نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
قلم سبز نویسنده وحید بنی سعید
گردشِ روزانه
شلوارِ چندکارهام را میپوشم، در پیرانهسری هم پیراهنِ چارخونهی مستاجری با متانت به تنم مینشیند، پاها در کفشِ کتانی و کلاه بر سرم جا خوش میکنند. از خونه بیرون میزنم، به حالت دو از ترسِ اتومبیلی که با سرعت و چراغزنان به سمتم میآید از روی خط عابر پیاده، عرض خیابانِ “عجله” را طی میکنم. سرچهارراه “تمدن” در میانِ بوقِ ماشینها، کودکان دستفروش، دستهاشان را حراج کردهاند. و کلاغی که به دیوارِ مدرسهی”سیاست” خیره شده و انگار دیوار نوشتهای را با این مضمون《خیابان خلوت است و من گمگشتهام در شلوغی…》میخواند،توجهام را جلب میکند. پس از بیست دقیقه پیادهروی، از بلوارِ”ایکاش” میگذرم و در پارکِ”سلامت” روی نیمکتی کمی استراحت میکنم. از مسیرِ کوچهی”غفلت” راهی خانه میشوم. گرد و غباری با موسیقی غمانگیزِ سرفهها و سرازیر شدن اشکهام از زیر عینک ریبن، روزش را در گلویم سپری میکند. نویسنده وحید بنی سعید تنظیم پریسا توکلی
این مطلب بدون برچسب می باشد.