زبان فالیک ، فقدان صدا و نوشتار زنانه در شعر باباچاهی- دکتر سعید جهانپولاد

مسئله زبان فالیک ، فقدان حضور صدا و نوشتار زنانه
در شعر علی باباچاهی
نوشته دکتر سعیدجهانپولاد
بررسی اجمالی رویکرد فالیکی ، کلام محوری نرینه در کتاب اشعار ” فصل دیگرتری از زن بودن ” علی باباچاهی نشر نورهان ۱۴۰۲

با رویکرد بر آرای هلن سکسو فیلسوف فمنیست پساساختارگرا و مسئله نوشتار و صدای زنانه

علی باباچاهی شاعری تجربه گرا و غیرمتعارف است . و آثار قابل توجه ایی را به گنجینه شعر و ادبیات معاصر ایران افزوده ، شاعر و پژوهشگری جدلی و مباحث برانگیز است . اخیرا دو کتاب اشعارش تحت عناوین ” جهان متوجه شد ” و ” فصل دیگرتری از زن بودن ” توسط انتشارات ادبی نورهان و با همکاری نشر آفتاب نروژ منتشر شده است . کتاب اشعار اعتراضی ” جهان متوجه شد” را با نقد و تحلیلی که بر آن نوشتم و منتشر در مجلات و سایت های ادبی شد . نشانی از چرخش علی باباچاهی به سمت شعر و ادبیات متعهد را نشان می داد . تعهدی که ماهیت شعر و ادبیات و مولفش در دوره ها و ضرورت ها و اقتضائات سیاسی ، اجتماعی و فرهنگی زمانه را بازتاب می دهد . کتاب اشعار” فصل دیگرتری از زن بودن ” نیز در ادامه همان روش و رویکرد زبانی و فکری علی باباچاهی در دوران نوین تحولات جنبشی کنشگران مدنی و مقاومت مدنی زنانه ایرانی است . منظورم دقیقا تحولات و تغییرات فکری ، زبانی ، بدنی ، جنسی و جنسیتی زنانه /مردانه ،تحولات برابری خواهانه ، آزادی خواهانه اعتراضی مسالمت جو و خشونت پرهیز است. کتاب اشعار ” فصل دیگرتری از زن بودن ” با تمرکز گرایی بر محوریت زن ، زنانگی ، خاستگاه ها و غایت هایی مدنی و اجتماعی این شبکه کنشگران اجتماعی که غالبا زن هستند . و برجستگی اتفاقات خشونت بار ، ستم ها و شدائدی جنسی و جنسیتی که نوعی سرکوب و خفقان سیستماتیکی را بر این قشر فعال اجتماعی در حاکمیت ایدولوژیکی و نظام توتالیتر به وجود آورده . بازنمایی جسورانه می کند . علی باباچاهی آنچه در میدان و در بستر زندگی اجتماعی و امر واقع در این دوره متاخر و خصوصا از پس جنبش “زن زندگی آزادی” در ایران و منطقه اتفاق افتاد. به صورت نمادین و با لحنی گزارشگرانه نمود می دهد. رویدادهایی که در روایت های غیر خطی و گاه گسسته و تکه پاره شده با ساختارهای شبکه ایی گسسته و متکثر و گاه تو در تو همچون روایت هزارو یک شب ششهرزادیبرجستگی یافته و آنرا عینیت می بخشد . گاه در بینامتنی در گفتگومندی با امر تاریخی و خشونت بار از تبعیض ها و اعمال خشونت بر زن ، تنانگی و جنسیتش در متون گذشته و سنت سراسر مذکر زده و پدرسالارانه آنها را وام گرفته و این اعمال خشونت و تحمیل فکری و فرهنگی را به زمان و زمانه معاصر پیوند می زند . اما آنچه اینجا و در این متون شعری در حال اتفاق است ، محوریت و مرکزیت فالو مرکزی و مسئله فالیکی و فالوس گرایی باباچاهی ست . دانسته یا ندانسته باباچاهی از زبان و تفکر به مثابه ابزار بیانی و همچون آلتی فالیکی بهره می برد . در دو کتاب متاخر و خصوصا ” فصل دیگرتری از زن بودن” باباچاهی ، کاملا متمرکز بر سنت فالومرکزی و کلام محوری نرینه در اصطلاح فالولوگوسنتریزم بهره می برد . زبانی که در تسلط مرد و عوالم خشونت بار و تحمیل جنسیتی مذکر زده و پدرسالارانه تفکر ادبی و شعری یک سنت فرهنگی در ادبیت فارسی است که همچنان در زبان و تفکر باباچاهی شاعر پیشرو و آوانگارد و از شاعران مطرح” شعر دیگر ” و شعر ” پست مدرن “خودش را بازتولید شده است . در نگاه اجمالی سعی دارم در تقابل بهره وری از چنین “زبان و تفکر فالیکی و فالولوگو مرکزی و کلام نرینه محوری” که منطبق و منتج از فرهنگ سنتی و سنت فکری و ادبی فارسی است . می خواهم به اعاده حیثیت از حضور زن، صدای زن، درزبان و تفکر زنانه و زنانه نویسی به صورت کاملا مستقل بپردازم . از این جهت از آرای یک فیلسوف معاصر فرانسوی ، یک منتقد فمنیستی پساساختارگرا نوین فرانسوی بنام “هلن سکسو” نقبی به درون کتاب اشعار متاخر باباچاهی و تفکر و زبان شعرش می زنم .
مفهوم “نوشتار زنانه” در حدود سال ۱۹۷۵ زمانی که هلن سکسو La Jeunenée را با همکاری کاترین کلمنت منتشر کرد و پس از آن در همان سال، مقاله “Le Rire de la Méduse” rc، در مخالفت صریح با آرای سیمون دوبووار درباره نقش ادبیات زنانه بروز کرد .نظریاتی که نه تنها ریشه در نظریه رولان بارت و اندیشمندان پساساختار گرای فرانسوی مانند دریدا ، فوکو و باتای و … دارد بلکه از تجربیات زیسته زنان منتج شده است .هلن سکسو عمیقا با صدای سخنگوی زن ،بدن زن ، صدای ایگو و سوپر ایگو زن و زنانگی که در متن نوشتاری به تولید معنا منجر می شود .سرو کار دارد .این صدای متکثر زن ، همان چندصدایی و گفتگومندی مصطلح در آرا باختین را توسعه می دهد .این صدای زنانه بنا به ماهیت متکثر خود، در برابر تکصدای مقتدر و جداشده از بدن مرد ، یا همان پدر مرتبط با نظم نمادین چیزه هاست .هلن سکسو باور دارد نوشتار زنانه چندصدایی ست و “آبستن آغازگری” و “ساختارزدایی و تخریب گری ” و منشأ ارتباط گیری با بدن و تنانگی ست .در نوشتار زنانه همبستگی بین متن و بدن ، بین متن و بدن مولفی که آنرا می نویسد ، رابطه ایی دوسویه و همبسته است .این بدن با مادرانگی و زنانگی او در ارتباط است . جمله معروف هلن سکسو که می گوید ” در نوشتار زنانه ، زنان با مرکب سفید همچون شیر مادر می نویسند ” گویای نامتناهی بودن این سرچشمه تغذیه متن است .او زبان این نوشتار را همچون شعر و ترانه های مادری می داند . که کودک پیش از آنکه بتواند سخن بگوید می تواند این صدای زنانه و مادرانه را بشنود .صدای نخستینی که در صداهای متکثر و زیسته ی زنان وحود دارد .از این‌رو هلن سکسو قدرت ساختار های سنتی و پدرسالارانه را زیر پرسش می گیرد .وی مدافع آزادی در نوشتن و رهایی از نفس ، رهایی از خود زن از طریق نوشتن است .سکسو باور دارد که شعر تنها زبانی است که می تواند زنانه باشد .از نظر سکسو زبان شعر از آنجاکه گسسته و تکه پاره و منفصل هست . می تواند گسسته و منفصل و متکثر باشد و علیه نظام مردسالار و پدر زادی آن شورش کند .زبان شعر می تواند و باید جدا از بیان تن زنانه بکار رود که ساختار ها را بهم بریزد و درواقع آن نظام مردسالار و فالیک و کلام محوری نرینه را ساختارزدایی کند .نوشتار زنانه از دیدگاه سکسو و کریستوا به پیش از زبانی و پیش از نشانه شناسی بازگشت کند . درواقع بدنبال آن زبان آنارشی و انقلابی و به تعبیری آن زبان دیگری است .یک نوع زبان دیگری که امکان های جدیدی برای روابط اجتماعی و جامعه فراهم کند .امکان هایی که می تواند نظم اجتماعی _نمادین غالب و پدرسالارانه و سرمایه دارانه را ویران سازد . سکسو احساس کرد که باید زبان‌شناسی تغییر کند تا بتوان بر تغییر اجتماعی تأثیر گذاشت، پس او به مطالعه تأثیر تبادل بر زبان و نوشتار پرداخت. هلن سکسو به خاطر سبک نوشتار تجربی‌اش شناخته شده است.
شعر باباچاهی در دو کتاب متاخر و خصوصا ” فصل دیگرتری از زن بودن ” اگرچه در صورت ظاهر سعی در نشان دادن موقعیت زن و زنانگی و همراهی و همپوشانی با تحولات و تغییرات فکری جامعه مدنی و شبکه کنشگران اجتماعی در ایران ۱۴۰۰ به بعد را دارد . و سعی در بازنمایی جسورانه صدا ، بدن و زنانگی مورد مناقشه بین نظام‌های قدرت و رویه های ایدولوژیکی آنرا دارد . اما در طرف دیگر ، زن را به مثابه یک قربانی و یک مفعول تاریخی نشان می دهد . زن از دریچه نگاه باباچاهی ” دیگری” و “غیریت” است . صدا و حضوری جسمی و فیزیکی و قاطع ندارد . صدای زن در شعر باباچاهی خاموش است . چنانکه در زیست دوگانه جامعه و نظام سلطه گر ، از پس تاریخی سراسر جنسیت زده ، مذکر زده دینی و ایدولوژیکی مورد خشونت سیستماتیک قرار گرفته و به حاشیه رفته و مورد رویکرد تقلیل گرایانه و جنس کهتری قرار گرفته . تصاویر و سطرهای درخشانی که از موقعیت قربانی شدن زن و زنانگی بدست می دهد . منحصر به فرد و عمیق و تکان دهنده است . باباچاهی اگر چه مثل گزارشگری با دوربین و لنز خود و زبانی گزارشگرایانه به روایت های برش خورده از مبارزات نفس‌گیر و گاه تن به تن زن در ایران معاصر در خیابان و در میدان رویدادها را بازنمایی می کند . اما این نگاه آلوده به فالیک و فالوس گرایی ست . و چیزی شبیه آلودگی و خشونت نظری که طرفی با سیمون دوبووار است و طرف دیگر ادرنور و…، یعنی آلودگی بین فمنیست رادیکال و ساختارگرایانه متاخر. بر همین اساس وقتی از دیدگاه فرویدی ولاکانی این رویکرد به زن و زنانگی را بازخوانی می کنيم. عمیقا رویکردی روانشناسانه و ادیپی دارد ادامه همان سنت فالیکی و مادر فالیکی و زن فالیک است . . گرچه به باور من این آلودگی بخاطر سنت فکری ، زبانی و فرهنگی ایرانی است . اما نقش کنشگران و عاملیتی بدنی ، حسی ، عاطفی زن در متن و نوشتار زنانه و زنانه نویسی می باید به مرحله پیش از ادیپی و پیش از فالیکی برسد تا بازنمایی رنج و تالم و ستم های خشونت بار و تحمیلی ، تبعیض جنس و جنسیتی زنانه در سیستم های سلسله مراتبی اجتماعی و زیستار زنانه بیشتر خود را منحصرا با فردیت زن و زنانگی بروز دهد . از این حیث فقدان صدا و حضور و عاملیت زن به مثابه “آن دیگری” در شعر و نوشتار ادبی معاصر فارسی باید با وضوح بیشتر و عینیت یافته تر خودش را برجسته نمایی کند . تلاش باباچاهی در کتاب اشعار فصل دیگرتری از زن بودن ” نوعی بازخوانی قربانی بودن زن در جوامع واپس نگه داشته و مستبد و سلطه گر است . تنها بازنمایی پدرسالارانه و مرد محورانه با زبانی فالیکی و کلام محوری نرینه است . زن دیگری است . زن قربانی است . زن و زنانگی و تنانگی اش محصول تفکری است که امری درون تاریخی را فریاد می زند و تا اینجا به تعبیر من باباچاهی طرف سنتی ادبی را گرفته که خود زبان و تفکر شاعرانه را به مثابه آلتی فالیکی و مرد محورانه در تملک خود داشته .و حضور و صدای زن و زنانگی را به عنوان قربانی تاریخی این خشونت و تحمیل و مفعولیت تقلیل داده و به حاشیه رانده و به خاموشی کشانده است . هرچند که تلاش باباچاهی برای بازنمایی رابطه درگیرانه زن و زنانگی در عصر حاضر و در متون شعری ، تلاشی قابل توجه بوده است .

سعیدجهانپولاد ۱۴۰۲ آبان