نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
اندوهی سترگ به تفرج بیاویزم ضجه هایم را از تیغه های صبحدم بی تکرار که از تکلم حروف تو بی وقفه بر هیبت سطر می نشست نشسته ای به حیرت در اوراد پنج گانه از تکثیر اصول دین می گویی دیدی دینم به اندوه نشسته فقدان را آن تکامل یومیه که بی وقفه به سجاده […]
اندوهی سترگ
به تفرج بیاویزم ضجه هایم را از تیغه های صبحدم بی تکرار که از تکلم حروف تو بی وقفه بر هیبت سطر می نشست نشسته ای به حیرت در اوراد پنج گانه
از تکثیر اصول دین می گویی دیدی دینم به اندوه نشسته فقدان را آن تکامل یومیه که بی وقفه به سجاده می ریخت به تکفیر نشسته ارکانم را به خشوع به تحریک قنوتهایی که از دستان تو به خشاب می ریخت تسلسل وار به جنوبی که تکثیر اضلاع تنهایی است در دوگانه های صبح ای دوگانه های نفاق در زمزمه های شبانه وتنم تردید بزرگی است
به قرابت بذردر مفاهیم خاک چگونه به اندوهی سترگ در قائده شوم؟ که حریفان به جنون جهان دست برده اند به هیئت اضطراب به صراحت بارقه که شمایل غمگینی از سجاده بود در دست
وبه اجابت مجال پراکندگی می داد در باد تا رو به انحطاط بایستی و به گونه های جهان بگویی انقراض سایه نزدیک است جاری شو به سهولت به عدم که رود می تکاند از بستر روح می تکاند از بستر در رنجی عظیم
ای رودها و روح ها و کوه ها وتنم تردید بزرگیست اندوهم از ادراک سجاده گریخته به درز به مفاهیم تدریجی خاک نور بریزانم از شکاف برای تزکیه ی حروف
کی؟ کجا؟ فواره بتکانم از ابر برای ناباروی این خاک برای التذاذ سایه وقتی کشیده می شود به جوانب بگذار بگریم چون ابر در جهاتی گریزان میل به سجاده بیاویزم ضجه هایم را از صبحدم بی تکرار از او که دستی بر آستان گریستن داشت بگو چگونه میل گریختن داشت؟ . فریبا حمزه ای
دبیر شعر مجلهی ایرانیان اروپا: احسان امیری
این مطلب بدون برچسب می باشد.