شما محصولِ یک سفارشِ اجتماعی هستید آقای قلی‌پور

م.روانشید / داشتم فکر می‌کردم «طلا در مس» در زمان و شرایطی منتشر شد که جامعه‌ی هنری ایران(شعر معاصر) به‌شدت نیاز به یک مراقب داشت، نیاز به نگاهی قدرت‌مند، نیازمند به دیدن با چشم سوم. قصدم مقایسه نیست؛ مطلقا‌ـ یعنی قصدم مقایسه‌ی آدم‌ها نیست، قصدم اشاره به «موقعیت» و «وضعیت» است و نگاهی نگران که با اتکا به دانش و البته هوش‌مندی بتواند شعر را بدون «غرض و مرض» تیمار کند.

شما محصولِ یک سفارشِ اجتماعی هستید آقای قلی‌پور / م. روان‌شید
۸ مرداد ۱۴۰۱ سوئد

داشتم فکر می‌کردم «طلا در مس» در زمان و شرایطی منتشر شد که جامعه‌ی هنری ایران(شعر معاصر) به‌شدت نیاز به یک مراقب داشت، نیاز به نگاهی قدرت‌مند، نیازمند به دیدن با چشم سوم. قصدم مقایسه نیست؛ مطلقا‌ـ یعنی قصدم مقایسه‌ی آدم‌ها نیست، قصدم اشاره به «موقعیت» و «وضعیت» است و نگاهی نگران که با اتکا به دانش و البته هوش‌مندی بتواند شعر را بدون «غرض و مرض» تیمار کند.
دو سه سال پیش نوشتم در این بلبشویی که هرکه یک گوشی همراه دارد و یک صفحه در فلان جای مجازی؛ خود را شاعری بی‌بدیل می‌داند و به‌واقع دیوارِ شعر را کوتاه کرده‌اند تا قدکوتاهانِ بی‌گناه هم بتوانند با اعتماد به‌نفس، خود را در حدِ فلانی و فلانی بدانند، تنها شاید چند شاعرِ انگشت‌شمار هنوز فارغ از بازی‌های معمول، به «شعر» معتقدند و به نظرم با نگاه، قلم، دانش و وسواس‌هایشان، شعر را از انقراض و یا غرق شدن در انحطاطِ ابتذال نجات می‌دهند، شاعرانی که فارغ از قوت و ضعف‌هایی که همه‌ی ما می‌توانیم داشته باشیم، زیرِ شکنجه‌ی «ابتذالِ وحشی» هنوز و هم‌چنان مانده‌اند و هم‌سو با «ابتذال»،  دست به «اعترافِ اجباری» نزده‌اند و هم‌چنان به «شعر» معتقد مانده‌اند.

اما در این نوشته‌ی کوتاه خواستم تا توجه آقای مراد قلی‌پور را به «وضعیت»، «موقعیت» و جایگاهِ ایشان در «امروزِ شعر» جلب کنم و احساسِ نیاز به «طلا در مس»ی دیگر را که به نظرم کار ایشان باید باشد.
هوش‌مندی، دانش، دقت و نادیده گرفتنِ «شکنجه‌ی جاری» بخشی از شاخصه‌های قلم شماست که نیاز به «طلا در مس»ی دیگر به قلمِ شما را ـ حداقل برای من‌ـ پُررنگ‌تر می‌کند.

و اما آن‌ها که شعرِ امروزِ ایران را از انقراض نجات می‌دهند…
.

■□■

شعر دهه‌ی هفتاد: داشته‌ها و نداشته‌ها
م. روان‌شید
۲۰ اکتبر ۲۰۱۹

به‌نظرم آقای مراد قلی‌پور در نوشته‌ها و نظرگاه‌هایشان به درستی به موضوعِ قابل تاملی اشاره کرده‌اند، موضوعی که معتقدم برخی از لیدرها و مدعیانِ شعر دهه‌ی هفتاد، به عمد از کنار آن گذشته و بی‌توجه بوده و هستند. در این دو دهه‌ی اخیر، مکرر در مکرر از داشته‌ها و کرده‌های شعر دهه‌ی هفتاد نوشتند و گفتند و سرتیترهایی را برای این شعر کدگذاری کردند و به ثبت رساندند، یعنی که شعر هفتاد را آن‌طور که خواستند تعریف کردند و کدگذاری کردند، آن‌طور که خواستند پیش بردند و به شکلِ دلخواه نشان دادند و نوشتند، درست به موازاتِ آن‌چه خود نوشتند و منتشر کردند.
نزدیک به دو دهه‌ی پیش گفتم و نوشتم که شعرِ دهه‌ی هفتاد باید نقد از درون را آغاز کند، وقتِ آن است دیگر که از خودمان شروع کنیم، که: چه کردیم و چه شد. اما فکر می‌کنم قدرتِ حاکم، آدم‌هایی را تربیت کرد و به میانه انداخت تا راه را به بی‌راهه بکشانند و از شعرِ دهه‌ی هفتاد، شعری بی‌خاصیت، خنثی و اخته بسازند و بر مبنای ساخته‌هایشان، شعر را با تعریفی کاملا التقاطی، از خاصیت خالی کنند.

آن‌چه این روزها لابه‌لای «شعر» تحت عنوان «در گستره‌هفتاد» و با برچسبِ «آوانگارد» منتشر می‌شود ـ در عین اینکه اغلب هیچ ربطی به اتمسفرِ شعر دهه‌ی هفتاد نداردـ به نظرم در ادامه‌ی همان تخریب و تخطئه‌ی شعرِ دهه‌ی هفتاد است که گاه و بی‌گاه ناله‌ای می‌کند تا از یاد نرود. برخی از همان مدعیان لیدری، بدون منع و ممنوع و با در اختیار داشتنِ تریبون و بدون نگرانی از سانسورِ گفته‌ها و نوشته‌هایشان، شعرِ خنثی و بی‌رنگ‌ و بو را به جانِ‌های تشنه هجمه کردند و خنثی نوشتند و تعریفِ شعر را بر مبنای همان گونه از شعر گذاشتند، وگرنه شعرِ دهه‌ی هفتاد بازی نبود که با انشاهایی مدرسه‌ای تحت عنوان «داستانک» یا تعاریفی بی‌سر و ته، جان بکند تا بماند.

و اما از مراد قلی‌پور گفتم: به نظرم او اگر به بی‌راهه نرود، چالشِ درستی را در میانه انداخته تا خزه را از صدف بزداید. می‌گوید این‌که شعرِ دهه‌ی هفتاد چه داشت و چه کرد، یک سوی ماجراست، اما امروز باید دوباره بازگردیم به آن سوی پنهان و دوباره پرسش‌هایی را که باید حداقل دو دهه‌ی پیش به آن‌ها توجه می‌شد، بازیابی کنیم: شعر دهه‌ی هفتاد چه‌ها اما نداشت؟ به چه چیزهایی توجه نکرد؟ فاقد کدام آیتم‌ها بود(یا شد)، چرا نخواست تا نگاهی همه‌سویه داشته باشد…
به نظرم بررسی، تحقیق و تحلیلِ گفته‌ها و شنیده‌ها و منتشر شده‌ها در دو دهه‌ی اخیر، می‌تواند چهره‌ی واقعیِ شعر را، و خاصه شعرِ دهه‌ي هفتاد و البته نوادگانِ واقعی‌اش را در دو دهه‌ی بعد نشان بدهد و اگرچه دیر، اما دستِ بازی‌دهندگان و نان‌خورانِ شعرِ بی‌خطر و خنثی را رو کند.
این چالش خطرناک است و خطردار، و قطعا باید منتظرِ بازی‌سازی آن‌ها که نان و آبشان به خطر می‌افتد بود، اما درست همین‌جا است که باید منتظر ماند تا حاصلِ این تحقیقات را دید و شنید و دست و قلم را برای تحلیل و بررسیِ به کار انداخت، تا «شعر» از میانه‌ی مه بیرون بیاید…

تنظیم: #زانا_کوردستانی