نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
…استاد مسلم سخن، مرد عمل، آخر ایده، مالک ملک و خدم و حشم بسیار، قهرمان اول جهان در ورزشهای آبی و بادی و کلی استعداد و عنوان بیشمار و… از جمله حسنات کرمعلی بود که البته هر وقت نعشه و توپ در جمع دوستانش بود از خود و رشادتها و موقعیت های ذکر شده اش میگفت و میگفت… جالب بود که همه رفقایش با چشم های از حدقه درآمده حرفهای او را تایید میکردند . البته این چشمهای از حدقه درآمده نه برای تایید حرفهای کرمعلی بود، بلکه بخاطر این بود که جمع دوستان جمله نعشه و پای بساط کرمعلی حرفش حرف حساب بود !
کرمعلی نعشه که میکرد دور دنیا رو با هم پیاله های نعشه اش در هشتاد دود طی میکرد.
دود اول تا پنجم شروع میکرد به اقرار گناهانش و ابراز پشیمانی از آنها، دود ششم تا دهم استغفار میکرد به درگاه امام زاده حسن هفت تپه!
دود یازدهم تا بیستم از خاطراتش از دوران جنگ ایران و آغلوستان جنوبی در مرز فسا و روم میگفت. حالا آخر کسی نبود که بگه کرمعلی همچین کشوریو از کجات درآوردی! و آخه چرا فسا و روم!!! خلاصه دود بیستم و یکم تا سی و پنجم از خاطرات مشترکش با شیخ ابوظبی دربندر پهلوی خلیج فارس می گفت..وآخه لامصب !کرمعلی! یک دود یک دود کم کم داری میری کامفیروز! پیاده شو با هم بریم. بندر پهلوی کجا و خلیج فارس کجا کرم!
دود سی و ششم را که میگرفت یاد ماشین رولزرویسش در رم می کرد و سفری که برای وارد کردن این ماشین گرانقیمت به زرقان فرنگ سفر کرده بود و اونجا یک دختر چشم آبی و موبور اروپایی عاشقش شده بود و بهش گفته بود که زندگی بدون تو برام معنا نداره. کرمعلی هم راه نداده بود و آخرش هم از عشق کرمعلی خودشو تو رود کارون رم پرت کرده و خودکشی کرده بود! ای وای کرمعلی مصبتو شکر..کارون !…رم….! جنسش اعلاست به خدا!
خلاصه تا داستان کرمعلی و دختر بور تموم میشد دود چهل و پنجمشم گرفته و وارد مرحله دوم نعشگی شده بود. اینجا بود که کرمعلی لحظاتی استراحت میکرد به بالش کلفت و لوله شده اش تکیه میکرد و دمی سیخ و سنگ رو کنار میگذاشت و بساط مسقطی لاری و شیرینی بامیه عربی به راه بود، نه اینکه از مسقطی لاری خوشش میومدا، نه! اینارو میخورد که سردی تریاک رو ببره و گلاب به روتون اسهال نشه .ای توروحت کرمعلی کاربلد……
آخرشم یک چایی نبات غلیظ میزد و میرفت مرحله دوم و از دود چهل و ششم دوباره شروع میکرد با داستان سیاست و نظریه های چرچیل و اینکه دنیا فقط رو دست شش نفر میچرخه که نفر ششمش پسرخاله کرمعلی تو اماراته. پسرخالش که تو برج خلیفه یک پنت هاوس داره و از جرج دبیلو ترامپ تا جو کارتر دست بسته در خدمتشن و همه سیاستمدارهای دنیا باید اول باید دم پسرعموشو ببینند بعد وارد سیاست کلان دنیا بشن. اینو خداییش راست میگفت، پسر عموی کرمعلی توامارات تو برج خلیفه بود، البته نه پنت هاوس برج، بلکه یکم پایین تر، درب ورودی برج، دربون بود! به دود شصتم که میرسید تصمیم خودشو به سرمایه گذاری در چین و دادن وام به صندوق جهانی پول اعلام میکرد و برای اطمینان حاضرین دسته چکشو درمیاورد و در وجه دبیرکل آموزش پرورش لار مبلغ چهل میلیارد چک میکشید، ریال نه ها، به تومانم نه، به واحد پول رسمی آمریکا “دلار ” جانم دلار چک می کشید! کم کم به دود هفتاد که می رسید در رسای گرسنگان آفریقا شروع میکرد به خوندن نوحه که :
♫ آهای دختر چوپون آهای دختر چوپون
دل دیوونه رو کشوندی تو دشت و بیابون
از این سو به اون سو
چه پاک و آشناست ساده نگاهت
چه بی ریاست نجابت سلامت
من حتی توی خوابم نمی دیدم
که چشمام وا بشه به روی ماهت
از تو پس کوچه تنهای دل
عشق تو منو صدا کرد
این شعر رو اینقدر با سوز همراه با قر کمر خردادیانی میخوند که آدم باورش میشد دختر چوپون بیچاره مال شاخ آفریقا بوده نه مال اکبرآباد سفلی! به دود هشتاد که میرسید و همزمان با پک آخر کرمعلی با سر شیرجه میرفت تو استخر ویلا. بعد که خیس و با سرخونی تو جوب تو محله جمعش میکردن و به هوش میومد میفهمید که اون ویلا، اصلا استخر نداشته و اونجا اصلا ویلا نبوده! محل مورد نظر یک خرابه لب جوی گندیده آب کنار خونه حسن ساقی بوده و بس!
کرمعلی رو همین چند وقت پیش که داشتن برا درمان به کمپ اعتیاد میبردنش تا ثانیه آخر هم داشت مدارکشو آماده میکرد که برای انتخابات ریاست جمهوری کنگو ثبت نام و خودشو کاندید کنه، ولی نمیدونست که اول اون تو ایران زندگی میکنه و بعدشم شرط نامزدی ریاست جمهوری کنگو داشتن حداقل مدرک تحصیلی دیپلم هست که او این هم ندارد!
این مطلب بدون برچسب می باشد.