شعرنو، شعر زمان

“درد پنهانی” شعر نو به قلم فیروزه مرادی

درد پنهانی ست در لبخند دلقک ها
در سکوت شب نشینی مترسک ها

خسته ام، ای کاش می شد لحظه ای باشم
توی دنیای پراز خالی کودک ها

یاکه می شد مثل سکه جمع می کردیم
خاطرات خوب مان را توی قلک ها

خواب دیدم می دوم از خود به تنهایی
توی مشتم تند می زد نبض میخک ها

دیدم از تنهایی بی حد خود ماهی
رفته باپای خودش درچنگ جلبک ها

زندگی را روزو شب با بی کسی هایم
گریه کردم روی دامان عروسک ها

می توان فهمید از حالم که افتاده
روی بختم سایه ی سنگین بختک ها

تکه ای از ناله ی این شعر غم آلود
مانده در سمفونی بغض چکاوک ها

آخرش می افتد از فرط غم آدم
آسمان از روی دوش بادبادک ها

فیروزه مرادی
********************
نویسنده: فیروزه مرادی

تنظیم : رامک تابنده