لال
از زوزه چندش آور خیابان
در گوش کودکی های ول شده
لای سرایت ماشین،
به مرض گدایی تا حسرت شناور
در اندام گرسنه زنی/
که دید زد ویترین شکنجه را
و از ابر تحمل ، عقده های ناکامی
در چشم هاش باریدن گرفت!
– چند تلنگر باید زد؟
از بلوغ آفت زده دختری
که میوه توجه گندید روی دستش،
و فشار هورمون ها را
در توهم عشق
به بوسه ای فروخت!
– چند تلنگر!
از سنگ های کدورت /
در جیب های خالی خانه
تا حرف های منگنه شده
به بهانه های دلتنگی،
که چلاق می کند پای رابطه را
و صبر/
این سکوت تربیت شده با اجبار
لای گز گز دست های بی نوازش
تا گور به گور شدگی دوستت دارم
در خلال آه های نمایشی!
– چند تلنگر به پوست کلفتی
این شجاعت اخته شده باید زد!،
#مهشید_قنواتی
قدم هایم
مسیر نشناس و سر به هوا،،،
میروم و پایم نمیرود
جهنم در سرم هوار میکشد
من به گداختن قلبم مشغولم
مرزها بین چشم هایمان به شکافتن ،
افتاده اند
فاصله از من ،تا تو
شب های طولانیِ شعر است
گریخته ام
در امواج بیصدایی هایمان
بگذار دستهایم ، ابری باشد
صورتم را بپوشاند
باران پنهانیِ
پشت ابرها را،
بیشتر دوست میدارم
#مریم رستمی
ارسال دیدگاه