زنان سرپرست خانوار

غیرت – زهرا رسول زاده

زیر پوست شهر(۷)

سر چهار راه سوار تاکسی شدم باید برای تمدید دفترچه بیمه خواهرم به بیمه اجتماعی می رفتم . ته تاکسی که نشستم زنی سوار شد و بعد مردی که پیدا بودهمسرش است.زن پوشیه زده بود و فقط چشمانش دیده می شد. از همان ابتدا که نشستند مشغول مشاجره بودند.با همه ی دغدغه های فکری که داشتم نا خودآگاه صدای آن دو توجهم را جلب کرد.
مرد داشت غر می زد:تو حق نداشتی با اون مردفروشنده حرف بزنی!
خودم مگه مرده بودم ؟ بهش می گفتم..
زن آروم و با ترس جواب داد:آخه تو که مارک مچ بند رو نمی دونستی.دکتر گفت واسه زود خوب شدن دستم باید مچ بند خارجی باشه و مرد آروم و با غیظ گفت:به دَرَک…تاکسی که دم در سازمان بیمه ترمز کردآنها هم پیاده شدند.برای تمدید دفترچه باید چند تا اتاق راسر می زدم و…خیلی شلوغ بود باید روی صندلی های سالن منتظر بمانم تا نوبتم برسد..زن و مرد توی تاکسی هم آنجا بودند مرد دفترچه ای توی دستش بود و زن عینک دودی زده بود توی تاکسی چشمان نافذ و زیبایش رادیده بودم روبروی من نشستند روی صندلی. نگاهم افتاد به جای مُهر روی پیشانی مرد که سیاه می نمود.هنوز مشغول غر زدن بود زن سرا پا سیاه پوشیده بودو انگاربه کف سالن خیره مانده بود.نگاه مرد حریصانه به زنانی بود که از مقابلش رد می شدندو گاه تا انتهای سالن می رفت.چیزی به نوبتم نمانده بود سالن خلوت شده بود اما چشمان مرد روی تن من می چرخید و تسبیح در دستش..! داشتم خفه می شدم دفترچه را گرفتم و زدم بیرون…

حضور مسلط مذهب و ایدئولوژیک بر جامعه با زیرساخت های تعصب بیشترین آسیب اجتماعی را به زنان که شکننده و عموما تسلیمگر هستند می زنند. نگاه سرشار از شک و دو دلی به نام غیرت مردانه حاکم بر جامع مردسالار جامعه را به سمت محدودیت های بی اساس و سخت گیرانه می برد و هرچه آزادی محدود گردد زنان به پیداکردن راهی برای پرواز هدایت خواهند شد.