سخن اول-حال خوب- نجمه صالحی
حال خوب
بر مبنای اساراتی که تمام لحظه هایم را تخریب کردند ، موجودیت من، در راستای درک انسانی ام نیرویی وصف ناپذیر بود. چیزی که من هرگز نتوانستم بر حقیقتش منکر باشم.پس آنقدر این فاصله ها مرا به چالش کشید و در تنگنای سکوت قرار داد تا معنای سکوت برایم وصف ناپذیر شدند ، دردها اجازه عبور گرفتند
خنده ها مرا لمس کردند و گریستن عمقی در وجودم پیاده کرد تا سکنا گزیدن ها و عبورها امنیتی در اعماق دانسته ها برایم ایجاد کند. یاد گرفتم احوالات آدمی تفسیر رسیدن به اخلاص است و توصیف چگونگی ماست که موجب درد و رنج مان خواهند شد . حال خوب را پیدا کردم تا بدانم درد یک توصیف است و تشکیل انجمن های خوبی ، رسیدن به اعماق و چنگ زدن به آن اخلاص است. ما در توقف روزهای رفته درجامیزنیم
و یا شتابان بسوی فردا حول محور نگرانی ها درسی غلط آموختیم. حال خوب همینجاست تا تاریخ را بشوییم . تا انقلاب بودنی ها در امروز ، سوگند فردایمان باشند. تا زدودن در خاطراتمان بماند و آنچه ماندنیست وآرام جان آدمی را در آغوش میکشد حال خوب است حال خوبی که در اکنون سلامت میکند. آنگاه به من بگو کجا بگریزم
جهانی دارم که از حجوم وحشیانه یک دستبرد مرا آگاه میکند ، زندگی همین لحظه است الانی که مینویسم و در احاطه و انحصاری،نیستم
این معنای سبز زندگیست…
حال خوب اینجاست
نیازِ من اکنون محیّاشده
حالم خوب است…
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0