نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
لیلا رضاوند یادم باشد صدای قدم های نرم صبح را که شنیدم، نور که پنجه بر پنجره ها می کوبید، چشم که به روشنای روز گشودم، نفس که به شوق و مهر و لطف برآمد، دست و پایم که به حرکت افتاد، آغازین سخن امروزم نام و یاد و شکر خدا باشد. یادم باشد روزم […]
لیلا رضاوند
یادم باشد صدای قدم های نرم صبح را که شنیدم، نور که پنجه بر پنجره ها می کوبید، چشم که به روشنای روز گشودم، نفس که به شوق و مهر و لطف برآمد، دست و پایم که به حرکت افتاد، آغازین سخن امروزم نام و یاد و شکر خدا باشد. یادم باشد روزم را به سپاسگزاری و مهر، ثانیه ثانیه ی عمرم را به عشق ورزی و ذره ذره وجودم را سرشار از امید کنم. اولین جرعه که می نوشم از سرچشمه زلال مهربانی باشد و بی سببی دلدادگی کنم. ای من دوباره برگشته! خاطرم باشد تا خدا هست امید است و دل و خواستنش! گره که به کارم افتاد هراسان نشوم. بند بند انگشتانم را به قدرت اراده و توکل و امید در تنگ ترین گره های زندگی بگذارم و ریز ریز باز شدنش را لبخند بزنم! یادم باشد همه جای دنیا بیابان نیست و هیچ بیابانی خالی از لذت زیبایی نیست! خاطرم باشد نه از تاریکی شب بترسم نه از گرمای طاقت فرسای ظهر تابستان. با خودم تکرار کنم : باید از هر نفسم لذت عالم ببرم! چون همه هدیه اوست ناسپاسی نکنم شکر کنم! یادم باشد که یادم نرود!
**************************************
زهرا چشم براه
من را ببوس ممتد و بی وقفه شاید که بار آخرمان باشد یا مثل عشق های اساطیری امشب قرار آخرمان باشد
من را ببوس با عطش لبهات من را ببوس در تب عریانی در التهاب داغ نفس هایت در خواب خیس این شب بارانی
در هم بکوب این شب عریان را در دست توست مرز تن این زن بی اختیار سمت تو می غلطم ارزانی تو باد تمام من
من انقلاب این تن دربندم تو نقشه فرار زنی تنها من کودتای ساکت یک تقدیر در فتح دست های تو بی پروا
من در نگاه لخت تو می رقصم گل می کنم در این شب بارانی تو لمس کن بلوغ مرا امشب با بوسه های مخمل پنهانی
امشب من و تو بنده ی شیطانیم گاهی گناه میوه ی ایمان است گاهی رها شدن و نترسیدن زیباترین شهامت انسان است
من در تو گم شدم اما تو شاید که آخرین هوسم باشی یک روز اگر به آخر عمرم هست باید دوباره همنفسم باشی
من را ببوس ممتد و بی وقفه در واژه های مصرع پایانی ای شعر عاشقانه ی بی پروا ای میوه ی نچیده ی آبانی
این مطلب بدون برچسب می باشد.