اشعار شاعران جهان در رسانه ایرانیان اروپا

لیلا طیبی / دکتر “عزیز منتصر” شاعر و نویسنده‌ی مراکشی در سوم مارچ سال ۱۹۶۱ میلادی درشهر کازابلانکا چشم به هستی گشود.

دکتر “عزیز منتصر” شاعر و نویسنده‌ی مراکشی در سوم مارچ سال ۱۹۶۱ میلادی درشهر کازابلانکا چشم به هستی گشود.

او که برنده‌ی جایزه‌ی صلح نوبل ادبیات جهان است، تعلیمات ابتدایی و متوسطه را در مدرسه‌ی مختار سوسی کازابلانکا آغاز و بعد از ختم دوره‌ی ابتدایی و متوسطه و عالی، راهی دانشگاه شماره دو حسن کازابلانکا در رشته‌ی زبان عربی شد و تحصیلات دوره کارشناسی را به پایان رساند.

وی بیش از ۶ دفتر شعر دارد و اشعارش به بیش از ۱۵ زبان زنده‌ی دنیا ترجمه و چاپ شده است. او اشعارش را به سه زبان عربی، انگلیسی و فرانسوی خلق می‌کند.

▪مسئولیت‌ها:
– سفیر بنیاد صلح و انسانیت در جهان
– رئیس عمومی سیسارت مراکش عضو افتخاری INISA IMSA
– رئیس سازمان OACQ خلاقیت هنری و حسن نیت مراکش
– مدیر بین‌المللی AcIbrascuba در مراکش
– رئیس UTEFturk در مراکش
– سفیر Innerchild press ایالات متحده آمریکا
– مدیر مجله‌ی آمریکا در مراکش
– سفیر صلح WIp نیجریه در مراکش
– مدیر شبکه عربی در مراکش
– روزنامه نگار نگارنده اخبار ۷ در روزنامه‌ی مراکش
– سفیر SAPSOIOND در مراکش
– سفیر CVAP فرانسه در مراکش
– مدیر IFLACWORLD در آفریقا
و…

▪نمونه‌ی شعر:
(۱)
في حزْن 
تصرخ ..
رأت النجاة في الفرار
من واقع كاذب
وأملٍ خائب
وطلاقٍ قريبٍ
تَتَحَرّكُ تَنْتَفِض
خلف المآسي
في ضيق
تَلتَفِتُ إلى نافذة
الماضي
لتَرى ماكان في الأمس
حُبّ مُخْتل
وجْه مُصفرُ
وجَسد مُعنَّف
كانت كالبستان
قُطِفت ثِمارها طاعة
بيد سُمٍّ ملفوفٍ
أتاها بجبال منحنية
وتلال شامخة
وروابي خضراء

في حَيْرتها
تَرتَبِك الأحاسيس
وتطْلب النسيان
من غضبها ..

صَوتُها لغْطٌ وشِجار
يطرد لحظة الصّمت
ومِن يَدِها
يَهوى الفِنجان
كانت تَسْكُنه دموع
الحَسْرة والقهوة
كان يسقيها الصبر
أمام أحزان الغمام
تُبَلّل منه
شفتاها
عندما تُهان
بِخُبْث لم يَكُن
له عُنوان 

لا تُبالي يا إمرأة
زمنٌ و مَضَى
ورحيله خَرابيش
على الحِيطان
ستأتي ثلوج بيضاء
لِتخْتُم بالشمع الأحمر
على الضمير الميّت
والقلب السَّاقط
و في الغَد
تَرْتَوين من نَبْعك
المُتدفِّق
أسرار وأسراب
وتُطْرِبينا بشدو العصافير
بِأحلى المقامات
وتَنْتحر الكُحّة
وتصيح البَحّة
وتسْكنِين قُصور فيروز
وتُحطّمين زنزانة
الحُزن
وتدوسين على الشقاء
وتغرسين شتلة الموز
في حديقتك الغناء
ويَمُوت مِنك السيد
في حقيقة الكبرياء
وتستقيم العلل العوجاء
ويختفي حزن الخريف
وتشع أنوار
مصابيح الأقحوان
والفل والنرجس
ويذبل الشيح والحلفاء
تِلك مَراتبك
يا إمرأة
ظلال وفراشة
وأنا زعيم لك

(۲)
[مترجم: رنا مقتدر]
حوا آبشاری‌ست
که مزرعه جهان از چشمه‌اش
سیراب می‌شود
حوا تاریخ باشکوه و
انکارنا پذیر تمدن با عظمت دنیاست
او شعر عاشقانه‌ای‌ست
که هرگز تاریخ تولدش انقضا نمی‌شود
حوا نباشد خوشی‌های
دست هرمردی
زیر الاشه
اش زنگ می‌زند.

گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (رها)