درون مایه عرفانی شعر سپهری به قلم استاد احمد اسلامی

سهراب حرفی از جنس زمان_ استاد احمد اسلامی

در بینش عرفانی این «زود‌سیری و کهنه‌بینیِ» بر‌آمده از «عادت» گونه‌ای از بیماری و اختلال ذهنی و روحی است که به تعبیر مولانا ، انبیاء برای درمان آن امدند و در این روند از مخاطبان خود ، خواستند تا «غبار عادت» زدوده و جهان را «تازه» ببینند (برای نمونه نک:داستان قوم سبا در دفتر سوم مثنوی) و به تعبیر دیگری از وی:«سوز خود را نو کنند»...

سهراب حرفی از جنس زمان‌/١٠‌ قسمت دوم‌
این است که انسان در پیوند با دنیای پیرامون و در برخورد با آیین‌ها و سنن ملی/مذهبی دچار «زودسیری» و «کهنه‌بینی» گشته و پیرفت آن گرفتار «دلزدگی و خستگی» می‌گردد و به تدریج در فرایندی از احساس «روز‌مره‌گی و روز‌مرگی» پژمرده و افسرده می‌شود و از همین روی و رهگذر هم -گاهی- به نوستالژی ( مهندسی معکوس درمانگری ) پناه برده تا در سایه آن دمی را – احیانا – با خاطرات خوش باشد، چه آنکه «نوستالژی» یاد‌آوری گذشته‌ای که دیگر نیست.
در بینش عرفانی این «زود‌سیری و کهنه‌بینیِ» بر‌آمده از «عادت» گونه‌ای از بیماری و اختلال ذهنی و روحی است که به تعبیر مولانا ، انبیاء برای درمان آن امدند و در این روند از مخاطبان خود ، خواستند تا «غبار عادت» زدوده و جهان را «تازه» ببینند (برای نمونه نک:داستان قوم سبا در دفتر سوم مثنوی) و به تعبیر دیگری از وی:«سوز خود را نو کنند»
«مرا تازه و نو ببین/که من هیچ کهن نشوم/تو کهن مشو/و اگر کهنی در نظرت آید/ رجوع کن که عجب!/سبب چه بود؟/با اهل هوا نشستم؟/چه شد؟ …/این سوز خود را نو کن/من نوٓم …»(مقالات شمس،ص۶۸۸)
بدین بیان ، در نگاه عرفان و عارفان از مولانا و پیش از آن و تا بیدل و اخیرا سهراب سپهری «عادت» خانمانسوز‌ترین بلای زندگی است . سهراب – آنجا که از پشت عینک رسالت ، جمع و جامعه در عذاب را گزارش می‌کند – چنین می‌گوید :«چشمشان را بستیم/دستشان را نرساندیم به سر شاخه هوش/جیبشان را پُرِ عادت کردیم/….»(هشت کتاب،سوره تماشا)
و درست در این راستا‌ست که وی بر این ایده و اندیشه است که باید هر روز :« درون خویش را آب‌پاشی کنیم و گلبرگهای احساس‌مان تازگی ببخشیم . در نامه‌‌ای از وی آمده است:
«من هر بار تازه خواهم شد و پیرامون خویش را تازه خواهم کرد. بگذار هر بامداد، آفتاب بر این دیوار آجری بتابد، تا ببینی روان من هر بار در شورِ تماشا چه می‌کند. دریغ که پلک‌ها در این پرتوِ سرمدی گشوده نمی‌شود. دل‌هایی هست که جوانه نمی‌زند. من این را دیر دریافتم. و سخت باورم شد. چه هنگام آیا روان‌ها بادبان خواهد گسترید. و قطره‌ها دریا خواهد شد. نپرسیم. و با خود بمانیم. و درون خویش را آب‌پاشی کنیم. و در آسمان خود بتابیم. و خویشتن را پهنا دهیم.»(سهراب سپهری؛ هنوز در سفرم، به کوشش پریدخت سپهری، ص ۱۰۱، نشر فرزان روز)
و درست در راستای چنین آموزه‌ای و با اشاره به اینکه « عالم همه زندانی آداب و رسوم است » در غزلی از بیدل آمده است:
«بیدل! تو جنونی کن و زین ورطه به در زن ! »(بیدل، غزل۵۳۴)
۸/۲- خلاف‌آمد عادت
بدین بیان ، نسخه تجویزی عارفان – چنانکه مولانا آن را کارکرد ویژه انبیا دانسته و می‌داند – «خلاف‌آمد عادت» عمل کردن است . حافظ میگوید:
«در خلاف‌آمد عادت بطلب کام که من/کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم »
فراخوان به «خلاف‌آمد عادت» در شعر سپهری ، جایگاه ویژه‌ای دارد. برای نمونه :
✓«من نمی‌دانم که چرا می‌گویند/اسب حیوان نجیبی است کبوتر زیباست/و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست/گل شبدر چه کم از لالهٔ قرمز دارد/چشم‌ها را باید شست/جور دیگر باید دید/واژه‌ها را باید شست
واژه باید خود باد/واژه باید خود باران باشد .. »(هشت کتاب ، صدای پای آب »
✓زندگی تر شدن پی در پی/زندگی آب تنی کردن در حوضچهٔ ” اکنون” است/رخت‌ها را بکنیم/آب در یک قدمی است…»(همان)
و نیز
✓«گوش کن/ دورترین مرغ جهان می‌خواند/شب سلیس است و یکدست و باز/شمعدانی‌ها/و صدادارترین شاخهٔ فصل، ماه را می‌شنوند/پلکان جلو ساختمان/در فانوس به دست/و در اسراف نسیم/گوش کن؛/جاده صدا می‌زند از دور قدم‌های تو را/چشم تو زینت تاریکی نیست/پلک‌ها را بتکان/کفش به پا کن
و بیا…/و بیا تا جایی، که پر ماه به انگشت تو هشدار دهد/و زمان روی کلوخی بنشیند با تو/و مزامیر شب اندام ترا، مثل یک قطعه آواز به خود جذب کنند/
پارسایی است در آنجا که ترا خواهد گفت ؛/بهترین چیز رسیدن به نگاهی است/ که از حادثه عشق تر است …»(هشت کتاب،حجم سبز،شب تنهایی خوب )
خلاف‌آمد عادت و آشنایی زدایی – البته – در زبان و ادب سپهری ، از چنان ژرفناو پهنایی بر‌خوردار است که ساختار شعری وی را پوشش داده و بدین ویژگی ممتاز می‌کند. در واقع از ویژگی‌های سبک شعر سپهری این است که او تلاش دارد تا با هدف آزاد‌سازی ذهن و آبشار آگاهی از طریق استحاله معنا در فرم ، خواننده معنا‌گرا را به نگاه تجریدی در جهان شعر – که متضمن روایت جدیدی از عرفان است – هدایت کند . به نظر می‌رسد دفتر «ما هیچ،ما نگاه» یکسره نشان از چنین تلاشی دارد
باری، این فرازهای ناب – که معطوف به «خلاف‌آمد عادت و متضمن« تنهایی معنوی» است با آنچه در حوزه روانشناسی و روان درمانگری معاصر به «ذهن آگاهیِ» نامیده و مورد تاکید قرار گرفته است به نوعی هم‌افق است و نسبت تام دارد.
آدمیان بسیاری، در جهان راززدایی شده و پر تلاطم کنونی، ملالت و کسالت را بارها تجربه کرده اند. یکی از راهبردهای درمان و راهکارهای چیرگی بر این وضعیت – چنانکه فهم می‌شود – همین است ، یعنی « خلاف‌امد عادت » عمل کردن که متضمن عمل «تماشا، درنگ کردن، سرمه ای بر چشم کشیدن و نگاه را تازه کردن و بداعت و طراوت و شکوفایی را دیدن و بوییدن و چشیدن است:
« رخت ها را بکنیم/ آب در یک قدمی است/ روشنی را بچشیم/ شب یک دهکده را وزن کنیم، خواب یک آهو را/ گرمی لانه لک لک را ادراک کنیم…/ وزنِ بودن را احساس کنیم»(هشت کتاب،صدای پای آب)
و نیز:
«کسی نیست/بیا زندگی را بدزدیم/آن وقت. . ./
میان دو دیدار قسمت کنیم!/بیا !/با هم/از حالتِ سنگ چیزی بفهمیم …» ( حجم سبز،به باغ همسفران)
بدین نگاه و نگرش ، «خلاف‌آمد عادت ، راهبرد خلاقیت،بداعت و طراوت » است و در این راستا «روزه و روزه‌داری» می‌تواند معنا و مفهوم پیدا کند
باری، «تراوش بی‌واسطه نگاه» شاید استعاره‌ای باشد بر فرایند عبور از عادت/کهنه‌بینی و زود‌سیری به بداعت/نو‌بینی و تازه‌سازی و این آموزه و انگاره بمثابه چشمه‌ای است که جلوه‌های عبور در نظام اندیشگی شاعر از آن در تراوش است.
باری، بدین بیان، نکته آنکه «غفلت پاک/ نگاه پیشا‌مفهومی به هستی ویا تماشا/ تراوش بی‌واسطه نگاه/ خلاف‌آمد عادت» اصلی‌ترین مفاهیمی هستند که – به گواهی شعر سپهری- در یک پیوند زنجیر‌وار، «عبور» را معنا کرده و تعریف می‌کنند
پایان
****************
ندوین و تحلیل : استاد احمد اسلامی

تنظیم‌: رامک تابنده