سخن دل

“سخن دل _ نجمه صالحی _ لنز قلم”

تکیه بر این باور  که حروف الفبایی داری که کهکشانی ترین حکایت را برایت به تصاویر تبدیل می‌کند آنگاه که نیازت به جنون رسید  لیلی ترین قلم روزگار میشوی...

نمیدانم چرا حرف از خود بودن که می‌شود لرزه به دستم جا خوش می‌کند  و من به تشخیص این علامت سوال به اوج درماندگی رسیده ام.   گویا امکان پردازش این من موهوم تمام رگ های تنم را مثل بید می‌لرزاند.  احساس تمام نگاه من است. و من با دیدگاهی از آنچه به قلبم حاکم می‌شود هویتم را جستجو میکنم. اجازه هست که تشخیص ام را بیدار کنم و امکان استفاده ام را به تصویر بکشانم ؟؟؟
طوری که فکر میکنم نوری در این احساس  به سلطنت نشسته است. و چیزی جز درک  حقیقت  در این گفتگوی دلی نخواهم نوشت  ،  قول شرف میدهم  که تا لمس نگاهم را نبینی به تفسیر نیلوفری ادامه خواهم داد..

گاهی برای نوشتن این احساس، ترسی  دارم  و من از تصمیم این ذوق ، سرد و بی کفایت می‌شوم   و از بیان این روزهای تلخ غریب ، پشیمان و سردر گمم

از جایی که هستید شروع به نوشتن کنید تکیه بر این باور  که حروف الفبایی داری که کهکشانی ترین حکایت را برایت به تصاویر تبدیل می‌کند آنگاه که نیازت به جنون رسید

لیلی ترین قلم روزگار میشوی…

آنروز که معلم در چشمان من نگاهش را به نگاهم دوخت روز اولی بود که متوجه  شدم آن احساس ناشناخته ی عمیق در حال قدرت است و ناگهان چیزی در چشمانم فرو رفت و تا به الان که ۳۷ ساله هستم هر وقت ۷سالگی ام یادم می آید دوره آغاز شناختی متفاوت را در من یادآوری می‌کند جوریکه تمام احساسات غریبم را که مرور میکنم با خود میگویم ۷سالگی آغاز تمام تصاویرم بود و همه چیز از آنجا شروع شد .  یک حس تکرار نشدنی و شاید سالها نگاهی مخفی…
امروز از لنز یک دوربین یا قوت جان و جوهر  یک قلم یادداشت های بچگی ام را شروع می‌کنم.
بهتره که بگم من نیستم…
این بیان یه تصویر شاهده.
من در حال نگاهمو یک بیننده احتمالی ام …
چیزی بعنوان صد در صد در این جهان وجود نداره و تنها تکامل تو دستای خدای لایتناهیه..
شاید من یک بازیگرم ، و در این بازی سخت ادامه دادن روال هایِ بود و نبود بقدری دردناک اند که اگر در جایگاهم نباشم تحمل این بحران خیلی سخت و طاقت فرسا است. و من باز گم میشم ، حیران و سرگردان در این تاریکی قدم میزنم…

سخت  است اما قوانین حاکمند و تحمیل قدرت جهان ، سکوت بی کینه می‌خواهد…

نجمه صالحی : نويسنده