نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
هرچه بود و هست امروز می گذرد. هرچه باشد می گذرد . دوستان دیدیم و دیدار بودی و بوس و کنار هم ، پس از کرونا جولان دادیم و گفتیم و خندیدیم و برای هم کف زدیم و از دور و نزدیک همدیگر را بدرود گفتيم و جماعتی دیدیم که صف بسی بسته بودند برای کتاب و ترانه، کتاب های زرد و سرخ و سیاه و ما هيچ ما نگاه … خیلی عالی بود ، خوش گذشت و خوشیم که می گذرد که گذشت، حالا گیریم که ایام به کام بود و نبود که پزشکی از کناره ی ما با هراس و چشم های ورقلبیده گفت :” شهریور پیج دیگری می آید از میکرون و کرونا ” . نا نداشتیم از بس ما گفتند به ما هم سری بزن ، از بس که از چپ و راست در خورجین مان کتاب چپاندند، از بس که شعر شنیدیم از قصيده و غزل و چهارگانه و سپيد:” ترا به خدا بگذار شعری برای تو بخوانم که ترا شعف بیفزاید و عرق بود که از چهار ستون بدنت فرو می ریخت و شعر از چهار ستون شاعرمان می چکید .راه گریز نیست / نبود جای ستیز نبود / نیست ، باید که می شنیدی، باری هيچ چيز در این ایام ، عادلانه نبود .غرفه های در مسیر که مال از ما بهتران بود یا مال آنها بود که بر عرصه ی نشر ترکتازی می کنند و از آن آن ها بود که تار و تنبک می زنند و غرفه شان خالی بود از خرید . کتاب های لوکس بود و ناشرانی از آن سو که خود مجوز صادر می کنند ، ممیزی می کنند ، می خرند و می فروشند و جماعتی که می آیند و می روند و بر ناشران مستقل و نيمه مستقل تسخر می زنند … و جوانانی جویای نام و جام جهان نمای که در تصور آن هستند که با چند عنوان و دفتر و دستکی، بوعلی سینا شوند و بو محشری هرچه بود گذشت / می گذرد. ما هم دفاتر را رقم زدیم و به توقیع موکد کردیم و می کنیم ، کوتاه نمی آییم و از رو نمی رویم … فیلم آقای هالو بود و فیلم آقای هالو بود که پنجاه و اندی سال هالو به تهران آمد ، می خواست داد خود را از کهتر و مهتر بگیرد که جيب اش را زدند و لخت و عریان اش کردند آخرای کار ، وقتی در مینی بوس نشست که به ولایت اش برود گفت:” سفر ، تجربه خوبی است ، آدم را پخته می کند .”
هرچه بود و هست امروز می گذرد. هرچه باشد می گذرد .
دوستان دیدیم و دیدار بودی و بوس و کنار هم ، پس از کرونا جولان دادیم و گفتیم و خندیدیم و برای هم کف زدیم و از دور و نزدیک همدیگر را بدرود گفتيم و جماعتی دیدیم که صف بسی بسته بودند برای کتاب و ترانه، کتاب های زرد و سرخ و سیاه و ما هيچ ما نگاه …
خیلی عالی بود ، خوش گذشت و خوشیم که می گذرد که گذشت، حالا گیریم که ایام به کام بود و نبود که پزشکی از کناره ی ما با هراس و چشم های ورقلبیده گفت :” شهریور پیج دیگری می آید از میکرون و کرونا ” .
نا نداشتیم از بس ما گفتند به ما هم سری بزن ، از بس که از چپ و راست در خورجین مان کتاب چپاندند، از بس که شعر شنیدیم از قصيده و غزل و چهارگانه و سپيد:” ترا به خدا بگذار شعری برای تو بخوانم که ترا شعف بیفزاید و عرق بود که از چهار ستون بدنت فرو می ریخت و شعر از چهار ستون شاعرمان می چکید .راه گریز نیست / نبود جای ستیز نبود / نیست ، باید که می شنیدی، باری
هيچ چيز در این ایام ، عادلانه نبود .غرفه های در مسیر که مال از ما بهتران بود یا مال آنها بود که بر عرصه ی نشر ترکتازی می کنند و از آن آن ها بود که تار و تنبک می زنند و غرفه شان خالی بود از خرید .
کتاب های لوکس بود و ناشرانی از آن سو که خود مجوز صادر می کنند ، ممیزی می کنند ، می خرند و می فروشند و جماعتی که می آیند و می روند و بر ناشران مستقل و نيمه مستقل تسخر می زنند … و جوانانی جویای نام و جام جهان نمای که در تصور آن هستند که با چند عنوان و دفتر و دستکی، بوعلی سینا شوند و بو محشری
هرچه بود گذشت / می گذرد. ما هم دفاتر را رقم زدیم و به توقیع موکد کردیم و می کنیم ، کوتاه نمی آییم و از رو نمی رویم … فیلم آقای هالو بود و فیلم آقای هالو بود که پنجاه و اندی سال هالو به تهران آمد ، می خواست داد خود را از کهتر و مهتر بگیرد که جيب اش را زدند و لخت و عریان اش کردند آخرای کار ، وقتی در مینی بوس نشست که به ولایت اش برود گفت:” سفر ، تجربه خوبی است ، آدم را پخته می کند .”
نقد و نظر بر دفتر شعر ” تبعید صدا ” شاعر : جعفر محمدی واجارگاهی…
«علت مرگ: نامعلوم» به کارگردانی علی زرنگار در چهار بخش جشنواره بینالمللی فیلم شانگهای نامزد دریافت جایزه شد.
ازهمان شبی که هوس جانانه درجان من پل میزد به خلوت ِدل خواسته ای در فراسوی باور...
رند و رندی در دیوان حافظ شاید هیچ کلمه ای در دیوان حافظ دشوارتر از رند نباشد، مهمترین و منسجم ترین تزی که حافظ دارد، رندی است. اما پیش از حافظ در کتب لغت و دواوین شعرای دیگر، رند معنای متفاوتی دارد، برهان قاطع در شرح این واژه می گوید:” مردم محیل و زیرک و […]