تاریخی_پژوهشی

راز جاودانگی(سیاوش) به قلم مرضیه عطایی قسمت دوم

در ادبيات ودايي نامي از سياوش نيامده است .لذا كهن ترين آثار مكتوب كه در آن از وي ياد شده اوستاست

“راز جاودانگی”

سـياوش در اوســـتا
در ادبيات ودايي نامي از سياوش نيامده است .لذا كهن ترين آثار مكتوب كه در آن از وي ياد شده اوستاست . در اوستا پيش از آنكه سخن از سياوش باشد از كيخسروست و در سايه ي اوست كه از سياوش نام برده شده است .

موارد ظهور سياوش در اوستا عبارتند از :
هوم به درگاه ” درو اسب ” دعا مي كند تا توانايي خونخواهي سياوش و اغريرث را به او ببخشايد :

” اي درواسب ! اي نيك ! اي تواناترين !
مرا اين كاميابي ارزاني دار كه افراسياب تباهكار توراني را
به زنجير كشم و او را بسته به زنجير كشان كشان برانم و ]همچنان [
دربند ، نزد كيخسرو پسر خونخواره سياوش برم تا او را در كرانه ي درياچه
ژرف و پهناور “چيچست ” به خونخواهي سياوش نامور – كه ناجوانمردانه كشته شد –
و به كين خواهي اغريرث دلير بكشد .” ( درواسب يشت ، فقره ۱۸)

در” فروردين يشت ” نام سياوش با عنوان ” كوي سياورشن” جزو اسامي هشتگانه ي كويان آمده است .( فروردين يشت ، فقره۱۳۲)

در ” زامياد يشت ” نيز نام سياوش در شمار اسامي هشتگانه كويان آمده است :
“… فري كه به ” كي قباد” پيوست ؛ كه از آن ” كي اپيوه ” ،
” كي كاووس ” ، ” كي آرش ” ، ” كي پشين ” ، ” كي بيارش” و ” كي سياورشان ” بود. ” ( زامياد يشت ، فقره۷۱)
در “آفرين پيغامبر زرتشت ” ، آنجا كه زرتشت ، كي گشتاسب را به نيكي و دعاي خير ياد مي كند ، درباره ي او مي گويد : ” كاش كه چون كوي سياورشن زيبا و بي نقص باشي .” ( يشت آخرين پيغامبر زرتشت ، فقره ۳ )
از بررسي اين موارد چنين بر مي آيد كه در اين كتاب رابطه ي پدري و فرزندي كيان كاووس و سياوش وجود ندارد و سياوش بي گناهي است كه ناجوانمردانه به دست افراسياب به شهادت مي رسد ، لذا فرزندش – كيخسرو- كمر به انتقام او مي بندد و سرانجام پيروز مي شود .

سياوش در متون پهلوي
در بندهشن آمده است : ” ( باري )ديگر افراسياب كوشيد ، كي سياوش به كارزار آمد ، به بهانه ي سودابه – كه زن كاوس سودابه بود – سياوش به ايرانشهر باز نشد. بدين روي كه افراسـياب زينهار (آوردن سياوش ) به وي را پذيرفته بود ،(سياوش ) به سوي كاووس نيامد ، بلكه خود به تركستان شد. دخت افراسياب را به زني گرفت . كيخسرو از او زاده شد .سياوش را آن جاي كشتند .
در جايي ديگر از بندهشن از بناي كنگ دژ سخن به ميان مي آيد: ” يكي آن كه جم كرد به البرز و يكي آن كه فريدون كرد به پشتخوارگر، به ور چهارگوش ، دنباوند . يكي آن كه كاوس كرد به البرزو يكي آن كه ضحاك كرد به بابل كه ( آن را ) كُريند و شيد خوانند . يكي آن كه سياوش كاوسان كرد ، كه كنگ دژ خوانند .
كنگ دژ را گويد كه داراي دست و پاي ، افراشته درفش ، هميشه گردان بر سر ديوان بود ؛ كيخسرو ( آن را )به زميـــن نشــاند .او را هفـت ديوار اســـت : زريـن ، سـيمين ، پولادين، برنجين ، آهنين ، آبگينه اي و كاسگين . او را هفتصــد فرســنگ راســته ( در ) ميان است و پانزده دروازه بدو است كه از دروازه تا دروازه به گردونه ي اسبي و روز بهاري ،به پانزده روز شايد شدن .
بهار در يادداشت هاي خود در همين كتاب ، آورده است كه كنگ دژ نمونه ي آسماني سياوش گرد است كه سرانجام ، توسط كيخسرو فرود آورده مي شود و بر سياوش گرد قرار مي گيرد ، و اين خود اشاره به پايان جهان است .
در مينوي خرد آمده است كه دانا از مينوي خرد مي پرسد ، چرا بسياري از افراد كه نسبت به پيمان وفادار نيستند و پيوسته به گناه مي پردازند خلق شده اند ؟ دانا پاسخ مينوي خرد را اينگونه دريافت مي داردكه خلقت هر موجودي بر مبناي حكمتي از پيش تعيين شده است :
” از كاووس اين سود بود كه سياوش از تن او آفريده شد و بسيار اعمال ديگر از وي سر زد و از سياوش اين سودها بود مانند: زادن كيخسرو و ساختن كنگ دژ .” تفضلي ، ۱۳۶۳ : ۱۳۹_۱۴۰)

نویسنده: مرضیه عطایی

ادامه دارد …

 

 

تنظیم: پریسا توکلی