سخن دل _ در بستر عاشقی _ نجمه صالحی
در بستر عاشقی
صلح با سلول های انفرادی و بنیادی، بستری در خفا را محیا کرد. امنیت در این دفینه قرنها خاک خورده و در پناه دست اقوام ، پنهان شده است.
اعتراض به سبک این عشیره ، صلح و صفایی مدفون شده است. خالق آثار باقیمانده ی صلح با مریخ و اورانوس و پولوتون … ارزش های انسانی این دولتمردان فرهیخته است. آنان که جان و مال و اولاد را فدای خاک وطن کردند تا تاریخ را از سرگیرند و جانانه به کسری های متعدد اصرار ورزند …
صلح با درون و بیرونِ مملکتی چون آدمی … سلطنتی همراه است، که قوت پراکنی را در بستر محیا میکند. عقل و نجات جانِ آدمی، خردی باهوش است و پایستگی در این میدانِ لیاقت متجلی قدرتهای بزرگ حقیقت اند.
ای کاش …
ای کاش تو امروز بتوانی دستِ یک اتفاق باشی و
ای کاش خوش آیندی بسراغمان بیاید تا در حسرت
امکان و شدنی ها، نمیریم…
قلم به دست گیریم و از نو احوالی دگر بنویسیم…
ای کاش ، که تمام کاشکی های دنیا را بسابیم و کشکی سائیده بر قوت جانمان باشیم و پنداری در سماجات رهایی و رحیمی بیاآغازیم …
دیگر توانی برای مقاومت نیست، آنجائیکه مقاومت خط آخر مرزهای پایان است من آنجا حضور دارم
و در پایان معاملات سبک و سیاق زندگی اتراق کرده ام
وباز این منم بازمانده ی مقاومت ها و لوح سپاس بی کینه …
بیماری و بیداری بیکاری و هوشیاری عقوبت های راه کمال و جانِ آدمیست.
بنشین و ببین چگونه این تفسیرها تو را در عقوبت ها میپراکنند و حجوم بر احوالت میبرند ودست خورده ترین حقیقت تاریخت میکنند تا دست از اصالت خویش،برداری…
اصالتت را دست کم نگیر
هویت بی پایانِ من ، اصالت آغازگر صلح و دوستی بوده و هست
میسازم آنروز که دگر بار احساس خطر کنم و از نو مینویسمش تا در من آغشته باشد و مرا در برگیرد
اصالت یعنی پدرم
اصالت یعنی مادرم
اصالت یعنی فرزندان مظلومم
اصالت یعنی عشقی بی توقف در کنار معشوق
مرگ بر اصالتی که اینگونه عاشق نباشد و هویتش را نادیده گیرد…
اصالت هایم زیر شاخه ی خداوند حی و حاضر است
آنجا امنیتِ عاشقی مطلقا ماندنیست
آرام جان و جهانم امشب در این ثانیه ها میگذرند…
داشتن این گونه عاشقانه ها ، همه هستیِ من است…
نویسنده : نجمه صالحی
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : 0