نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
استاد “مهدی رضازاده” شاعر، نویسنده و منتقد گیلانی، زادهی سال ۱۳۳۴ خورشیدی، در صومعهسرا، است.
ایشان از دهه پنجاه به فعالیت در حوزهی مطبوعات، ادبیات و نمایش اشتغال داشته، تا به اکنون آثار زیادی، از جمله آثار زیر را به چاپ رسانده است: – عقربهها در غروب ایستادهاند – نشر پونه – تهران ۱۳۸۶ – هنوز ناشیانه میخندم – نشر ایلیا – ۱۳۸۳ – دهانی که مرا نگفت – نشر ایلیا – ۱۳۸۵ – تابستانی که از نگاه تو ریخت گرینه عاشقانهها – نشر ایلیا – ۱۳۸۷ – خشم چشم – نشر ارنواز – ۱۳۹۳ – نت تن – نشر ارنواز – ۱۳۹۴ – مدار بیانتهای نامها – زمان با دستهای من (مجموعه داستانهای کوتاه) – نشر سیب سرخ – دوایر مجهول (دو زبانه) – جهان در برابرم سپید می شود – و ندیدنهای ممکن و…
▪نمونهی شعر: (۱) رودی خروشان سمت بادهای مخالف میتازد.
ابرها هاشور میزنند تنهایی خزان را
تن به خستگی روز سپردهایم گم میشویم در متنها هجوم تند کلمهها
آرام نمیگیریم بسان برگها شعلهوریم زبانه میکشیم.
(۲) آتشی افروختهام با همین کلمه جرقههایش را ندیدی؟! چه شعلهها سر بر آورده از دودی که فواره میشود نهان در نهان از چه میگوید شعری که از دهان چاه برآمده از قعری که قلاده بود و قل و زنجیر قفل کدام لحظه و کدام دقایق نرفته است؟ که دود تا دود میپاشد بر سقف بلندی که روشنایش گم شده است.
(۳) دختران من با لبهای بسته میخندند خندههایشان بغضهای فرو خفتهست در هق هق تابستان
با ترس میگذرند پسران دختران از کنار خیابان درختان پارکها. ماشینها گشتها هراسیده نگاه میکنند.
(۴) باریدهام در پگاه بیگاهان در آفتاب بیغروب حتا از گلوی پرندهای در وحشت شکار
شب همه شب
باریدهام با ماه و ستارگانی که ابرها بلعیده بودند.
هنوز میتوانید فریادم را از حنجره ناودانها بشنوید و این رود پر خروش که مشت میکوبد بر خاموشی صخرهها.
(۵) صدای گلنگدن سایهای دوان دوان آه… تنها یک گلوله کافیست.
(۶) این جا در انبوه سوگواران گیاه بینام و تشنهام که باد خاکسترم را دیوانهوار میجود.
(۷) همهی درها را کوبیده است همهی راهها را… بیکفش نه بر علفهای نرم بر رشد خار بوتههای هرزه با دست نمینویسد که در رگهایش گرمای خون نیست خون از رگ خودکار میگیرد گرم نمیشود.
(۸) باغهای جهان را دور میزنم میزنی میزنیم تاک میشوی بیتاب دور سرو میپیچی
مویز میشویم _ تنگاتنگ اکنون شراب شدهای شدهایم
شرب مدام در جامهای لبالب میچکم چکیدهای
چک چک میچکی می.
(۹) دهانم را دوختهاند که نگویم از بس نام تو را فریاد زدهام. هر چه میچرخم نمییابمت کجای زمان گم شدهای؟ گورهای بینام؟ پستوی نوشتهها؟ یا همان میدان بزرگ تهران که نامت بر آن حک شد در همین ماه بهمن
در انتظار تو قفسها تنگتر میشوند.
بیپرواتر از پروانهها گرد هر گل میچرخم نام تو از دهاناش میدمد.
نیستی یا نمییابمت دهانی ندارم تا بخوانمت اما بر هر دهان تنها نام تو است.
(۱۰) دیدی چه شد؟… از شاخه ریخت پرندهی بینام _ پر …
گردآوری و نگارش: #زانا_کوردستانی دبیر سرویس شاعران عصر ما
این مطلب بدون برچسب می باشد.