نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
بانو “لیلا فلاحی سرابی” شاعر و پژوهشگر لرستانی، زادهی سال ۱۳۶۴ خورشیدی، در خرمآباد است.
ایشان از سال چهارم دبستان به دلیل شغل پدرش، در خوزستان، در بندر ماشهر زندگی میکرد و اکنون ساکن تهران است. وی دورهی کارشناسی و کارشناسی ارشد خود را در رشتهی جامعهشناسی، از دانشگاه شهید چمران اهواز گذرانده است. وی نوشتن شعر را از ۱۶ سالگی شروع و همزمان به انجمن شعر ماهشهر میرفت. در آن انجمن، به گفتهی خودش با افراد مستعد و آگاهی آشنا شد. افرادی مثل “ابراهیم دمشناس” و “فرزاد آبادی”. خودش اعتقاد دارد که فضای شعر جنوب تاثیر بسیار زیادی روی او داشته است. کتاب “انزوای اجتماعی در جامعهی مدرن” که یک کتاب تخصصی در حوزهی جامعهشناسیست، از او و “صادق پیوسته” توسط انتشارات جامعهشناسان چاپ و منتشر شده است.
▪نمونهی اشعار: (۱) [پنج شنبهی ولگرد] به لحظاتی نزدیک میشویم و موذیانه دعا میکنم انگشتت را گاز میگیرم دردم نمیگیرد به صورتت چنگ میزنم انگار نه انگار بگو/ غروب را ببندند من از تفتیش عقاید یک برگ بر میگردم وقتی…/ یک مرد تمام شعرش در سرزمینی پست پارو میزند من میایستم و برای اولین بار شک میکنم به تنفسی مداوم به تنی که اولین بار تواش ساختی نه! از همین جا بود من همه چیز را سر جای خودش دیدم در من حلول کرده بود روح شکست خوردهی پدرانم و دختر یادگارهای پدرش را متواضعانه نگاه میکند ارواح مطهر بر شاخههای درختان نظارهگرِ فرو ریختن آخرین برگ بودند بهار چه بود؟! که صندوقچهاش زیر خاک قایم شد از غروب بر شاخههای درختان از ارواح بر دستهای من
از خطوطی مبهم/ خمیده / شکسته ارتباط ما قطع شد و ترانهها روی دستم ماند از غروب بر شاخههای درختان از ارواح…
(۲) [لذت بخش] سیاهیِ لذتبخش است ها! رنجِ بسیارِ تنها یک چشم با از اواسط چیزی بریدن باران میگیرد در انحنای صورت سرزمین طویلیست انباری از هستههای وحشتزا در دیدگان دالانهای خاموشی بود کنار و کنارش بودم باران! با از اواسط چیزی بریدن باران میگیرد؟ ای تو بگو در من انتشار آینه چیست سیاهی لذتبخش است ها! رنجِ بسیارِ تنها یک چشم.
(۳) [سرانجام از آینه زنگار برگرفتیم] باز راهی وُ خروشان سیل عظیمیست دستاورد من / با تو دستم بیانشعاب از آفتاب انوار وُ تاجی به سر داری میرود از در بیرون پناه/ حیاط کوچک خانه وَ خنده که نمیخواهم زخم زبان من باشد بگیرانم از سینیها/ پر از گلابی و انار و نارنج من فال میگیرم برای تو که میگفتی: احتمال ها همه از دوست داشتن تو برمیخیزند پس پرواز بر فراز در و شکل گیری پرندهها امکانپذیر است. سپس این ساعات آخر زیر لامپهای نئون در آوار دو بحر غولآسا پر بدون پرنده زیستن نمیتواند و مثال چنین زیست نامعلومی اینکه اقشار جامعهی امروز ایران بدانند: صبح / صبحهای خیلی زود سواران لبهات را مشایعت میکنند دو تا چشم و دروازه گشوده وطن در حکومت خورشیدها ظلمانیست ای خواب بر پیکرت صلیب و صدات بر در کلید وطن در حکومت خورشیدها ظلمانیست مرا ببر ابتدا دستم را بگیر مرا ببوسان، بچرخان، بر شانه بنشان پس پرواز بر فراز در و جفتگیری پرندهها امکانپذیر است.
(۴) [از روبرو] و مثلِ طبیعت که خزانِ پشتِ باغهاست من در میان ردیفی از چنار کمین کردم بیگفتگو یا با گفتگو سلولِ سبزِ برگها سهمی نداشت از روبرو از روبرو از روبرو از روبرو از روبرو پلنگِ زخمیِ وحشت واقعیست در جنگلی که میرود با وعدههای سبز خود، با وعدههای رسیدن یا ابر سیاهِ کافی جرقهای ناگهان کافیست.
گردآوری و نگارش: #لیلا_طیبی (رها) دبیر سرویس شعر اقوام (لری و لکی)
این مطلب بدون برچسب می باشد.