نام کاربری یا نشانی ایمیل
رمز عبور
مرا به خاطر بسپار
مادرانگی مقدس؛ برساخت ایدئولوژیکی از زنانگی
مقدمه توجه به مادرانگی پس از زنانگی، مهمترین بحث کنونی پژوهندگان برساخت جنسیت و همچنین تمام طیفهای فمینیستی است، چراکه مادرانگی بر اساس برساخت جنسیت، وابسته به عوامل اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی است و بر این اساس خصوصیات متفاوتی به خود میگیرد و مهمترین عامل این بازتعریف، انعکاس تغییرات رخداده در نقشها و شرایط اجتماعی زنان است تا جایی که این مسئله به جایگاه آنان در جامعۀ مدرن و بهتبع آن در طول تاریخ مربوط میشود. در بحبوحۀ مناقشات نظری بر سر مفهوم اجتماعی یا زیستی بودن مادرانگی، ایدۀ نظری نوشتار حاضر این است که مادرانگی بهمثابه برساختی از جنسیت زنانه یک مفهوم ثابت نیست که در زمانها و مکانهای مختلف به صورتی تثبیتشده عینیت یابد؛ بلکه مادرانگی بهمثابه تابعی از جنسیت، امری است فرهنگی که توسط عوامل مختلف اجتماعی و تاریخی برساخت شده است. فایرستون در کتاب دیالکتیک جنس (۱۹۷۰) بر این نکته پافشاری میکند که تفاوت میان دو جنس و تعاریف و رفتارهایی که به آنها نسبت داده میشود بهنوعی حاصل فرهنگ و ایدئولوژی در یک جامعه است. در این راستا جنبشهای زنان نهفقط درگیر مبارزه ای ملموس دربارۀ حقوق و فرصتهای برابر برای زنان هستند، بلکه در مناقشهای نمادین بر سر تعریف زنانگی و تلویحاً مردانگی هم درگیر شده اند که اکنون در دیگر جنبشهای اجتماعی جدید هم میتوان رد پای این سیاست دو لبهای را پیدا کرد. بسیاری از پژوهندگان حوزۀ جنسیت به الگویی که از هویت زنانه تعریف میشود اعتراض دارند و بیان میکنند. برای مثال برت مکاینتاش در کتاب خانواده ضد اجتماعی بیان می کند اندیشههای کلاسیک هویت زنان را بهگونه ای پلکانی برساخت می کند، بدین معنا که زنان برای تکمیل هویت فردی و اجتماعی خود به دو فرایند ازدواج و فرزند آوری نیاز دارند در این راستا این عقیده وجود دارد که روی ندادن هریک از این دو مقوله زنان را در موقعیت خود در جامعه و همچنین در فرایند رشد فردی دچار مشکل میکند. تمام مباحث مربوط به مادری و مادرانگی و تقدس زدایی از مادر در گفتمان فمینیستی و نقدی که بر آن در یک جامعه مردسالار وارد میکند این است که جامعه مردسالار به صورت سنتی و ایدئولوژیکی زنانگی را بر حسب ذات گرایی تعریف میکند و مادری را بدیل نقشی زنانه و آن را مکمل زنانگی تلقی میکند. سیمون دوبووار معتقد بود فرایند اجتماعی شدن فراگیر، زنان را به سوی انتخاب گزینه مادری سوق میدهد و بدان پاداش معنوی اعطا کرده و حول مسئله مادری نوعی تقدس زایی میکند. بر این اساس در گفتمان سنتی و مذهبی اسلامی-ایرانی نیز این تقدس زایی از اجری معنوی چون تعلق بهشت به زنان است که شکل میگیرد و بر تقویت نقش مادری نزد زنان میپردازد. این مفاهیم برساختی نهتنها مسئلۀ زنان بلکه مسئلۀ جوامعی است که زنان بخش بزرگی از آن را تشکیل میدهند؛ بنابراین بقای جوامع انسانی درگرو دریافت و درکی عمیق و سالم از مقولههای هویتی است. بر همین اساس این جستار به «گفتمان مادرانگی» میپردازد و ضمن بازبینی برخی از نظرات مختلف فرهنگی، فمینیستی و پسا مدرن دراینباره، تلاش دارد این گفتمان را در رابطه با روانشناسی، فرهنگ، جنسیت و طبقه چارچوببندی کرده و از تلقی جهانشمول مفاهیم مادر و مادرانگی که بهطور سنتی رایج است دوری کند. مفهوم مادر/ مادرانگی مادرانگی نقشی نمادین، عینی، مختص و انتسابی زنان است که هم شخصیت اجتماعی آنها را تحت سیطرۀ خود قرار میدهد و هم هویت جنسیتیشان را برمی سازد. از گذشته تا به امروز مادری به عنوان یک نقش یا برساخت کاملاً زنانه در هالهای ازتقدس در نهادهای اجتماعی و ازجمله ادبیات قرار داشته است. مادر نماد عشق، محبت و ایثار مطلق بوده است. او تنها منبع غنی محبت و عشق بیشائبه است بدون اینکه به نیازهایش توجه شود. مادر و مادرانگی در نظام دانایی مردسالار مفهومی بیولوژیک، عاطفی و عشقی نیست که شامل هر دختر آبستن عاشقی شود. مادر مفهومی ایدئولوژیک، آیینی و مردسالارانه است. مادر زنی است که جایگاه مادرانگی را با ازدواج رسمی با یک مرد و به دنیا آوردن فرزند آن مرد به دست آورده است. مادر از این پس و در این موقعیت دارای زنانگی غیرجنسی است؛ و مفهومی مقدس نشان داده می شود و زنی که این مفهوم یا برچسب را به دوش میکشد باید زنانگی پیش از مادر شدنش را فراموش کند. درواقع جایگزینی غریزۀ مادری به جای غریزۀ جنسی و رفتارهای اروتیک، مهمترین ویژگی مادرانگی است. در چند دهۀ اخیر مفهوم مادری، تعریف و ارزش مادر بودگی بهمثابه برساختی ایدئولوژیکی از جنسیت زنانه، یکی از منابع جدل میان فمینیستهای معاصر بوده است. دوبووار و فایرستون معتقدند از میان بردن شکل فعلی مادرانگی، جامعه و بازتولید اجتماعیِ جنسیت را متحول خواهد ساخت. آنان بر این باورند «مادرانگی» از آن رو مسئلهساز است که در متن قدرت اقتصادی مردانه جریان مییابد و تابعی است از ساخت جنسیت زنانه که به وسیله آن قدرت بین افراد تقسیم میشود. مادر شدن به عنوان یک تجربه در بدن زن بهطور بالقوه موجود است و تحت نظارت فرهنگ نیست اما «مادرانگی» به عنوان نهاد این اطمینان حاصل میشود که همه ظرفیتها تحت کنترل مردان است و مردان میتوانند آن را بهمثابه یک جزء جدانشدنی از بدن زن آن را بهطور فعال از زنان خواستار باشند. درعینحال برساخت گرایان جنسیت معتقدند مردسالاری مادرانگی را راهی برای سرکوب زنان قرار داده است. در اینجا رمزهای ایدئولوژیک برآمده از هژمونی جنسیتی هستند که با جابهجا کردن نابرابریهای طبقهای و جنسیتی، مسائلی از این دست را نه تاریخی، بلکه طبیعی جلوه میدهند. به نظر تجربه مادری رابطه بالقوه هر زن با توان باروری خویش و با کودکان است ولی آنچه این توان بالقوه را زیر سلطۀ مردانه قرار میدهد نهاد مادریت است، آنگاه که این نهاد از میان برداشته شود مادریت تجربه دگرگونکننده برای زنان خواهد بود. مادر، در نظام دانایی مردسالاری، مفهومی محوری و کلیدی است؛ چه، این تصویر از الهه آفرینش ظرفیت آن را دارد که همه دروغهای این نظام را هم پنهان کند و هم بازتولید؛ زیرا مادر میتواند هم الگوی مناسبی برای دگر پذیری برای قدرت مردسالاری باشد و هم عامل مؤثری در بازتولید آن. کلیشه مادر، هسته سخت نظام مردسالاری است زیرا مادر مفهومی است که با تحریف آن، نظام مردسالاری هنوز میتواند سر پا باشد؛ زیرا تنها زنی میتواند مادر باشد که «خوب»، «فرمانبر» و «پارسا» است. این بتسازی و چهرهنگاری آرمانی و مقدس از زن ـ مادر هستی او را برای «دیگری» بر میسازد. بر این اساس در مضمون مناقشه های مختل مختلف فمینیستی و اجتماعی چندین مقولۀ اساسی وجود دارد که پایه و بنیان بررسی مادرانگی را تشکیل میدهند. به بیانی دیگر، مادرانگی صورتی از جنسیت است که در تمام جوامع توسط مفاهیم و صفاتی که زنان نسبت داده میشود تعریف میگردد و هویت خود را در بستر جامعه برساخت میکند. بدین گونه تکثر مادربودگی که خود از مقولۀ اساسی مادرانگی است، محصول مقولهبندی نظری در مفهوم زنانگی است. گرایش های مختلف فمینیستی امروزه، مادری را کاری پیشپاافتاده می داند ، در این راستا تحلیل پروسهای که به واسطه آن جنسیت به نحو اجتماعی ساخت مییابد در تبیین مادری اثرگذار بوده است. اگرچه تضادهای موجود میان مادر به عنوان امری زنانه نزد فمینیستهای خانواده گرا و فمینیستهای رادیکال همچنان پابرجا است اما این تفکر وجود دارد که مادری بیش از نقشی است که از طریق زایمان به مادر تفویض میشود.
تصویر فرشته ـ فاحشه در ادبیات کهن به خصوص ادبیاتی که مردان خالق آن بودهاند زنان بهطورکلی به دو دسته تقسیمشدهاند. دو تصویر اغراقآمیز از جنسیت زنانه که او را در قالب «زن اثیری و فرشته گون» و یا «زن فتانه» قرار میدهد. این نوع تصویرسازی از زن، خارج از ساختار خانواده و جدا از حوزه سیاست و اقتصاد نیست. البته وضعیت زنان در جوامع و دورههای مختلف تاریخی و در میان قشرها و فرهنگ های گوناگون متفاوت بوده است، اما بهطورکلی در بازنمودهای فرهنگی، دینی و ادبی، برساخت جنسیت و هویت زنانه از این دو حوزه خارج نشده است. در تصاویر و بازنمودهای ارائهشده تنها نقش زنان در قالب مادری را میتوان نقشی مثبت و بنا بر تعریف گذشتگان «مقدس» دانست و تصویر نوع دوم عموما چهرۀ زن را در نقش افسونگر، جادوگر، فتانه، روسپی و معشوقه برساخته است. درواقع در این دیدگاه افراطی درجاتی از نگاه تحقیرآمیز نسبت به زن در تمام جوامع دیده میشود؛ یعنی زنان صرفنظر از بعد مادری به علت داشتن ویژگیهای خاص زنانه تحقیرشدهاند. به عقیدۀ یونگ مادر برای جنس مؤنث، جنبۀ واقعگرایانه بیشتر و برای جنس مذکر وجه نمادین بیشتری دارد.در این خصوص یکی از نظریههای مهم فلسفۀ اجتماعی برساخت جنسیت که بهطور موازی با نظریات فروید از استحکام کافی برخوردار است توضیح میدهد که این نگرش دوگانه به زن را میتوان در مذاهب سامری جستجو کرد. مذاهبی که ثنویت ابرازشده آنها نهتنها محدود به تقابلهای جنسیتی به صورت افراطی است بلکه اساساً تنها روش و شیوه تفکری است که از دنیا و جهان ارائه میدهد. سمبل این ثنویت به صورت غیرمستقیم در هیئت تقابل خدا و شیطان، بد و خوب، بهشت و جهنم، مؤمن و کافر، فرشته و شیطان جلوهگر شده است. بر اساس این دنیای دوگانه، نفرت از «زن بد» و «تقدس زن خوب/مادر» با سرسختی تمام، تأثیر خود را در ناخودآگاه بشر و بخش قابلتوجهی از ادبیات مردانه گذاشته است؛ با توجه به اینکه فرهنگ تاریخی ایران/شرق عرصهای مردانه است؛ بنابراین از گذشته تا به امروز، مادری به عنوان برساختِ کاملاً زنانه در هالهای ازتقدسِ مضاعف در نهادهای اجتماعی قرار داشته و این مسئله با شدت هر چه تمام تر و به صورت اغراق آمیز به متون هنری و ادبی راهیافته است. ذکر این نکته ضروری است که تصاویر برساختی از جنسیت زنانه که بر این تقابل معنایی استوار است معمولاً در جوامعی که باقدرت مردسالار اداره میشوند نمود بیشتری پیدا میکند. بنابرتعریف فروید میتوان گفت مفهوم مادرانگی مقدس متأثر از سندرم فرشته ـ فاحشه (Madonna-whore complex) است. تصویر فرشته برساختی است از زنانگی است که امیال جنسی او انکار میشود و فاحشه زنی است که امیال جنسیاش را نمایان می سازد و بنابراین محترم نیست. در این گفتمان، مادر/ فرشته که بهدوراز حیطۀ میل جنسی نگاه داشته شده است در جایگاه مقدس قرار دارد، او موجودی آمیزش پرهیز است؛ بر این اساس هرگونه ارادۀ جنسی و بازنمود تمایلات جنسی به هر شکلی در زنان با تعریف فاحشگی در یک رتبه قرار میگیرد. درواقع سناریوی جنسی زندگی مردانی که در جوامع مردسالار زندگی میکنند بر همین اساس رقم میخورد. طبق عقیدۀ فروید در دنیای معاصر به خصوص در جوامع پدرسالار، نهتنها از ارزشهای تفسیری این گفتمان کاسته نشده است بلکه بیش از پیش، بر سلامت منطقی و روایی آن نیز افزودهشده است. طبق این نگرش مردمان جوامعی که این سندرم را در خود درونی کردهاند از عقدۀ «مادر مقدس» رنج میبرند و معمولاً برای رفع نیاز جنسی به معشوقهها پناه میبرند، آنها حین عمل جنسی گاه به زنان بیاحترامی کرده و حتی حس هجوم و تصرف نسبت به بدن زن را به نمایش میگذارند. همین مردان برای ازدواج تمایل شدیدی دارند که «زن پاک» یا «باکره» را برای زندگی بیابند. طبق این ایده آغوش «مادر» همیشه پاک و ستودنی است و آغوش «زن» دام گاه آدم/مرد است. مفهوم زدایی از برساخت مادرانگی مقدس نقش مادر در تئوریهای مراقبتی فمینیستی مدرن نسبت به دیدگاههای کلاسیکتر دستخوش تغییرات زیادی شده است، در این دیدگاه مادری به عنوان عملی آگاهانه و نه احساسی توصیفشده است. در این خصوص در درک فرهنگی از تعهد مادری ، زایش و مراقبت، بیش از آنکه این مقوله وظیفهای منحصراً ایدئولوژیک و مقدس تلقی شود یک مسئولیت اجتماعی دانسته می شود. در حقیقت در گفتمان های فمینیستی با رد ذات گرایی مادری را تنها به یک نقش معطوف میکنند؛ نقشی که منحصراً جنسیتی نیست و بیشتر به دلیل ماهیت مراقبتی آموزشی آن را یک مسئولیت میخوانند. نقش مادری در اندیشه های مدرن تر فمینیستی حاوی این پیام است که من مادر هستم، اما میخواهم برای خود نیز زندگی کنم. در این نگره فمینیستهای نسل جدیدتر، نگاه خوشبینانهای به آینده زنان، دختران و نسلهای پیش رودارند و بر این باورند که با این تفکر قدرت، استقلال و رضایتی که این زنان کسب خواهند نمود غیرقابلتصور است زیرا مادر بودن دیگر ابزاری برای تحکیم اسارت زن به عنوان موجودی صرفاً مقدس و خانگی و تنها ابزاری برای تولیدمثل نیست بلکه رویکردی است هویتبخش و در راستای تقویت نقش زنان در فعالیتهای اجتماعی. بر همین اساس سیکسو (۱۹۷۶) زنانگی جدید را تجربهای پرشور، پرقدرت و باارزش پیش بینی می کند. منابع برای مطالعۀ بیشتر
Chodorow. N (1978), the Reproduction of mothering, Berkeley.CA. University of California Press Cixous, Helene (1976) The Laugh of the Medusa, The University of Chicago Press, Chicago Firestone. Shulamith. (1970). The Dialectic of Sex. New York: Bantam Books, p4 Hallway, w. (1984) Gender difference and the production of subjectivity; in J. Henriques,w Hollway, C.Urwin,C.venn and V. walkerdine(eds), Changing the Subject; Psychology, Social Regulation and Subjectivity. London: Methuen. Henry, Astrid (2004) Not My Mother’s Sister: Generational Conflict and Thrid-Wave Feminism, Indiana University Press, Bloomington and Indianapolis. Heremustin T.Richard, Marecek,jeane, (1990) Making Difference: Psychology and the construction of Gender.Haven,London. Yale University Press. Hirsch, Marianne (1997) The Politics of Motherhood: Activist Voices from Left to Right, University Press of New England, Hanover Irigaray, Luce (1974) Speculum of The Other Woman, Cornell University Press, Itchaca, New York. Nakano Glenn,Evelyn, Grace Chang; Linda Rennie Forcey; (eds.)(1994), Mothering : Ideology, Experience, and Agency, Perspectives on Gender, Routledge Rich, Adrienne (1986) Of Woman Born, Motherhood as experience and Institution, W.W. Nortin & Company, New York and London Taylor Allen, Ann (2005) Feminism and Motherhood in Western Europe, Palgrave Macmillan, New York ۱
بخش یازدهم
IMG_7692 سعدینامه 🌹دوشنبه هر هفته یک حکایت از بوستانخداوندگار سخن سعدی🦋 #بابچهارمدرتواضع #گوشهشهناز #دستگاهشور با دلنشینسهتار استاد باهنر شنیدم که فرزانهای حق پرست گریبان گرفتش یکی رند مست از آن تیره دل مرد صافی درون قفا خورد و سر بر نکرد از سکون یکی گفتش آخر نه مردی تو نیز؟ تحمل دریغ است از این […]
دنیای کودکان و نوجوانان ، دنیایی پر پیچ و خم و شلوغ از جنس خستگی نیست بلکه دنیایی از کلمات و عبارات و علائم کشف نشده و جدیدی است که نیاز به شنیدن و فهمیدن و تعجب کردن و سوال نمودن و خندیدن یا گریستن همزمان با کودک و نوجوان دارد. بنابراین وظیفه ی نویسنده […]
موسیقی در اندیشه عرفانی مولانا مولانا موسیقی را مربوط به آسمانها و بهنوعی علم غیب و راز میداند. برای مولانا موسیقی صرفاً یک رمز برای بیان رازها نیست؛ بلکه او به عنوان یک عارف به این مسأله معتقد است. ریشۀ این اندیشه، به فیثاغورس میرسد که معتقد بود، موسیقی از آن افلاک است. به عقیدۀ […]