نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
باید بیاویزم به قلابهای دیگر به تاریخِ زخمی که منتخبش بودم باید بتکانم هر آنچه آویختم در قلاب که پوست اتوریتهی من بود در مذاکرهی زخم و فرار برگشت بزن به خلعِ اندامم تکهتکهام را به جهانِ قلابها به تعویضِ آویختههایی که “من” شد به راهی که میگرفتیام دوباره بگیر به آن مسدودگاهِ بیطپش بیاندازم به قعرِی بیجهت تو گفتی جهات؛ تهوعِ مرکزند کمی دام از اندام بریز همهام را جویدهاند و کهکشانم را پوستها بلعیدهاند صدا میزنی در لالترین حادثهی بیشکل از میانهی بزدلیِ مبلهایی رام در اورادِ نشیمن و میزی در تعهدِ “رو” باید جایی راههایمان با هم گرفته باشد وقتی دقیقهی کلیک در مانیتوری به تعویق میافتد چون لحظهی فرو ریختنِ قابی به نافرمانی و نعرهی پردهای در پیچش بادی به فهمِ خیرگی در عقبنشینی عقربهها چگونه بیابمت در ازدحامِ پاشیدگی بی”راه”ی که شیرهی کوریام بود بیتشددِ بیناییام در پسزمینهای بیحدقه که چرخیدن ملازمِ دیدار نیست حتی از میانهی نفسهایی که ضربتِ شلاقند بر قامتِ تقویم ربایندگانند این آفرینندگانِ چرخیده در حولِ حضورت دزدانِ گرفتگیهایت دزدانی دریایی که از خشکی دریا به کمرگاهت رسیدهاند هیچکس موازیات را نمیگیرد همه در سطوحت لیز میخورند و در تقاطعی به پناهِ “دور” میروند چقدر مزاحمِ “زخم” شدم او گسترشِ جهانش بود… #صحرا_کلانتری
باید بیاویزم به قلابهای دیگر
به تاریخِ زخمی که منتخبش بودم
باید بتکانم هر آنچه آویختم در قلاب
که پوست اتوریتهی من بود
در مذاکرهی زخم و فرار
برگشت بزن به خلعِ اندامم
تکهتکهام را
به جهانِ قلابها
به تعویضِ آویختههایی که “من” شد
به راهی که میگرفتیام دوباره بگیر
به آن مسدودگاهِ بیطپش
بیاندازم به قعرِی بیجهت
تو گفتی جهات؛ تهوعِ مرکزند
کمی دام از اندام بریز
همهام را جویدهاند
و کهکشانم را پوستها بلعیدهاند
صدا میزنی در لالترین حادثهی بیشکل
از میانهی بزدلیِ مبلهایی رام در اورادِ نشیمن
و میزی در تعهدِ “رو”
باید جایی راههایمان با هم گرفته باشد
وقتی دقیقهی کلیک در مانیتوری به تعویق میافتد
چون لحظهی فرو ریختنِ قابی به نافرمانی
و نعرهی پردهای در پیچش بادی به فهمِ خیرگی
در عقبنشینی عقربهها
چگونه بیابمت در ازدحامِ پاشیدگی
بی”راه”ی که شیرهی کوریام بود
بیتشددِ بیناییام در پسزمینهای بیحدقه
که چرخیدن ملازمِ دیدار نیست
حتی از میانهی نفسهایی که ضربتِ شلاقند بر قامتِ تقویم
ربایندگانند این آفرینندگانِ چرخیده در حولِ حضورت
دزدانِ گرفتگیهایت
دزدانی دریایی که از خشکی دریا به کمرگاهت رسیدهاند
هیچکس موازیات را نمیگیرد
همه در سطوحت لیز میخورند
و در تقاطعی به پناهِ “دور” میروند
چقدر مزاحمِ “زخم” شدم
او گسترشِ جهانش بود…
#صحرا_کلانتری
هر شب ترا درون خودم حمل می کنم وقتی پرنده در قفسی عاشقت شده فرمان عقل بود که دیوانه ات شوم این زن شبیه هیچ کسی عاشقت شده صد لایحه برای دو چشمت نوشته ام از شعرهای سعدی با شور مولوی با بغض شاملو وسط شعری از فروغ سیگار می کشم یله در حال منزوی حبسیه ای نوشته ام اینجا از این اطاق من را اسیر کرده دلم با جنون تو مسعود سعد در بغلم گریه می کند زندان خانگی ست اطاقم بدون تو با حکم چشم های تو تبعید می شوم قاضی دو چشم تست ،خودت صحن دادگاه فرجام خواهی است، کمی عاشقم بمان ای شانه هات گوشه امن پناهگاه دارم به حکم چشم تو سرکوب می شوم می خواستی درون رگم کودتا کنی انگور روی شاخه که مستت نمی کند باید به چای تلخ خودت اکتفا کنی شریان خون متهمم درد می کشد سلول خسته بدنم درد می کشد تصویر یک جنایت محض است در دلم زهری که مانده توی تنم درد می کشد تقصیر عقل بود که دیوانه ات شدم این زن شبیه هیچ کسی عاشق تو نیست
هر شب ترا درون خودم حمل می کنم
وقتی پرنده در قفسی عاشقت شده
فرمان عقل بود که دیوانه ات شوم
این زن شبیه هیچ کسی عاشقت شده
صد لایحه برای دو چشمت نوشته ام
از شعرهای سعدی با شور مولوی
با بغض شاملو وسط شعری از فروغ
سیگار می کشم یله در حال منزوی
حبسیه ای نوشته ام اینجا از این اطاق
من را اسیر کرده دلم با جنون تو
مسعود سعد در بغلم گریه می کند
زندان خانگی ست اطاقم بدون تو
با حکم چشم های تو تبعید می شوم
قاضی دو چشم تست ،خودت صحن دادگاه
فرجام خواهی است، کمی عاشقم بمان
ای شانه هات گوشه امن پناهگاه
دارم به حکم چشم تو سرکوب می شوم
می خواستی درون رگم کودتا کنی
انگور روی شاخه که مستت نمی کند
باید به چای تلخ خودت اکتفا کنی
شریان خون متهمم درد می کشد
سلول خسته بدنم درد می کشد
تصویر یک جنایت محض است در دلم
زهری که مانده توی تنم درد می کشد
تقصیر عقل بود که دیوانه ات شدم
این زن شبیه هیچ کسی عاشق تو نیست
IMG_7692 سعدینامه 🌹دوشنبه هر هفته یک حکایت از بوستانخداوندگار سخن سعدی🦋 #بابچهارمدرتواضع #گوشهشهناز #دستگاهشور با دلنشینسهتار استاد باهنر شنیدم که فرزانهای حق پرست گریبان گرفتش یکی رند مست از آن تیره دل مرد صافی درون قفا خورد و سر بر نکرد از سکون یکی گفتش آخر نه مردی تو نیز؟ تحمل دریغ است از این […]
زانا کوردستانی / عصر دیروز "رسول محمدیان" خوانندهی اسفراینی، در منزلش درگذشت.
زانا کوردستانی / کرسی جوان ترین استاد ریاضی دانشگاه زوریخ به ریاضیدان شهر سقزی رسید.
لیلا طیبی / نام و تصویر «علی رهبری» آهنگساز و رهبر بینالمللی ارکستر ایرانی در مجموعه اُپرای مارینسکی سنت پترزبورگ روسیه ثبت شد.