شعر

شعر ی از “معصومه امام زاده ای” از شاعران مخاطب رسانه ایرانیان اروپا

چشم هایم را تو ببند در خیره آخرین نگاه...

چشم هایم را تو ببند…
در خیره آخرین نگاه !
دلم یک شانه می خواست
نمی دانم
شاید شانه تو ….!
به آغوش خواب بسپارم
چرا میترسی … !

از تو…بیزارم
از دوستت داشتن
از حسی بنام « عشق »
ضعف ِبی پایان
زانو زده ام
تهاجم به روحم را سکوت………………..

ذلیل ِحقایق شد احساس
باردار ِ یک داغ
از نطفه ایی. سراسر تهوع
من … زخمی خودم !!!

چشم هایم را تو ببند
در التهاب ِآخرین نفس
پیچیده در گلویم
این نفرت !
میله های قفس را بنگر
این واژه ها منم ، من
دلم فریاد میخواهد ……………………….
شاید از گلوی تو …

#معصومه امامزاده ای

تنظبم کننده : احسان امیری ،

دبیر بخش شعر رسانه