نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
استاد “احد چگینی” فرزند “عزيزاله” شاعر، نویسنده، روزنامهنگار و از فعالان فرهنگی و سیاسی، زادهی ۱۱ دی ماه ۱۳۴۸ در قزوین است.
وی در خانودهای اصالتا لر زاده و رشد و نمو یافت و همواره دغدغهی اعتلای فرهنگ و هنر قوم لر را در سر داشته و در حفظ و صیانت زبان لری در استان قزوین به عنوان یک زبان مهاجر، بسیار کوشا بوده است. او متاهل و دارای دو فرزند و دارای مدرک تحصیلی كارشناسی مهندسی مکانیک است.
▪سوابق اجرایی و فرهنگی و هنری: – سرپرست هفتهنامه ولایت در تاکستان – مسئول روابط عمومی شركت شهر صنعتی البرز – سردبیر نشریهی مینو در قزوین – مدير مسئول و صاحب امتياز مجله سراسری صدای صنعت – بخشدار و معاون فرماندار مناطق مختلفی از استان قزوین – عضو و رئیس دومین دورهی شورای اسلامی شهر قزوین (۱۳۸۲-۱۳۸۶)
▪کتابشناسی: – منتظران خورشيد – بومیترين چوپان دنيا (مجموعه شعر) – هی نواته (مجموعه اشعار فولكلوريك لرهای قزوين) – از زاگرس تا البرز (تحقيق در مورد لرها و لكهای استان قزوين) – کوچههای باران و…
▪نمونهی شعر لری: (۱) چني وم زل نزه ديرت بيردم چشت تش ميزنه د ليزه مردم تو چی افتويی و مه چی زمينم دلم ميحوا همش ديرت بيردم تو خوت دونی سيچه آشفته حالم مه وا تو چی بهارم بی تو زردم د مينه ايی همه عاشق د دنيا نمیرسه كسی وه توز و گردم تو چی افتئی ظل توبسونی مه چی شخته زمسو سرد سردم منه سی چی د رضوانت كدی در؟ مه كه گنمی و سيفی نحردم.
(۲) دردی ها مینه دلِم دردی که درمو نِمواَ هیش کسی چی مِه ایطو بی سِروسامو نِمواَ اَفتوی ظُر کجا و اَفتوی ایواره کجا؟ پِرپِر اَفتونشین اَفتوی سِرْ صو نِمواَ کل دریانَم اَیه وِ پای صحرا بَرِزی سی لِی تُشنه یقین یه قطرَه بارو نِمواَ کفتری که دیر ایی حرم همش دور میزِنه مطمئن دربدر هر دِر و هر بُو نِمواَ دُرُسَه ایما دیه ساکن قزوین بیمونه اماهیچ جا سی ایما خاک لرسو نِمواَ.
▪نمونهی شعر فارسی: (۱) من ايلياتی زادهای بیشيله پيله همسايهام با عمر و عاصان قبيله در اين طرف ما ساده دلها، پاپتیها در آن طرف چرچيلهای مكر و حيله فرق است بين ماديان يال در باد با گلهی آخور پرستان طويله من عاشق پروازم و حتی اگر هم پوسيده گردد استخوانم پشت ميله من باطناً پروانهای آتش نژادم يك روز بيرون ميزنم از كنج پيله.
(۲) صدایی، در سکوت غار، ممنوع! ورود خار، در گُلزار، ممنوع! از این پس، آب ها، باید، بدانند، که: گَندیدن، در آب انبار، ممنوع! و، ننویسد، کس ای، روی سپیدار: ورود دسته های سار، ممنوع! در اطراف مزارع، این حوالی، صدای روُیِش دیوار، ممنوع! قناری را، به جرم خاندن، این جا، کِشیدن، با قفس، بر دار، ممنوع! به پونه، حق ندارد، کس، بگوید، که: روُیِش، پیش روی مار، ممنوع! شب ای، دیدم که، در کوچه، نوشتند: ورود چادر گُلدار، ممنوع! شده، خانه نشین، مادر بزرگام؛ عبور از کوچه و، بازار، ممنوع! دگر، خسته شدم، از هر چه، تکرار؛ از این پس، واژهی تکرار، ممنوع!.
(۳) [زاگرس] هزاران سال است كه تنهايیام را برای سنگها مینويسم در “سنگ نبشتهها” و چشمهای مردان قبیلهام را در چشمههای خودروی اين كوه مینوشم در “گردو بردینه” چرا؟ چرا فرياد شبانان اين كوه را هيچ پيغمبری به آسمان نمیبرد؟ مگر مردان اين كوه چه كم از موسی و شعيب دارند؟ چرا “زاگرس” را “حرا” ننامم؟ وقتی كه “بابا طاهر” به اوج آسمان عروج میكند؟
گردآوری و نگارش: #لیلا_طیبی (رها) دبیر سرویس شعر اقوام (لکی و لری)
این مطلب بدون برچسب می باشد.