبی توجهی پیر شدودرهم شکست شکافهابه گسلهای بزرگی بدل شدند.

آنقدرگسلهادهان بازکردند وفریادزمین بلندوبلندتر می شدوناخواسته به خودلرزیدوازتب وسوزلرزشش شدت یافت وعده ای ازمخلوق بی توجه ونااگاه وگناهکارو بی گناه رادرخودبلعید واین بلعیدنها گاهاادامه خواهد داشت.آسمان بهر زحمتی بودپشت چشمانش رامالید وزیرچشمی به زمین نگاهی انداخت ،بغضش ترکید اشکش بسوی زمین روانه گشت ،اما نتوانست جاری شود نفسش گرفت ودرنیمه راه بازماند.

راهش رابه طرف جنگل و درختان تغییرداد،درختان ازعطش خودسوزی می کردند.آسمان خیلی دست وپازدوتلاش کرداما نتوانست برسردرختان، باریدن کند .مسیرش عوض شد.تبربدستان بیرحم رادیدکه چگونه برتن وجان درختان تبرفرود می آورندوشادمانه ازسرپیروزی قهقهه سرمیدهندوهیکل تنومند درختان راکه ازقلب زمین بیرون کشیده بودند،چگونه کشان کشان،بی توجه :به شاخ وبرگ،که زوزه کشان برزمین سر می سایندبارمی زنند . زوزه بادخشک وفریادزمین وناله درختان درهم پیچیدندوبگوش آدمیان ,آسمان رساندند.اماگوشهاکر، وچشمهانابینا!پوشش زمین ازبین رفت طبیعت نابودشد وبدنبال آن دیگرصدای زنگوله های گوسفندان، ناله نی چوپان هم شنیده نشد بقول(شفیعی کنی:احساس می کنم که واژه های شعرم راازروی سبزه های سحرگاهی برداشته ام)اماهنوزصدای ناله وفریادزمین بگوش می رسد،و فریادش برسربشریت است.زمین بی جان وبی کلام نیست که نفهمیدش، بانگش رابایدبادل وجان شنید.مگر میتوان، طبیعت زیبا و دلفریب راکه سرشار ازگل وریاحین وشکوفه وغنچه هست فقط دراثرهای هنری دیدکه چون خواب و خیال بنماید؟؟

پس چشم بصیرت رابایدبازکردودیگر انگشت حیرت رانگزید،وبشررااز خواب زدگی وغفلت بیداروهشیار. تابفهمندطبیعت بیجان شده وبشر،جانش راگرفته.ازخودمان خودخودمان شروع کنیم ابتدا تلاش برای پاکسازی وجودمان ، عشق ومحبت رادردلمان بکاریم سپس مهرومهربانی رابه زمین وطبیعت هدیه دهیم .محیط زیست راالوده نکنیم وپاک نگه داریم .

درختان راقطع نکنیم تاسرافرازبرقامت خویش استوار گردند.به امیدداشتن زمینی زیباورنگارنگ تابجای فریاددردوبی مهری ،فریادعشق وامیدسردهند.،که شایسته مخلوق مهرپرورگردد.

(خدای بزرگ،خالق بشر،زیبایی آفریده وزیباییها رادوست دارد).

خدا،آسمان،زمین،طبیعت دوستتان دارم.

“ثریا استوار”

 

.

. تنظیم: پریسا توکلی