اشعار شاعران مخاطب لک و لر زبان ایران در رسانه ایرانیان اروپا

لیلا طیبی / گذری بر زندگی و شعر احمد جوکار و ابراهیم بوالحسنی، دو تن از شعرای لرستانی

استاد “احمد جوکار”، شاعر لرستانی، زاده‌ی سال ۱۳۳۳ خورشیدی، در شهرستان الیگودرز و اکنون ساکن تهران است.
ایشان دارای مدرک تکنسین علوم آزمایشگاهی از رفرانس تهران است؛ همچنین در سال ۱۳۵۶ در رشته علوم تندرستی هم وارد دانشگاه شد که جهت تربیت پزشک روستا این رشته بنیان نهاده شده بود. بعد از دو سال فراگیری و کارورزی در این رشته با شروع انقلاب فرهنگی و تعطیلی دانشگاه‌ها نتوانست دیگر ادامه تحصیل بدهد؛ و به جای آن بهداشت عمومی را تا سطح کارشناسی جایگزین کرد.
در همان اوایل سال‌های تاسیس انجمن ادبی الیگودرز، مدت کوتاهی حدودا یک‌سال و نیم در عضویت انجمن به ریاست، استاد سیدکمال‌الدین رضوی بود.
ایشان در هنرهایی چون: طراحی، نقشه‌کشی قالی، چله‌کشی قالی، بافت تابلو فرش، کارهای معرق و نقاشی با چوب هم فعالیت دارند.

▪︎نمونه‌ی شعر:
(۱)
[به: سیدکمال‌الین رضوی]
از برق نگاهت همه پیمانه شکستند
از شهد وجودت همه دیوانه و مستند
از بحر علومت همه انگشت تعجب
بر گوشه‌ی لب برده و فرزانه نشستند.

(۲)
آلاله گلی یار وفا دارم بود
در خانه دل مونس و غمخوارم بود
بگرفت ز من لاله شادی دشمن
آن لحظه که در عشق گرفتارم بود.

■□■

استاد “ابراهیم بوالحسنی” شاعر و ترانه‌سرای لرستانی زاده‌ی ۱۴ شهریور ۱۳۴۹ در شهرستان دورود دارای لیسانس حقوق و لیسانس ادبیات فارسی است.

او در چند دوره متوالی ریاست انجمن ادبی شهرستان دورود را عهده دار بوده است.
بارها در جشنواره‌های کشوری‌، منطقه‌ای‌، استانی و دانشجویی، عنوان‌های برتر را کسب نموده است.
قالب شعری ایشان بطور خاص غزل می‌باشد اما در قالب‌های ترانه و رباعی و دوبیتی نیز آثار زیبایی خلق کرده است.

▪︎کتاب‌شناسی:
– مجموعه “گزیده ادبیات معاصر” – نشر نیستان – مرداد ۱۳۸۰.
– مجموعه‌ی غزل خلوتی برای زیستن – نشر سیفا خرم‌آباد – مرداد ۱۳۸۶.
– مجموعه غزلیات “عشق ممنوع ” – نشر آثار برتر – خرداد ۱۳۹۹.
و…

▪︎نمونه‌ی شعر:
(۱)
چقدر فاصله افتاده بینِ تو تا من
چگونه بی‌تو تحمل کنم خودم را من
تو را دوباره ورق می‌زنم در این دفتر
دوباره آمده‌ام تا تو، تا تماشا من
به جست‌وجوی تو از هفت‌خوانِ دربه‌دری
گذشته‌ام و هنوز از تو دور و تنها من
تو در کجای جهان ایستاده‌ای که کسی
نمی‌رسد به خطوطِ تن تو حتا من
و من کجای جهان ایستاده‌ام، جایی
که عشق فاصله دارد، هزار پا تا من
جهان چه فرصتِ کوتاهِ بی سرانجامی‌ست
در این مجالِ پریشان، تو یا خدا، یا من
دلم گرفته و حس می‌کنم کسی دارد
در آخرِ غزلم گریه می‌کند با من
کمی طناب، کمی جربزه، کمی وحشت
چقدر خسته‌ام از زنده بودن، امضا من…

(۲)
جادوی چیست در نفس آشنای تو
الله اکبر از ملکوت صدای تو
خورشید مانده است که آیا صدای نور
می‌آید از بلندی آوازهای تو
یا جبرئیل با نفس حافظانه‌اش
می‌خواند آیه آیه غزل از خدای تو
یا شور سعدیانه‌ی عشق است می‌دمد
از شهد شعرهای گلستان سرای تو
بیداد می‌کند دل مجنون و جان جان
در سکر قدسیانه و سحر نوای تو
بوی بهشت می‌شنوم از صدای تو
در ساعتی که ساز می‌افتد به پای تو
این روزها هوای غزل‌های من کمی
ابری‌ست مثل گستره‌ی چشم‌های تو
با هم بیا به سمت همیشه سفر کنیم
با بال شعرهای من و های های تو

(۳)
خانه‌ام وقتی که می‌آیی، تمامش مال تو
هرچه دارم غیر تنهایی، تمامش مال تو
صد دوبیتی، صد غزل دارم و حتی یک بغل
شعرهای خوب نیمایی، تمامش، مال تو
ضرب و آهنگ غزل‌هایم صدای پای توست
این صدای پای رویایی، تمامش مال تو
وسعت آرام اقیانوس آرام دلم
ای پری خوب دریایی، تمامش مال تو
خوب یادم هست گفتی: عشق یک بخش است، عشق
بخش کردم، عشق، یکجایی تمامش مال تو
هر سه حرف عشق مثل تو، پر از زیبایی‌اند
حرف‌های پر ز زیبایی، تمامش مال تو
عشق من عشق زمینی نیست، باورکن عزیز
عشقم این عشق اهورایی، تمامش مال تو
باز هم بیت بد پایان شعرم ما من
بیت‌های خوب بالایی، تمامش مال تو…

(۴)
شب بود در رویا نوشتم، دوستت دارم
خورشید سر زد تا نوشتم، دوستت دارم
در خواب و در بیداری آن‌شب تا سحر صد بار
بر جاده فردا نوشتم، دوستت دارم
شب بود و هر کس می‌رسید از دشمنی می‌گفت
تنها همین، تنها نوشتم، دوستت دارم
با قایق تنهاییم، پارو زنان، آرام
بر صفحه‌ی دریا نوشتم، دوستت دارم
با واژه‌هایی مثل باران، هم‌صدای ابر
با لهجه‌ای زیبا نوشتم، دوستت دارم
یک فصل عشق و مهربانی و غزل روئید
بر هر چه و هر جا نوشتم، دوستت دارم….

(۵)
کوهی تو اما در دل‌ات تصویر یک دریاست
تو اشترانکوه منی، دریاچه‌ات زیباست
پیشانی‌ات پاک و سپید خوب مثل برف
جا پای ایل مهربانی روی آن پیداست
ماییم آن کوپایه‌ی افتاده بر پایت
حجم وسیع دامنت سجاده‌های ماست
صد نی و صد چوپان به ناله در تو می‌خوانند
آوازهای دشتی‌ات پر شور و پر غوغاست
می‌مانی و ایل از کنارت باز می‌کوچد
ییلاق و قشلاق قدیمی باز پا بر جاست
کوپایه‌ها قدر تو را هرگز نمی‌دانند
از ما مرنج ای کوه، ای آنکه دل‌ات دریاست.

(۶)
[عکس]
یک عکس، یک نوشته ودر خود فرو شدن
ابری شدن، شکسته شدن، زیرو رو شدن
برگشتن دوباره به آن روزهای خوب
با او در عمق خاطره ها روبرو شدن
او را مرور کردن وخود را گریستن
مست هزار باره ی آن رنگ وبو شدن
در کوچه های قونیه ویزد واصفهان
آواره ی همیشگی جستجو شدن
در لابه لای دفتر اسناد زندگی
یک مشت برگ باطله ی آرزو شدن
بی عشق در تباهی این روزهای تلخ
دنبال نان دویدن وبی آب رو شدن
از لای در به خلوت شاعر نگاه کن
یک استکان چای و دلتنگ او شدن
از مجموعه خلوتی برای زیست.

گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)
دبیر سرویس شعر اقوام (لکی و لری)