نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
سهراب حرفی از جنس زمان /۱۸ درآمدی بر درونمایه عرفانی شعر سپهری/۱۳ « عبور/۱۲» چکیده آنچه در پیوند با مفهوم “عبور” گذشت / قسمت سوم ۹- بدین نگاه، برونداد شکوه تماشا، سوره تماشاست و پیرفت آن، هستیشناسیِ معطوف به « هویت توحیدی» و در راستاست که او از « باغ فنا، راه فنا، خاک فنا» […]
سهراب حرفی از جنس زمان /۱۸ درآمدی بر درونمایه عرفانی شعر سپهری/۱۳ « عبور/۱۲»
چکیده آنچه در پیوند با مفهوم “عبور” گذشت / قسمت سوم ۹- بدین نگاه، برونداد شکوه تماشا، سوره تماشاست و پیرفت آن، هستیشناسیِ معطوف به « هویت توحیدی» و در راستاست که او از « باغ فنا، راه فنا، خاک فنا» (به ترتیب در دفتر شرق اندوه، ق/ بودهی و شورم را و نیز دفتر ما هیچ ما نگاه، ق/ هم سطر هم سپید) سخن میگوید و در پیوند با آن، با اشاره به « غم اشاره محوی است به رد وحدت اشیاء » ( مسافر) « جنگل یکرنگی» را به نیایش بر میکشد، بخوانید: «دستی افشان تا ز سر انگشتانت صد قطره چکد/ هر قطره شود خورشیدی/ باشد که به صد سوزن نور/ شب ما را بکند روزن روزن/ ما بی تاب و نیایش بیرنگ/ از مهرت لبخندی کن/ بنشان بر لب ما/ باشد که سرودی خیزد در خورد نیوشیدن تو/ ما هسته پنهان تماشاییم/ ز تجلی ابری کن بفرست که ببارد بر سر ما/باشد که به شوری بشکافیم باشد که ببالیم/ و به خورشید تو پیوندیم/ ما جنگل انبوه دگرگونی/ از آتش همرنگی صد اخگر برگیر/ برهم تاب ؛ بر هم پیچ/شلاقی کن و بزن بر تن ما/ باشد که ز خاکستر ما/ در ما جنگل یکرنگی بدر آرد سر/ چشمان بسپردیم خوابی لانه گرفت/ نم زن بر چهره ما/ باشد که شکوفا گردد/زنبق چشم/ و شود سیراب از تابش تو و فرو افتد/بینایی ره گم کرد/ یاری کن و گره زن نگه ما و خودت با هم/ باشد که تراود در ما همه تو/ ما چنگیم : هر تار از ما دردی سودایی/ زخمه کن از آرامش نامیرا/ ما را بنواز/ باشد که تهی گردیم، آکنده شویم از والا”نت” خاموشی/ آیینه شدیم، ترسیدیم از هر نقش، خود را در ما بفکن/ باشد که فراگیرد هستی ما را و دگر نقشی ننشیند در ما/ هر سو مرز، هر سو نام/ رشته کن از بی شکلی گذران از مروارید زمان و مکان/ باشد که به هم پیوندد همه چیز/ باشد که نماند مرز/ که نماند نام/ ای دور از دست ! پرتنهایی خسته است/ که گاه شوری بوزان/ باشد که شیار پریدن در تو شود خاموش .. » ( د/ شرق اندوه، ق/ نیایش) و درست بر پایه این ایده و اندیشه است که با پذیرش تکثرها و تفاوتها (حتی در حوزه مذهب)، ( رک: شعر نیایش/ دفتر حجم سبز)، اما از توحید هویت میگوید و چنین میسراید: « …./ هر کجا هستم باشم/ آسمان مال من است/پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است/ چه اهمیت دارد/ گاه اگر می رویند/ قارچهای غربت؟/ من نمیدانم که چرا میگویند/ اسب حیوان نجیبی است/کبوتر زیباست/ و چرا در قفس هیچ کسی کرکس نیست/ گل شبدر چه کم از لالهٔ قرمز دارد/ چشمها را باید شست/ جور دیگر باید دید/ … »( صدای پای آب) ۱۰- بازخورد اشراق و روشنشدگی، خودآگاهی انسانی و اجتماعی است. چه آنکه بازتاب بعث و انگیزش در قلمرو جان آدمی، زایش و پیدایش خودآگاهی انسانی است. اگر شعر « نشانی» در دفتر حجم سبز را روایت تجربه روشن شدگی بدانیم،شعر « در گلستانه» از همان دفتر، روایت نوعی خودآگاهی انسانی است. افزون بر آن، فرازهایی از شعر بلند صدای پای آب هم روایت چنین تجربهای است. بخوانید: « …/ باغ ما در طرف سایه دانایی بود/ باغ ما جای گرهخوردن احساس و گیاه/ باغ ما نقطه برخورد نگاه و قفس و آیینه بود/ باغ ما -شاید- قوسی از دایره سبز سعادت بود/ … / من به مهمانی دنیا رفتم/ من به دشت اندوه/ من به باغ عرفان/ من به ایوان چراغانی دانش رفتم/ … / من کتاب دیدم، واژههایش همه از جنس بلور/ کاغذی دیدم از جنس بهار/ موزهای دیدم دور از سبزه/ مسجدی دور از آب/ سر بالین فقیهی نومید، کوزه ای دیدم لبریز سوال/ قاطری دیدم بارش انشا/ اشتری دیدم بارش سبد خالی پند و امثال/ عارفی دیدم بارش تننا ها یا هو/ من قطاری دیدم، روشنایی میبرد/ من قطاری دیدم، فقه میبرد و چه سنگین میرفت/ من قطاری دیدم که سیاست میبرد و چه خالی میرفت/ من قطاری دیدم، تخم نیلوفر و آواز قناری میبرد/ و … / » خودآگاهی انسانی و تفکر اجتماعیِ برآمده از تجربه روشن شدگی در جای جای شعر سپهری – به گونه ملموس و ناملموس – منتشر و پراکنده است. از دو شعر بلند صدای پای آب و مسافر که بگذریم، میتوان به قطعه هایی از دفاتر دیگر مثال زد، برای نمونه: شعر « سایبان آرامش ما، ماییم» از دفتر آوار آفتاب. افزون بر آن اما تمرکز چنین اندیشهای را – بیگمان – در دفتر حجم سبز میتوان دید و در درنگ گرفت، برای نمونه، بنگرید قطعههای: و پیامی در راه، آب، در گلستانه، غربت، پشت دریاها، سوره تماشا، به باغ همسفران، دوست و … ۱۱- و از این رو، همه هستی در این نظام اندیشگی معبد است و تجلیگاه امر قدسی و دیر خراب، برای نمونه این فرازهای شعر صدای پای آب را در درنگ گیرید: « و …/ خدایی که دراین نزدیکی است/ لای این شببوها/ پای آن کاج بلند/ روی آگاهی آب/ روی قانون گیاه/ من مسلمانم/قبلهام یک گل سرخ/ جانمازم چشمه/ مهرم نور/ دشت سجاده من/من وضو با تپش پنجره ها میگیرم/در نمازم جریان دارد ماه/ جریان دارد طیف/سنگ از پشت نمازم پیداست/ همه ذرات نمازم متبلور شده است/ من نمازم را وقتی میخوانم که اذانش را باد/ گفته باشد سر گلدسته سرو/ من نمازم را پی تکبیره الاحرام علف میخوانم/ پی قد قامت موج/ کعبهام بر لب آب/ کعبهام زیر اقاقیهاست/ کعبهام مثل نسیم/ میرود باغ به باغ میرود شهر به شهر/ حجرالاسود من روشنیِ باغچه است …» در این راستا، افزوان بر آن میتوان قطعههای دیگری از هست کتاب را هم در نگاه و نگرش گرفت، برای نمونه: د/ شرق اندوه، ق/ پا راه، د/ آوار آفتاب، ق/ نزدیک آی و نیایش، د/ حجم سبز، ق/ از روی پلک شب، نشانی، غربت، نیایش، پیغام ماهیها و .. د/ ما هیچ ما نگاه، ق/ اینجا همیشه تیه و هم سطر هم سپید و …
۱۲- بر پایه چنین تجربهای که در نگاه شاعرانه او خاک و افلاک، گینه و آبگینه سلام و صلح است. بخوانید: « …. / من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمن/ من ندیدم بیدی سایهاش را/ بفروشد به زمین/ رایگان میبخشد نارون شاخه خود را به کلاغ/هر کجا برگی هست شور من میشکفد/ بوته خشخاشی شست و شو داده مرا در سیلان بودن/ … » ( صدای پای آب) شعر «صدای پای آب/هشت کتاب» از این زاویه « منشور همزیستی » است ، چرا که در سراسر این شعر بلند، این معنا پژواک دارد و طنین انداز است سپهری بر پایه درک خود از امر قدسی/ امر متعال مبنی بر « خدا همه انگاری » در آغاز شعر میگوید: «و … /خدایی که دراین نزدیکی است/لای این شببوها/پای آن کاج بلند/ روی آگاهی آب/ روی قانون گیاه/ من مسلمانم/ قبلهام یک گل سرخ/جانمازم، چشمه/ مهرم نور/ دشت سجاده من/ من وضو با تپش پنجره ها میگیرم/ در نمازم/ جریان دارد ماه/ جریان دارد طیف/ سنگ از پشت نمازم پیداست/ همه ذرات نمازم متبلور شده است/ من نمازم را وقتی میخوانم/ که اذانش را باد/ گفته باشد سر گلدسته سرو/ من نمازم را پی تکبیره الاحرام علف میخوانم/ پی قد قامت موج/ کعبهام بر لب آب/کعبهام زیر اقاقیهاست/ کعبهام مثل نسیم/ میرود باغ به باغ/ میرود شهر به شهر/ حجرالاسود من روشنیِ باغچه است … » بدین نگاه – و بی آنکه جامه ویژه از مذهب بر تن کند ( نک : و هنوز در سفرم / خاطرات ) – با درک « تن واحده » بودن جهان ، از « وحدت وجود » میگوید : «من نمیدانم؛ / که چرا میگویند: / اسب حیوان نجیبی است / کبوتر زیباست؛ / پس چرا در قفس هیچ کسی، کرکس نیست ؟ / چشم ها را باید شست / جور دیگر باید دید… ! » و درست به پیروی از این ایده و اندیشه است که در بخش دیگری از این شعر ، حکم به صلح با طبیعت کرده و با تاکید بر همزیستی با طیفی از وحوش ، گوشهای از اخلاق زیستمحیطی را بیان داشته و از آن سخن میگوید : « صبحها نان و پنیرک بخوریم / و بکاریم نهالی سر هر پیچ کلام / و بپاشیم میان دو هجا تخم سکوت / و نخوانیم کتابی که در آن باد نمیآید / و کتابی که در آن پوست شبنم تر نیست / و کتابی که در آن یاختهها بیبعدند / و نخواهیم مگس از سر انگشت طبیعت بپرد / و نخواهیم پلنگ از در خلقت برود بیرون / و بدانیم اگر کرم نبود زندگی چیزی کم داشت / و اگر خنج نبود / لطمه میخورد به قانون درخت / و اگر مرگ نبود دست ما در پی چیزی میگشت / و بدانیم اگر نور نبود منطق زنده پرواز دگرگون می شد / و بدانیم که پیش از مرجان خلایی بود در اندیشه دریاها / ….. » این ایده و اندیشه – از آن روی که _ هستی را تجلیگاه امر قدسی و – بر این پایه – جهان را دیر خراب / معبد دانسته و میداند ، با تاکید بر « شستشوی چشمها و جور دیگر بینی ( همان ) باور دارد که خاک و افلاک – همه – حوض موسیقی سلاماند و همه جا ناقوس صلح بلند است و شنیده میشود . بدین نگاه است – که گویا روایت رویایی دارد و – میگوید : « من ندیدم دو صنوبر را با هم دشمن / من ندیدم بیدی، سایهاش را بفروشد به زمین / رایگان میبخشد، نارون شاخه خود را به کلاغ / هر کجا برگی هست، شور من میشکفد / بوته خشخاشی، شست و شو داده مرا در سَیَلان بودن / مثل بال حشره وزن سحر را میدانم / مثل یک گلدان میدهم گوش به موسیقی روییدن / مثل زنبیل پر از میوه تب تند رسیدن دارم مثل یک میکده در مرز کسالت هستم / مثل یک ساختمان لب دریا نگرانم به کششهای بلند ابدی / تا بخواهی خورشید، تا بخواهی پیوند، تا بخواهی تکثیر. .. » طیف گستردهای از قطعهها و اشعار هشت کتاب ، ترجمان این ایده و اندیشه است و با در ساختارهای تعبیری گوناگون تاکید میکند که انسان آرمانی و جامعه ایدهال سپهری ، انسان سلام است و جامعه در صلح برای نمونه ، نک : دفتر شرق اندوه ، اشعار : شورم را / بودهی / نیایش و … دفتر حجم سبز ، اشعار : روشنی،من،گل،آب / و پیامی در راه / آب / غربت / پشت دریاها و ..
این مطلب بدون برچسب می باشد.