معرفی و بررسی رمان ” قفسی ” اثر محمدباقر رضایی

معرفی رمان ” قفسی ” اثر محمدباقر رضایی به بهانه انتشار این کتاب به گزارش رسانه ایرانیان اروپا؛ به تازگی رمانی خوانده‌ام به نام «قفسی» از انتشارات آبارون و نوشته محمدباقر رضایی. می‌خواهم به علاقه‌مندان داستان‌های فارسی بگویم اگر در پی نوستالژی هستید. اگر در پی لذت بردن از زندگی، مخصوصاً زندگی شرافتمندانه اید و […]

معرفی رمان ” قفسی ” اثر محمدباقر رضایی به بهانه انتشار این کتاب

به گزارش رسانه ایرانیان اروپا؛ به تازگی رمانی خوانده‌ام به نام «قفسی» از انتشارات آبارون و نوشته محمدباقر رضایی. می‌خواهم به علاقه‌مندان داستان‌های فارسی بگویم اگر در پی نوستالژی هستید. اگر در پی لذت بردن از زندگی، مخصوصاً زندگی شرافتمندانه اید و اگر به دنبال فهم آنات ادبی و تکنیک در نوشتن هستید، خواندن رمان قفسی را به شما توصیه می‌کنم. البته کتاب‌های قبلی رضایی هم دارای ارزش‌های ویژه‌ای است که برای شما می‌تواند جذابیت‌های خاصی در آموزش داستان نویسی داشته باشد، اما رمان قفسی از جنس دیگری است؛ از جنس آثاری است که در آنها اتفاقات به شکل مدرنی رخ می‌دهند و پَرِش‌های داستانی آنها کاملاً سینمایی‌اند!

بُرش‌های قابل توجهی هم در خط داستانی خود دارند که قابل تامل است و برای همین‌هاست که خواندن آن را به همه علاقه‌مندان داستان فارسی توصیه می‌کنم. رمان «قفسی» پُر از تعلیق و سرشار از نکته‌های ارزشمندی است که باید به آنها توجه شود. یکی از اتفاقاتی که در این رمان می‌افتد نوعِ روایت داستانی است. یعنی آن چیزی که ما در رمان‌های مشهور فارسی سراغ داریم، اینکه وقایع، پشت سرهم اتفاق می‌افتند، اما با روشی تازه و بیانی امروزی.

به عنوان مثال وقتی از درِ یک خانه عبور می‌کنیم و بعد به بیرون از خانه می‌رویم، یا مثلاً از یک شهر حرکت می‌کنیم و به شهر دیگر می‌رویم، این حرکت در شیوه‌های امروزی و خصوصاً در این رمان به شکلی خاص و تازه روایت می‌شود که با شیوه‌های گذشته کمی فرق دارد. یعنی شما در یک آن از یک منطقه به منطقه‌ای دیگر و از یک نقطه به نقطه دیگری می‌روید که با هم فرق دارند، ولی این حرکت در عرض یک ثانیه رخ می‌دهد و باعث تعلیق و در نتیجه پیگیری خواننده می‌شود. این نوع حرکت‌ها در روایت داستانی رمان، منطق خاص خودشان را دارند و باورپذیری بیشتری دارند.

گذشته از این، در رمان «قفسی» رخدادها به گونه‌ای است که شما را وادار می‌کنند احساس کنید نویسنده در حال توضیح گذشته خود است. در واقع هم نویسنده، ماجرای نویسنده شدن خودش را در این رمان تا حدی شرح می‌دهد و این، یکی از اتفاقات قابل توجه اثر است که به شکلی خاص روایت می‌شود. من احساس می‌کنم رمان «قفسی» در این مدتی که منتشر شده خواننده خود را پیدا کرده و باز هم خوانندگان بیشتری را جذب خواهد کرد.

خوانندگان این رمان می‌توانند در میان نسل گذشته ما و نسل جدید باشند، چون وقایع روایت‌شده در آن را هم می‌توان در نسل دیروز پیگیری کرد و هم در نسل امروز که به طور خاص برای نسل امروز می‌تواند جذابیت‌های ویژه‌ای داشته باشد و برای نسل دیروز نوستالژی ویژه! اگر نسل امروز به دنبال آشنایی با گذشته یک نویسنده است. اگر به دنبال خواندن یک مستند- پرتره درباره نویسندگان است و اگر میل به آشنایی با شیوه های رشد فکریِ نویسنده‌ها به مثابه شاعر لحظه‌ها دارد، می‌تواند رمان قفسی را مدنظر قرار دهد و به آنات آن توجه کند. رخدادها در این رمان به شکل آرام، منطقی و بسیار زیبا و خواندنی در پیشِ چشم خواننده قدم می‌زنند و رژه می‌روند.

در این فرایند، اتفاقات بسیار جزئی تبدیل به اتفاقات بسیار مهم می‌شوند. به عنوان نمونه، درباره اضمحلال یک شغل و صنفی که بخشی از تاریخ ما بوده و اکنون فراموش شده، روایت‌های جذابی در این رمان می‌خوانیم.

این شغل، شغلی بوده که در تاریخ ما به وفور وجود داشته. مخصوصاً در تاریخ تهران و آن پرنده‌فروشی است. آن نوع پرنده‌فروشی که به عنوان نذر برای اموات تلقی می‌شده و مردم پرنده‌های در قفس را با پرداخت پولی اندک آزاد می‌کردند. کسی که این پرنده‌ها را در قفس می‌کرد، می‌خواست نیاز زندگی‌اش را برطرف کند و شاید راضی به زندانی کردن پرنده‌ها نبود، ولی آسیب‌های مهاجرت از روستا به شهر، او را وادار به این کار می‌کرد.

چنین صحنه‌هایی، نوستالژیِ همه ماست و آن را در اکثر مکان های نوستالوژیک سراغ داریم. ریزه کاری‌های این شغل در رمان قفسی به زیبایی تصویرسازی شده است. در جریان این تصویرسازی‌ها، خواننده رمان با بخشی از تاریخ تهران در دهه‌های گذشته آشنا می‌شود و این آشنایی می‌تواند برایش قابل تامل و بررسی باشد.

بحث دیگری که در رمان «قفسی» قابل تامل و توجه است، تغییر زاویه دید در هر لحظه زندگیِ شخصیت‌های داستان است مخصوصاً در دیالوگ‌هایی که بین آنها رد و بدل می‌شود. صفا ثقفی، قهرمان اصلی داستان، به نظر می‌رسد خودِ نویسنده رمان باشد و رمان در واقع گذشته او را برای خواننده روایت می‌کند.

قفسی، روایتی سهل و ممتنع است؛ به این مفهوم که آن اتفاقات، لحظات و آنات شاعرانه یک ذهن زیباست و فهم آنها گاهی سخت و گاهی بسیار آسان جلوه می‌کند. به عنوان مثال، وقتی شخصیت «عزیز» مادر پسرکِ داستان، دارد در کوچه راه می‌رود، راه رفتن او مانند قِل‌خوردن توپ فوتبال توصیف می‌شود و بدون شک معنایی در خور دارد. وقتی این معنا کشف شود، خواننده احساس تحرک و پویایی می‌کند.