در آمدی بر جنگ جهانی دوم:
جنگ جهانی اول که در اوت ۱۹۱۴م آغاز و در ژوئیه ۱۹۱۸م به اتمام رسید؛ از لحاظ ابعاد و فاجعه تا آن زمان بی سابقه بود. این جنگ در حالی به پایان رسید که بر اساس ماده ۲۳۱ عهد نامه ورسای، آلمان به عنوان مسئول اصلی جنگ شناخته شد و به پرداخت غرامت و خسارت محکوم گردید. علاوه بر آن شوروی و ایتالیا نیز از مفاد عهدنامه صلح ورسای ناراضی بودند.
به این ترتیب ریشه های جنگ جهانی دوم را می توان در جنگ جهانی اول جستجو نمود. زیرا کشورهای فاتح نتوانستند روابط بین الملل را بعد از جنگ جهانی اول بر اصول معتبری پایه گذاری کنند و مشکلات بعد از جنگ نیز مانعی برای برقراری اصول محکم و استواری که قادر به تامین نظریات کشورهای بزرگ باشد بود.
این عهد نامه و معرفی آلمان به عنوان مسئول اصلی جنگ جهانی اول تاثیر بسیاری بر افکار عمومی در آلمان گذاشت؛ و موجبات سرخوردگی و خشم در آلمانی ها را پدید آورد؛ ظهور جمهوری وایمار در آن کشور و فشار دول پیروز در جنگ، همچنین بحران اقتصادی سال ۱۹۲۹م که به بحران های سیاسی انجامید؛ زمینه را برای پیدایش و ظهور حزب ناسیونال سوسیالیست (نازی) تحت ریاست آدولف هیتلر مهیا کرد. بهطوریکه هیتلر توانست با تصویب رایشتاگ، در سال ۱۹۳۳٫م، قانون اساسی جمهوری وایمار را ملغی و دیکتاتوری خود را به مدت چهار سال در آلمان برقرار سازد. با قدرتگیری هیتلر، سرکوب مخالفان و میلیتاریزه کردن آلمان، با حمایت توده و مردم آلمان در دستور کار رهبران این کشور قرار گرفت.
به این ترتیب هیتلر پس از قدرت گیری بسیاری از مخالفان خود را نابود کرده و توسعه و بسط ارتش آلمان را با توجه به مغایرت با عهد نامه صلح ورسای در دستور کار خود قرار داد.
لازم به ذکر است انگلستان که از دول پیروز در جنگ جهانی اول بود؛ به دلیل ضعف دولت وایمار و ترس از نفوذ کمونیست در آن کشور از نیمه دوم دهه ۱۹۲۰م به کمک سرمایه داران و صنعتگران به تقویت اقتصادی آدولف هیتلر رهبر حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان پرداخت. هدف انگلستان کمک به یک رژیم ضد کمونیست در راستای برقراری موازنه قوا در اروپا بود. این امر به تقویت سیاسی هیتلر منجر شد و وی در ۳۰ ژانویه ۱۹۳۳م برابر با ۱۰ بهمن ۱۳۱۱ه.ش از طرف ژنرال هیندنبورگ رئیس جمهور آلمان به مقام صدرات اعظمی کشور آلمان منصوب شد و پس از مرگ هیندنبورگ با ادغام ریاست جمهوری و صدرات عظمی، خود را «پیشوای آلمان» نامید و حکومت رایش سوم را به وجود آورد.
می توان چنین نتیجه گرفت که قدرت گیری روز افزون نیروهای نظامی آلمان با نوعی حمایت ضمنی جهان سرمایهداری همراه بود ، زیرا آنان در تحلیل های خود بر این باور بودند که نیروی نظامی قدرتمند نوظهور فاشیسم در آلمان ، سرانجام کمونیسم را به ورطه نابودی میکشاند . بدینترتیب در این دوران اروپا شاهد صلح نیمه مسلح (۱۹۳۸ــ۱۹۳۶٫م) است. سال ۱۹۳۸م را می توان سال پایان دوران صلح نیمهمسلح دانستهاند، زیرا در این زمان در اروپا میان کشورهای سرمایه داری شکاف عمیقی به وجود آمده، این حکومت ها به دو بخش دیکتاتورهای فاشیست و کشورهای لیبرال تقسیم شدند.
قدرت گیری هیتلر که برابر با قوی شدن ارتش نازی بود، به آلمان این امکان را داد تا قسمت هایی از سرزمین های متعلق به آلمان و آلمانی نژاد را بدون جنگ تصرف نماید. هیتلر همچنین کرانه غربی رود راین و ایالت سودت را ضمیمه خاک آلمان نمود.
اما حادثه آنشلوس (لفظ آلمانی به معنای الحاق : Anschluss) یا الحاق اتریش سرآغاز کشورگشاییهای آلمان هیتلری گردید؛ به دنبال الحاق اتریش به آلمان، هیتلر واگذاری فوری مناطق آلمانی زبان چکسلواکی را تقاضا نمود و تهدید کرد در صورت رد تقاضایش ، به جنگ اقدام خواهد کرد. نوئل چمبرلن، نخستوزیر انگلستان، به واسطه سیاست محافظهکارانه خود مصمم شد، حتی به قیمت تسلیم چکسلواکی به آلمان، مانع از وقوع جنگ گردد. سرانجام در بیست و نهم سپتامبر ۱۹۳۸٫م، کنفرانسی با شرکت چهار رهبر اروپایی که عبارت بودند از: هیتلر پیشوای آلمان، موسولینی فرمانروای ایتالیا، چمبرلین نخست وزیر انگلستان و ادوارد دالایه صدراعظم فرانسه در مونیخ تشکیل شد و جزئیات تجزیه چکسلواکی معین گردید. بدینسان آلمان در اکتبر ۱۹۳۸٫م، مناطق آلمانیزبان چک را نیز تصرف کرد.
پس از چکسلواکی، هیتلر خواستار دالان وانتزیک که طبق عهد نامه ورسای در این زمان متعلق به خاک لهستان بود، شد.
انگلستان و فرانسه که از به هم خوردن تعادل قوا در اروپا نگران بودند، درصدد دوستی با شوروی و برقراری همکاری سه جانبه علیه هیتلر برآمدند. اما به دلیل هوشیاری هیتلر این امر ممکن نشد؛ نتیجه عقد قرار داد عدم تجاوز در بیست و سوم اوت ۱۹۳۹م بین آلمان و شوروی بود. این پیمان عدم تجاوز ده ساله به نام امضاء کنندگان آن به قرار داد مولوتف – ریبن تروپ مشهور است . خلاصه متن این قرارداد چنین است : «طرفین تعهد می کنند که از هر گونه عمل خشونت آمیز، هر گونه تجاوز ، هر گونه حمله علیه یکدیگر ، خواه به تنهائی و خواه همراه با دول دیگر، خودداری نمایند.»
همزمان با این پیمان یک توافق محرمانه نیز در مورد تقسیم کشورهای بالکان و اسکاندیناوی به امضاء دو طرف رسید. هیتلر و استالین برای به دست آوردن سهل و آسان یک رشته دستاوردهای ارضی در اروپای شرقی نیز در این پیمان به توافق رسیدند.
آغاز جنگ جهانی دوم:
یک هفته بعد از قرارداد عدم تجاوز بین آلمان و شوروی در اول سپتامبر ۱۹۳۹م ارتش آلمان بدون اعلان جنگ از مرز لهستان عبور کرد؛ و به این ترتیب جنگ جهانی دوم شروع شد. و تا اوت ۱۹۴۵ ادامه یافت.
متعاقب آن در روز سوم سپتامبر ۱۹۳۹م انگلستان و فرانسه نیز به دلیل حمایت از لهستان به المان اعلان جنگ دادند و به این صورت وارد جنگ شدند. به این ترتیب جنگ جهانی دوم در اول سپتامبر ۱۹۳۹م میان آلمان و ایتالیا، ازیکسو، و فرانسه و انگلستان، از سویی دیگر، آغاز شد و سایر کشورهای اروپایی نیز، به استثنای سوئد، سوئیس، اسپانیا، پرتغال و ترکیه، یکی پس از دیگری وارد جنگ شدند.
جنگ جهانی دوم را از آغاز تا پایان می توان به پنج مرحله تقسیم کرد؛ این مراحل عبارتند از:
۱- مرحله اول جنگ از سال ۱۹۳۹م آغاز شد و تا سال ۱۹۴۱م ادامه یافت. این دوره از فتح اتحاد شوروی و آلمان آغاز شد و به حمله به لهستان انجامید و منجر به فتح فنلاند، دانمارک، هلند، بلژیک، لوکزامبورگ، نروژ و سقوط فرانسه و شکست انگلستان شد.
۲- مرحله دوم جنگ با حمله ارتش نازی به شوروی در بیست و دوم ژوئن ۱۹۴۱م آغاز شد و سال ۱۹۴۲م پایان یافت. در این مرحله جنگ که بین دولت های اروپایی آغاز شده بود به آفریقا کشیده شد. همچنین آمریکا نیز وارد جنگ گردید.
۳- مرحله سوم جنگ سال های با حمله ژاپن در هفت دسامبر ۱۹۴۱م به متصرفات آمریکا آغاز شد و تا یکسال بعد یعنی ۱۹۴۲م ادامه یافت. در این مرحله آمریکا نیز به طور کامل بر ضد آلمان، ایتالیا و ژاپن وارد جنگ شد. به این ترتیب جنگ جهانی دوم در این مرحله در تمام کره خاکی انتشار یافت.
۴-مرحله چهارم جنگ مقارن با سال های (۱۹۴۵-۱۹۴۲م) بود. در این مرحله متفقین توانستند ابتکار عمل را در دست گرفته، فتوحات بی نظیری انجام دهند. فتوحات این مرحله به شکست آلمان و متحدانش انجامید؛ و منجر به تسلیم بی قید و شرط آلمان در هفتم ماه مه ۱۹۴۵م گردید.
۵- مرحله پنجم کمه پایان جنگ جهانی دوم است. برابر با سال های (۱۹۴۵-۱۹۴۴م) می باشد. این مرحله با حمله اتمی آمریکا بر علیه ژاپن و تسلیم این کشور و در نتیجه پیروزی متفقین به پایان رسد.
مواضع ايران در قبال جنگ جهاني دوم
جنگ جهانی اول در حالی آغاز شد که به اعتقاد رضا شاه «ایران نه بدان اندازه قدرتمند بود که بتواند در جنگ شرکت کند و نه تا آن حد ضعیف بود که اجازه دهد حقوقش پایمال گردد.» به همین دلیل «یک سیاست بیطرفی برای ایران ضرورت داشت و برای قدرتهای متحارب نیز ارزشمند بود.»
به این ترتیب یک روز پس از شروع جنگ جهانی دوم در سپتامبر ۱۹۳۹م برابر با ۱۳۱۸ه.ش محمود جم، نخستوزیر ایران، طی اطلاعیهای در یازدهم شهریور ماه ۱۳۱۸ه.ش اعلام کرد: «در این موقع که متاسفانه نایره جنگ در اروپا مشتعل گردیده است، دولت شاهنشاهی ایران به موجب این بیانیه تصمیم خود را به اطلاع عموم میرساند که در این کارزار بیطرف مانده و بیطرفی خود را محفوظ خواهد داشت.» وی دلیل این بیطرفی را چنین اعلام می کند: «ایران با هیچیک از دول درگیر مخاصمه و طرفیت ندارد»
متعاقب بیانیه محمود جم، علیاصغر حکمت، وزیر کشور، نیز از اتباع بیگانه درخواست نمود که از ابراز هرگونه احساساتی که منافی بیطرفی کشور ایران باشد جداً خودداری نمایند.
از سوی دیگر مظفر علم، وزیر امورخارجه ایران، در سیزدهم شهریور ۱۳۱۸ه.ش مراتب بیطرفی ایران را به اطلاع سفارتخانههای مستقر در تهران رسانید: «محترما به آگاهی آن جناب می رساند، در این موقع که نایره جنگ در اروپا مشتعل گردیده است دولت شاهنشاهی ایران تصمیم گرفته است که در این کارزار بیطرف مانده و بیطرفی خود را محفوظ دارد. خواهشمند است این تصمیم دولت شاهنشاهی را به آگاهی دولت مطبوعه خود برسانید.»
خبرگزاری پاریس نیز در دوازدهم شهریور ۱۳۱۸ه.ش خبر بیطرفی ایران را مخابره کرد.
با کمال تعجب این اعلام بیطرفی کشور ایران مورد استقبال دول درگیر جنگ قرار گرفت. زيرا دولت بریتانیا به دلیل درگیری ها در اروپا توانایی برقراری امنیت را در این منطقه از جهان نداشت. استدلال وزارت امورخارجه آلمان نیز از بیطرفی ایران چنین بود: «باتوجه به پیوند نزدیک ترکیه با انگلستان و فرانسه چنین بهنظر میآید که آنچه از لحاظ سیاسی اهمیت ویژهای یافته، آن است که فعلا به تقویت ایران در بیطرفی کاملش ادامه داده شود»
روابط ایران با اروپا قبل از جنگ جهانی دوم تا شهریور ۱۳۲۰ه.ش
ایران به دلیل موقعیت استراتژیک و جغرافیایی از قرن نوزدهم میلادی همواره مورد توجه دولت های اروپایی به خصوص انگلستان بود. دولت انگلستان به خصوص کنترل ایران را به دلیل ترس از نفوذ روسیه در هندوستان حیاتی می دانست، از سوی دیگر اکتشاف نفت در ایران موجب اهمیت بیشتر این کشور در میان دول قدرتمند اروپایی و رقابت آنان در ایران شد.
جنگ جهانی اول در سوم اوت ۱۹۱۴م برابر با ۱۳۳۲ه.ق در حالی به وقوع پیوست که ایران بر اثر قرارداد ۱۹۰۷ م به دو منطقه تحت نفوذ روسیه و انگلستان و یک منطقه بیطرف تقسیم شده بود. کشور ایران با وجود اعلام بیطرفی در جنگ جهانی اول عملاً به صحنه درگیری های قوای روسیه، عثمانی و بریتانیا تبدیل شد. به همین دلیل جنگ جهانی اول تاثیر مستقیمی بر اقتصاد ایران گذاشت و موجبات قحطی، از بین رفتن زراعت، کشاورزی، تجارت و در نتیجه فقر در میان توده را ایجاد نمود.
پس از اتمام جنگ جهانی اول تا انقلاب اکتبر روسیه در سال ۱۹۱۷م نیز مناطق شمال و غرب ایران همچنان در دست دولت روسیه باقی بود؛ با وقوع انقلابات کمونیستی در روسیه حکومت جدید به موجب قراردادی در برست لیتوفسک از جنگ کناره گیری نمود و مقرر داشت که خاک ایران از قوای روسیه خالی شود و به این ترتیب تمامی امتیازات و پیمان های روسیه تزاری را ملغی نمود.
کناره گیری روسیه از مسائل جهانی و به خصوص ایران، باعث کاهش نفوذ آن کشور در ایران و در عوض افزایش نفوذ انگلستان در مناطق شمالی و جنوبی ایران شد. با توجه به این قدرت گیری بریتانیا درصدد اجرای قرار داد تحت الحمایگی ۱۹۱۹ بر آمد؛ که البته با توجه به عدم اعتماد افکار عمومی و روشنفکران نسبت به سیاست های انگلستان موفق نبود.
کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ه.ش منجر به قدرت گیری سردار سپه و سپس رسیدن وی به سلطنت شد. رضاشاه با توجه به تمایلاتش مبنی بر صنعتی نمودن ایران، متمایل به قدرت سومی به غیر از انگلستان و روسیه شد. این قدرت سوم دولت آلمان بود. بنابراین آلمانی ها در فاصله بین دو جنگ جهانی فعالیت های صنعتی و اقتصادی بسیاری را در ایران مورد اجرا قرار دادند. از جمله در زمینه های صنعتی می توان به ساخت کارخانه جاتی مانند کارخانه اسلحه سازی، کارخانه هواپیما سازی، کارخانه کاغذ سازی، کارخانه چای خشک کنی، کارخانه سیمان، کارخانه شیشه سازی، کارخانه برق و … اشاره داشت. همچنین مدارس و هنرستان های فنی در ایران احداث شد و در همین راستا دولت دست به استخدام معلمین، اساتید و کارشناسان آلمانی در ایران زد. از جمله در زمینه احداث مدارس تخصصی و سایر موسسات می توان به ساخت هنرستان صنعتی ایران و آلمان در تهران، اصفهان، تبریز، مشهد و شیراز در سال های ۱۹۲۶-۱۹۲۵م، تاسیس بانک ملی ایران در سال ۱۹۲۵م و به ریاست یک آلمانی به نام دکتر لیندن بلات، پی ریزی وزارت دارائی ایران به کمک کارشناسان آلمانی در سال ۱۹۲۸م، ساخت حدود ۴۵۰ کیلومتر از راه آهن ایران در سال ۱۹۲۸م، عقد پیمان بازرگانی ایران و آلمان در سال ۱۹۲۹م اشاره کرد. حتی در سال ۱۹۲۷م یک کارخانه هواپیما سازی آلمانی تمام خطوط هوائی داخلی و خارجی ایران را در اختیار گرفت و اقدام به ایجاد خطوط هوائی بین تهران و اصفهان و شیراز در داخل کشور و خطوط مشهد به کراچی و بمبئی و خطوط مشهد به هرات و کابل و رشت به باکو کرد. این اقدامات شرکت هواپیمایی تا جایی پیش رفت که شعباتی نیز در ایران دایر شد.
همچنین آلمانیها تبلیغات وسيعي در مورد اشتراک نژاد آریایی دو ملت ایران و آلمان و مشابهت هدفهای ملی دو کشور در مبارزه با کمونیسم و امپریالیسم آغاز کردند و محبوبیت بسياري در میان ایرانیان بهدست آوردند.
در واقع در فاصله بین دو جنگ جهانی بیشتر تعاملات اقتصادی، فرهنگی و سیاسی ایران و اروپا با کشور آلمان بود. طبق آمار در سال ۱۹۳۲م تجارت ایران با آلمان ۸ در صد کل تجارت خارجی ایران را شامل می شد.
در سال ۱۹۳۶م این رقم به ۲۱ در صد کل تجارت خارجی ایران رسید. و در سال های شروع جنگ جهانی دوم به بیشتر از ۴۵ در صد افزایش پیدا کرد. البته پس از شروع جنگ روابط این دو کشور به دلیل مسدود شدن راهها و درگیرهای آلمان محدود شد و دولت آلمان نتوانست به تعهدات خود عمل نماید؛ این امر موجب نارضایتی در بین تجار و بازرگانان شد. ولی با یک دید کلی می توان گفت کشور آلمان تا سال ۱۹۴۱م یعنی مقارن با حمله به شوروی رابطه تجاری خود را با ایران حفظ کرد و توانست به تهعدات خود عمل نماید. ایران نیز ضمن ترجیح دادن آلمان با تمامی کشورهای اروپایی مناسبات اقتصادی داشت.
انعقاد پیمان عدم تعرض میان شوروی و آلمان در بیستوسوم اوت ۱۹۳۹م که طی آن هیتلر و استالین بر سر تقسیم اراضی لهستان و کشورهای بالتیک به توافق رسیده بودند، موجبات نگرانی رضاشاه را فراهم آورد.زیرا دولت ایران پیشبینی میکرد که شاید شوروی طی یک تفاهم محرمانه با آلمان درصدد برآيد موقعیت خود را بر ایالات شمالی ایران احيا كند.بههمین جهت رضاشاه بر آن شد بهمنظور کسب حمایت نظامی و اقتصادی به انگلستان روي آورد.
لازم به ذکر است که با انعقاد پیمان عدم تعرض میان آلمان و شوروی ۱۳۱۸٫ش/۱۹۳۹م، آلمان هیتلری، در جهت کاهش نفوذ انگلستان و افزایش نفوذ شوروی در ایران تلاش کرد. این کشور برای رسیدن به این هدف تا جایی پیش رفت که حتی نفوذ خود در ایران را در درجه دوم اهمیت قرار داد. هدف هیتلر از بسط نفوذ شوروی در ایران این بود که توجه استالین را از اروپای شرقی منحرف سازد.
در آن زمان، با توجه به موقعیت انگلستان در ایران، از نظر این کشور جلوگیری از نفوذ کمونیسم شوروی و حفظ لولههای نفتی جنوب به مراتب از خطر فاشیسم آلمان مهمتر بود، اما درعینحال انگلستان هیچ گونه اعتمادی به ارتش ایران نداشت؛ و اتحاد با ایران و برنامه ریزی با این کشور را صحیح نمی دانست. زیرا کمیته سرفرماندهی انگلستان معتقد بود اتحاد با ایران بهای گزافی به همراه خواهد داشت؛ بدیهی است رضاشاه حمایت انگلستان را برای دفاع از نواحی شمال ایران در برابر تهاجم روسها خواستار بود، درحالیکه برای انگلستان فقط دفاع از مناطق استراتژیک جنوبی، بهویژه حوزههای نفتی، اهمیت داشت.
در این زمان اشکالاتی نیز در روابط ایران و آلمان پیش آمد. زیرا دولت آلمان از پایان سال ۱۹۴۰م تبلیغاتی به ضرر کشورهای بی طرف و تهدید آنها را آغاز نمود؛ به ویژه در رادیو برلن به وضوع به تهدید رضا شاه و تبلیغات بر علیه وی پرداخته شد. این موضوع به شکایت دولت ایران انجامید و دولت آلمان با این توضیح که گوینده نظرات شخصی خود را بیان نموده، عذر خواهی نمود و گوینده رادیو اخراج شد.
در این دوران ایران شاهد فعالیت شدید و موثر ستون پنجم آلمان بود. که در کشورهای بی طرفی مانند هلند و بلژیک نقشی بسیار مهم و مثمر ثمر را ایفاد نموده بود. به این دلایل سرریدر بولارد، سفیرکبیر انگلستان در ایران، در طی جنگ جهانی دوم از گسترش نفوذ خانههای قهوهای، که در ظاهر محل تجمع خانوادههای آلمانی، ولی در اصل، مرکز فعالیت جاسوسی آنان بود ، بهشدت ناخرسند بود.
با این توضیحات بدیهی است که انگلستان از نفوذ اقتصادی و فرهنگی آلمان در ایران ناراضی بود؛ زیرا بر این باور بود که آلمانی ها درصدد کودتا در ایران هستند. از طرفی افکار عمومی در ایران نسبت به انگلیس بدبین و نظر مساعدی نسبت به آلمان داشتند. کودتای رشیدی عالی گیلانی نخست وزیر سابق ژرمنوفیل به کمک چهار سرهنگ عراقی دوستدار آلمانی ها بر علیه نوری سعید، نخستوزیر انگلوفیل، در آوریل ۱۹۴۱م/ فروردین ۱۳۲۰ش، نیز بر این ناخرسندی افزود؛ اگرچه انگلیسیها توانستند مجدداً نوری سعید را در خرداد ۱۳۲۰٫ش با کمک ایران به قدرت برسانند، هنوز دغدغه خاطر انگلیسیها درخصوص میزان نفوذ ستون پنجم آلمان در ایران وجود داشت. این کودتا در اشغال ایران تاثیر داشت چون انگلستان با توجه به جمعیت بیشتر، ارتش نیرومند تر و موقعیت ایران نگران بروز چنین اتفاقی در ایران بود.
ارسال دیدگاه